ویلاتی ها/به قلم محمودمحمدی

قدیمها به آنجاها میگفتند دهات. الان میگویند روستا. دهات اسمی بود برای جایی که عده ای آدم ساده ،بی شیله پیله و بدون امکانات زندگی میکردند.به ساکنان دهات هم میگفتند دهاتی.آنها آدمهای صمیمی ای بودند که از طرز لباس پوشیدن تا خوراک و ابزار کار و رفت و آمدشان ساده و بی آلایش بود.نه زرق و برقی داشتند و نه دنگ و فنگی .در حرف زدن لهجه داشتند و طرز فکرشان اصلا پیچیده نبود.از روی صمیمیت زود جوش میخوردندو زود باور میکردند.هر چه میکاشتند ،داشتند و هر چه داشتند میخوردند .روابشان صمیمانه بود نه با دوز و کلک .نیاز به دورویی نداشتند و بهم کلک نمیزدند .در کارشان اگر رقابتب هم بود سالم بود ونیاز به خالی کردن زیر پای هم و راپورت دادن و فضولی نداشت .پشت هم بودند برای هم دلسوزی داشتند.سادگی دهات و دهاتی ،در بین شهری ها ،که خود را زرنگ میپنداشتند ،اول به اسباب مزاح و دست انداختن و کم کم به یک جور فحش و ناسزا تبدیل شد. فقط این هم نبود . نداشتن امکانات مناسب زندگی (البته شهری)نداشتن جاده ،آب و برق و…و یک جور محرومیتی که شاید خود دهاتیها تقصیری در ایجاد آن وضعیت نداشتند باعث قضاوتی عجیب در باره آنها شد .شهری هایی که لابد خود را خیلی زرنگ میدانستند دهاتی بودن را به زرنگ نبودن ،با کلاس نبودن ،اطلاع از جایی نداشتن و از دنیا دور بودن ، لهجه خاص داشتن و نوعی عقب ماندگی تعبیر کردند.یک جور عقب بودن از زمانه و یک جور حماقت ذاتی .(احساسات خود را کنترل کنید لطفا.تا آخر این مقاله ورق بر میگردد البته!!!!) این تلقی ریشه تاریخی هم دارد .یعنی متاسفانه از برخی کسان که انتظار هم نمیرود چنین تلقی ای مشاهده شد. مثلا مولوی با آن همه فضل و عرفان و هنر گفته : ده مرو ده مرد را احمق کند … بلا نسبت …
اینجور نگاه تحقیر آمیز سالها وحتی قرنها روی دوش دهاتی ها سنگینی میکرد و اذیت شان میکرد. تا اینکه کم کم دهاتی ها را بر آن داشت تا به شهر مهاجرت کنند و شهری شوند. عده ایی به شهر رفتند و در آنجا به کارگری پرداختند،مغازه داری کردند،و به انواع فعالیتهای خدماتی مشغول شدند . کم کم روستاها خلوت شد و حتی بسیاری از روستا ها و دهات تخلیه شد و زمینها رها گردید. اینکه زندگی جدید از چپونی و گالشی بهتر بود یانه ؟ و آیا از کشاورزی و پرورش کرم ابریشم و …راضی تر بودند یا نه ؟ به خودشان و وضعیت جدید بستگی داشت. … دیگه طرز حرف زدنشان عوض شد و فارسی صحبت میکردند و سعی میکردند لهجه نداشته باشند.رفتار شان عوض شد . لباس هایشان به خاطره پیوست. لم کلا را باد برد.قوا و لم چوخا با کت و شلوار و کاپشن عوض شدند.جوراب جای ساق بند و پاتو (پاتاوه)نشست.شلوار لی و بازاری بجای نیم ساق پوشیده میشد.از چرم جرب و شولا جمه و کلیر(با ضمه حرف کاف) شولا خبری نبود. . لباس های زیبای زنان و دختران از.پاچین و کلیجه به مانتو و پشمبال و از تمون به شلوار لی و این روزها به ساپورت تغییر یافت .رنگهای زیبای مکنا و روفاک و سر بند و چارقد با رنگ های مصنوعی روسری های ماشینی جابجا شدند.از مندیل وسر بند و چارقد و پاچین و کلیجه و چاروق خبری نیست . کلوش و سرپایی و چکمه دیگر نیستند . لحاف و جاجیم و تشک های روستا جایش را به پتو داد. اوائل زنهایشان نان میپختند وبچه ها بجای کیک و کلوچه کشتاک میخوردند و بوی نان محلی مستشان میکرد .کم کم نان شهری و صف ایستادن جلوی نانوایی ،کره و پنیر و ماست ماشینی ومرغ محلی و غذا های آماده جای دوغ وگزنه آش و کهی پلا و گورس پلا و… را گرفت.کشک آماده میخوردندو دیگه کسی نبود به آنها بگوید برو کشکت رابساب .غذا روی اجاق نفتی و اخیرا گازی پحت میشود و دیگه از دز کله و چوب و چای دودی روی تشکله خبری نیست .گزنه و اوجی و سرسم و اناریجه و پیاز جنگلی بنام الزی و پنبول و زرد کیجا و گوشک وگیاهان طبیعی از سفره آنها بیرون رفت .خیار های دراز گلخانه ایی بجای خیار خوش عطر و طعم طبیعی نشست .
ازعسل طبیعی مدتهاست که خبری نیست .
داروهای گیاهی مثل سه کل علف و ورگ شیرو ملکی ای جلوگیری از خون ریزی و کاشم برای زخم رفت.
دیگه از کک و ساس و اسپیج راحت شده بودند.شبهایشان آنقدر روشن بود که کینگ سو کرک از یادشان و از زندگیشان رفت.للم باز و پشور و پاپلی و گوزنگو اسمهایی بود که بچه ها وقتی میشنیدند میخندیدند و مسخره میکردند .مدتهاست که کسی صدای جیر جیرانی را نمیشنود .
غروب ها که میشد شهری های جدید خسته و کوفته از کار مینشستند و یاد دهات خود می افتادند.از انجا خاطراتی برای فرزندان خود تعریف میکردند. از گو دوشی سر صبح و تلم زدن و کره روغن محلی و عطر و طعمش یاد میکردند .از حمام خزانه و بخارش میگفتند و پشت هم مالیدن و لیم دادن بدن شان و از حوض آب سرد هنگام خروج از حمام تعریف میکردند.از ابزار کار وازال جفت و تور تاشه ودهره و فیه و… از پرندگان و حیوانات و…از شکار پرندگانی مثل شوکرم و تیکا و کوتر صحرایی .از تیکا و پره لا و…
مادر ها از بچه دار ی قدیم میگفتند . برای دختران و زنان شهری که کالسکه و سبد وکیف بچه دارند ، از گهره و کلوس و کانه(کهنه) شوری در آب سرد زمستان و بلر شدن دستها تعریف میکردند. کول کردن بچه وکار کردن در همان حال در مزرعه.نان پختن و تمیز کردن خانه و غذا پختن با کمترین امکانات .آب اوردن از چشمه از مسافت دور و سر گرفتن یک دیگ آب روی سر .ظرف شویی و لباس شویی سر کله(جوی آب ) .هیزم کردن و آتش تنور و مطبخ و…
پدر ها از بازی هایشان میگفتند .از اغوز بازی و الک کا و کلاه دوره و گالی مار بازی . ودر عروسیها از مرده گیری و پلنگ لاش و کلاه تقی بر نقی و لنگ کشتی و کوتک بازی و ممیج کوپا …. دهان بچه های شهری باز میماند از اینهمه بازی بدون وسایل الکترونیکی و البته ابتکاری .
راستی کمر کسی میداند که قدیمها بنه قلیان (قلیان زمینی)داشتیم .بجای توتون از برگ پی لم و چماز خشک شده استفاده میکردند. با ساقه پنبه و پی لم که درون آنرا خالی میکردند نی میساختند. زمین را میکندند بصورت خمره در قسمت سر تنگ تر و گیاه خشک شده را درون آن میریختند ومیسوزاندند و با نی که از بقل وارد آن میکردند دود آنرا اشتنشاق میکردند و…
خوشی های قدیم به خاطره تبدیل شده بود.حیواناتی مثل ببر و پلنگ و گرگ و خوک و شغال و روباه و عاروسک و بزکوهی و میش و کل و شوکا و آهو و…باور نکردنی شده بودند.
دهاتی های قدیم و شهری های جدید آنقدر از تمشک و کاندس و ولک و تلکا و خاروندی و خرس هلی و ترشه سه گفتند که عده ایی مشتاق شدند اینها را تهیه کنند و بخورند. قدیمها از پوسته درختانی که شیره داشتند و پوسته خیس داشتند میکندند .چهار گوش آنرا سوراخ میکردند و مثل یک صفحه کاغذ تا میکردند . با یک چوب نازک که از چهار سوراخ عبور میدادند سر پوسته را میدوختند . به این میگفتند پوری . پوری وسیله ایی بود برای جمع آوری تمشک.تمشک را درون آن میریختند و به خانه میبردند. .از انجاییکه شهری ها نه جای این خوردنی ها را میدانستند و نه جرات رفتن به جنگل را داشتند دست به دامن دهاتی های باقی مانده در دهات میشدند. کاندس ترشی یک خوردنی لوکس و گران شد. نان محلی خریدار پیدا کرد. مرغ محلی و گوسفند صحرا دیده و علف طبیعی خورده به یک امتیاز برای فروشندگانشان شد.
آخر هفته که میشد شهری ها به جنگل و صحرا میزدند.گاهی داشتن یک فامل در روستا افتخار حساب میشد.اینکه جایی را داشته باشی و بتوانی شبی را در انجا بسر ببری.یک شب خوابیدن در یک خانه گلی دهاتی با هوای خنک و تمیز و پر از اکسیژن تبدیل میشد به ساعتها خاطره. باورتان میشود که بعضی ها رفتن به یک بنه و یا چفت را یک فرصت تاریخی ومهم قلمداد کنند و به دیگران فخر بفروشند که آره ما چنین تجربه ایی داشتیم. حتی شاعرانی را میشناسم که بهترین شعرشان را شبی در یک بنه سرودند. رفتن به دهات به یک فرهنگ جدید تبدیل شد و گاهی برخی برای این موهبت زندگی فخر میفروختند و بدان میبالیدند و پز میدادند.بعضی حتی پا را فرا تر نهادند. آنها که پول وپله ایی داشتند رفتند و در یک دهات, زمینی راخریدند و کلبه ایی ساختند. کم کم تعداد بیشتری مایل به این کار شدند. تغییر اوضاع مملکت و ساخت جاده و بردن آب و برق به دهات اوضاع را عوض کرد. دهاتی هایی که زمین های خود را رها کرده بودند بر گشتند و شروع کردند به ساخت خانه ویا حتی فروش زمین. بعضی ها زمینهایی که پدرانشان هم ندیده بودند ولی مال خود میدانستند را طالب شدند.روستا ها کم کم رونق گرفت . خانه های روستایی جای خود را به ویلا های جدید داد. ویلا سازی و ویلا فروشی شد یک صنعت پر در آمد. حالا دیگه ساخت ویلا و فروش زمین به سرمایه دار ها تبدیل شد به یک فرصت و رقابت .
در ویلاهای جدید اسباب زندگی دهاتی ها به دکور تبدیل شد.تور و تاشه و هوکا و فیه و دهره در کنار چل و تلم و ترازوی قدیمی در کنج قفسه ها و روی دراور ها و کنار کاناپه ها زینت بخش ویلا ها شد.کچه و ملاقه و پلگیر و کف گیر چوبی مثل یک جنس عتیقه زینت آویز مطبخ و آشپز خانه ویلا شد.لو(با فتح لام و کسر واو) و لاقلی و پرجن و ظروف مسی و.. زیر نور لامپ های کم مصرف خودنمایی کردند. هر چیز زندگی دهاتی ها تبدیل شد به عتیقه .دهاتی ها آنها را ، که دیگر مصرف نمیکردند به قیمت گزاف به شهری های زرنگ میفروشند.همه چیز دهاتی ها با ارزش شد.حالا دیگر دهاتی ها میخندیدندو میگفتند این شهری ها چقدر ساده هستند که لوازم قدیمی و بی مصرف ما را به بهای زیاد میخرند.حتی کار به آنجا کشید که جنسهای تقلبی هم از وسایل روستایی مثل نونساز چوبی(وردنه)، تم کو جا(جای تمباکو) و کچه و… ساخته میشود.ظروف مسی مد شده و شر دون(نوعی پارچ) و کاسه و ساخته میشود و به بهای گزاف بفروش میرود و …
شهری ها که به ماشینهای مدل بالای خود مینازند وقتی وارد روستا میشوند دلشان میخواهد سوار اسب شوند. نه اینکه برای رفت وآمد . نه . برای اینکه یک لحظه با ترس و لرز سوار اسب شوند وعکسی بگیرند و بعدها به دوستانشان نشان دهند و در تلگرام واینستا گرامشان به اشتراک بگذارند که بله ما هم اسب سواریم.!!!
دهات رونق گرفت اما با یک تفاوت اساسی.دیگر آهالی دهات فامیل هم نیستند. فرهنگ مشترک ندارند. با هم ارتباطی بر قرار نمیکنند. پای غریبه ها که به محیط بکر دهات باز شد، گسست فرهنگی ایجاد شد. بین روستاییان جدیدو قدیم ارتباط عاطفی خاصی بر قرار نشد.روستاییان جدید صاحب ویلا آخر های هفته به ملک خود سری میزنند. با مهمانهایی موقتی و هر بار با چهره هایی جدید.دیگه مثل قدیم مشدی و حاجی و کبلایی و .. شنیده نمیشود.همه یا مهندس هستند یا دکتر .
پیر مردهای قدیمی را با لفظ پدرجان صدا میزنند. دیگر از خوردنی ها ونوشیدنی های سنتی خبری نیست.آب شله و دوغ محلی و..جای خود را به انواع نوشابه مجاز و غیر مجاز داد. قیافه زنها ومردهای جدید هیچ شباهتی به قدیمی ها ندارد . از گاو اسب و گوسفند و… خبری نیست.تا دلت بخواهد ماشینهای جدید و شاسی کوتاه وبلند .
الان صحبت ویلای من و ویلای توست . طراحی ویلا و رنگ ویلا وامکانات آنها فضای روستا را پر کرده است .ویلا ها بجای حمام خزانه ،سونا و جکوزی دارند. دهاتی های جدید دهاتی نیستند . هیچ خاطره ای از دهات ندارند. گسسته از کوچه ها و محلات دهات هستند. دهات آنها فقط در محدوده ویلای آنها معتبر هست و حد اکثر صحرا وجنگلی که بروند و گشتی بزنند و غذایی بخورندو… دهاتی های جدید نه درختان اینجا را میشناسند و نام زمینها را میدانندو نه از فلسفه نامهای ان خبری دارند.ویلا نشین چه میداند لیلم یعنی چه.ول ازدار برای چی گفته میشود. تپ کاتی و پول بکندی و پلنگ رج و هلی همن چرا نام گذاری شدند .حتی اطلاع درستی از وضعیت فصول و جو دهات ندارند.و از مراسم آنها .مراسم عروسی عزا و مراسم طلب باران و طلب افتاب و…جالب اینکه بعضی وقتها بین خواسته شهری های ویلا دار و دهاتی ها اختلاف می افتد. شهری آمده که در هوای خوب و آفتابی خوش بگذراند ولی دهاتی برای کشاورزی اش باران میخواهد.منبر خیس میکند و قران میشوید و… نمیشود به آنها گفت دهاتی . هم بهشان برمیخورد و هم واقعا دهاتی نیستند و هیچ ارتباطی هم با دهات ندارند.اگر با آنها صحبت کنی حد اکثر شعاع دهات آنها محدوده ویلاهایشان را در بر میگیرد. آنها دهاتی نیستند . ویلای دهاتشان برایشان خوشتر است و دوستتر دارند به ویلایشان شناخته شوند نه به دهاتی که در آن ویلا دارند .آنها غریبه هستند باید برای تیپ آنها یک نام جدید انتخاب شود . نامی که هم جنبه دهاتی بودن را داشت باشد و هم جنبه ویلا داری آنها را.یک اسم مثل ویلاتی . ساکنان جدید روستاهای پر از ویلا را ویلاتی بنامیم . آنها ویلاتی هستند.

محمود محمدی  w

دیدگاه های این مطلب

8 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. امیدی عین ا له در گفت:

    مهندس توصیف زیبایی داشتید ممنون

  2. علی صالحی (رمدانی) در گفت:

    سلام
    آقای مهندس محمدی زیبا سخن گفتی در کشورهای توسعه یافته فرهنگ دهاتی (روستایی) خرده فرهنگ تاثیرگذار تلقی شده و در حفظ آن تلاش می شود . متاسفانه فرهنگ ما به فرهنگ پیرو تبدیل شده است . پس پیشگام شوید و با همکاری سازمانهای مرتبط ( گردشگری ، بخشداری و فرمانداری و…) حداقل از محو شدن این فرهنگ جلوگیری کنیم .

  3. حسن حسین پور در گفت:

    فرهنگ سازی را از خودمان شروع کنیم

  4. مهندس جان درود برشما،نگاه تیز،ریزوحکیمانه ای داشتید ،نمیدانم اینگونه خودمانی نوشتن راچه می گویند ولی ازخواندن نوشته های حضرتعالی دراین سالها که میخوانم لذت می برم خداوند به شماطول عمردهادوروح ابویتان حضرت آقاراباامام وشهدا وائمه محشورگرداند

  5. سیدقدرت الله شریفی در گفت:

    از مهندس جوان ونوشتار خوب اش تشکر می کنم انشالله همه مسئولی درحفظ فرهنگ غنی اسلامی گام موثری را بردارند وفرهنگ بیگانه را ترویج نکنند واز داشته های فرهنگ کهن اسلامی که غنی ترین فرهنگ های دینا درزندگی انسان است استفاده شود شاید این کلمات روان ریشه درساده زیستی ومحبت وانسانیت بوده است امیدواریم این فرهنگ اصیل دوراز همه مسائل رونق یابد

  6. محمود محمدی در گفت:

    تشکر از لطف دوستان.
    جناب مترکه با سلام . این نوع نوشتار نثر مرسل و ا ز جمله های کوتاه استفاده میگردد.در این نوع نثر سعی میشود ازارایه های پیچیده خود داری شود.در سالهای اخیر جمالزاده و جلال ال احمد بیشتر اینگونه مینوشتند و حالا هم دیگه انقدر عمومی شد که …
    در مورد اظهار نظر دوستان فقط باید بگویم که یکی از مهمترین کار کرد های ربان و فرهنگ در زمینه اندیشه و تولید فکر است . یعنی اگر زبان با فرهنگ پیش بیاید و نقش زایایی خود را داشته باشد نباید نگران از بین رفتنش باشیم.ما اگر به زبان مازندرانی فکر بکنیم و بچه هایمان را با زبان مازندرانی و فرهنگ و اصطلاحات مازندرانی بزرگ کنیم مشکلی پیش نمی اید .متاسفانه خودمان داریم کوتاهی میکنیم.

  7. سلام
    مهندس جان عالی بود، خدا قوت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *