آیت الله سیدمحمود طالقانی /روشنفکر قرآنی و پدر امت/عكس
تاریخ انتشار خبر : ۹۴/۰۶/۱۸
دو جنبه از زندگی طالقانی، اهمیت بسیار دارد: نخست اینکه وی از پیشاهنگان نهضت اصلاح دینی و از پیشگامان روشنفکری دینی بود و مردم را به اسلام تجدید حیات یافته فرا می خواند و دوم اینکه از زمینه سازان و پیشوایان انقلاب اسلامی ایران بود و مرد شماره دو انقلاب. به اعتقاد وی، مهم ترین آرمان ها و تلاش های طالقانی به موارد زیر معطوف بود:
بازگشت به قرآن، نفی تعارض علم و دین، نفی تفکیک دین و سیاست، اتحاد مسلمانان، نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه، برپایی حکومت اسلامی، برپایی نظام شورایی و مبارزه با جمود، استعمار، استبداد، استثمار و صهیونیسم. امتیازات و اختصاصات طالقانی از نظر وی عبارت است از:
۱. نخستین دعوت کننده به اسلام سیاسی بود و پیش از دیگر روحانیون، به عرصه مبارزه سیاسی گام نهاد.
۲. بیش از دیگران در تکاپو و مبارزه بود و در همه عرصه های مبارزه حضور داشت.
۳. نخستین زندانی سیاسی از میان روحانیون بود.
۴. تنها روحانی ای بود که با همه احزاب و گروه های مبارز ارتباط داشت.
۵. نخستین روحانی ای بود که مخاطب خود را جوانان و روشنفکران قرار داد و باب گفت و گو با آنان را گشود.
۶. نخستین کسی بود که نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه را مطمح نظر قرار داد.
۷. پایه گذار نهضت بازگشت به قرآن و نخستین کسی بود که قرآن را به عنوان درسنامه اجتماع و سیاست و کتاب زندگی شناساند.
۸. تنها روحانی ای بود که پس از انقلاب در مجالس رسمی، از شریعتی، مصدق و دیگر روشنفکران دفاع کرد.
۹. تنها روحانی ای بود که پس از انقلاب، بر رأی مردم و حاکمیت ملت و نظام شورایی پای فشرد.
۱۰. تنها کسی بود که توانست، نهایت دافعه را در برابر دشمنان مردم و نهایت جاذبه را در برابر دگرباشان، با هم جمع کند.
اثر مورد بحث، در سه بخش سامان یافته است: بخش نخست به شرح حال و کارنامه زندگی طالقانی اختصاص دارد. این بهره از کتاب، حجم عمده مطالب را به خود اختصاص داده و به تشریح زندگی و فعالیت های طالقانی، از تولد تا درگذشت وی پرداخته است. در بهره دوم، شخصیت و افکار وی مورد نظر واقع شده و واپسین بخش به کتابشناسی اختصاص یافته است. در ادامه تلاش می شود تا زوایایی از زندگی و افکار طالقانی که در کتاب مورد بحث قرار گرفته ارائه گردد.
***
سید محمود طالقانی در پانزده اسفند ۱۲۸۹ در طالقان قزوین، در روستای گیلیرد زاده شد. پدر وی آیت الله سید ابوالحسن طالقانی، از دانش آموختگان حوزه علمیه نجف و از شاگردان مجدد شیرازی و علامه سید اسماعیل صدر بود. از وی چهار کتاب، به نام های السیاسه الحسینیه، کیمیای هستی، محاکمه حجاب و مقاله اثنی عشریه بر جای مانده است. وی به همراه عباسقلی بازرگان، پدر مهندس بازرگان، مجلسی برای تبلیغ اسلام و احتجاج با مخالفان سامان داد که در آن، شمار کثیری از مسیحیان، یهودیان و پیروان دیگر آیین ها شرکت می کردند و با حضور مردم به مناظره می پرداختند؛ به گونه ای که عده ای نیز مسلمان شدند؛ اما با اقداماتی که از سوی دولت انجام گرفت، محافل تبلیغی آنان تعطیل و پنهانی شد.
طالقانی برای تحصیل علوم دینی به حوزه علمیه قم و پس از آن نجف رفت. از اساتید وی می توان آیات اسلام شیخ عبدالکریم حائری، سید محمد حجت کوه کمری، سید محمد تقی خوانساری، سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی و شیخ محمد حسین غروی کمپانی را نام برد. وی از جانب آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در نجف و آیت الله شیخ عبدالکریم حائری در قم، اجازه اجتهاد یافت.
کارنامه زندگی طالقانی به تمامی مبارزه، زندان و تبعید است. گویی شخصیت وی با سکوت و سکون نا آشنا بوده است. نویسنده کتاب، وی را نخستین زندانی سیاسی می داند که در زمان رضا شاه، به جرم دفاع از زن محجبه ای که مأموران رضا شاه به وی توهین کرده، قصد برداشتن چادر وی را داشتند، دستگیر و زندانی شد. آنان عدم جواز حمل عمامه از جانب وی را بهانه دستگیری او قرار داده بودند.
طالقانی به جهت مخالفت با انقلاب سفید شاه، در بهمن ۱۳۴۱ دستگیر و زندانی شد. او در ایام محرم تظاهرات های سیاسی – مذهبی را هدایت و سخنرانی های پرشوری ایراد می کرد؛ به گونه ای که توسط رژیم دستگیر و زندانی شد. دستگیری وی عکس العمل بسیاری علما را به دنبال داشت از جمله امام خمینی در مورد دستگیری ایشان و برخی دیگر از اعضای نهضت آزادی در اطلاعیه ای نوشت: اینجانب و اشخاص با وجدان و با دیانت متأسفیم از مظلومیت این اشخاص که به جرم دفاع از اسلام و قانون اساسی، محکوم به حبس های طویل المدت شده و باید با حال پیری و نقاهت در زندان، برای اطفای شهوات دیگران به سر برند.
طالقانی علاوه بر زندان، مجازات هایی همچون تبعید را نیز تحمل کرده بود. وی مدت شش ماه در زابل و یک سال در بافت تبعید بود.
فعالیت های طالقانی گسترده و متنوع است. وی از تمامی فرصت هایی که گمان می برد، به افزایش آگاهی جوانان و بهبود بینش و نگاه آنان نسبت به اسلام کمک می کند، بهره می برد.
در سال ۱۳۲۰ که رضا خان تبعید شد و فضای سیاسی آزادی خوبی یافت، طالقانی با همکاری یکی از فرهنگیان، کانون اسلام را بنیان نهاد که از جمله اعضای اصلی آن مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، حجت الاسلام عبدالحسین ابن الدین و علی اردلان بودند. در این کانون، مباحث دینی و علمی مطرح می شد. طالقانی تفسیر قرآن می گفت و بازرگان بحث علمی مطهرات در اسلام را مطرح می کرد. مجله دانش آموز نیز از سوی کانون منتشر می شد و افزون بر آن، کلاس های درس و انجمن های خیریه، برای کمک به فقرا در زمان جنگ نیز دایر شده بود.
طالقانی افزون بر جلسات کانون اسلام، در انجمن اسلامی دانشجویان نیز شرکت داشت. انگیزه اصلی وی از شرکت در این انجمن، برداشتن دیوار جدایی میان دانشجویان و طلاب علوم دینی بود. وی بیشترین ارتباط را با جوانان برقرار می کرد و بر این عقیده بود که باید قرآن را وارد زندگی و جامعه کرد. این انجمن، همچنین برای مقابله با تبلیغ زیاد توده ای ها و بهایی ها در میان دانشجویان تشکیل گردید و اهداف آن عبارت بود از: اصلاح جامعه بر طبق دستورات اسلام، کوشش در ایجاد دوستی و اتحاد بین افراد مسلمان، مخصوصاً جوانان روشنفکر، انتشار حقایق اسلام به وسیله ایجاد موءسسات تبلیغاتی و نشر مطبوعات و مبارزه با خرافات. این انجمن از وعاظ و اساتید و نویسندگان دعوت به همکاری می کرد و طالقانی از جمله این افراد بود.
از مراکز دیگری که طالقانی با جوانان و دانشجویان ارتباط برقرار می ساخت، مدرسه سپهسالار (شهید مطهری کنونی) بود که محل برخورد دو دسته دانشجویان رشته های علوم قدیم و جدید در تهران بود. طالقانی روی یکی از سکوهای نزدیک کتابخانه مدرسه و دانشکده معقول و منقول که محل تراکم رفت و آمد دانشجویان و اهل علم بود می نشست و جوانان دور او جمع شده، از او سوال می کردند و او با تکیه بر آیات قرآن، مناسب با مسائل روز، به آنها پاسخ می گفت.
تحولی که طالقانی در مساجد ایجاد کرد، مثال زدنی است. وی درب مساجد را به روی جوانان تحصیل کرده و دانشجو باز کرد. مسجد هدایت که طالقانی در آن فعالیت می کرد، پایگاه جوانان و دانشجویان و نخستین مرکز هدایت جوانان و روشنفکران به حساب می آمد. طالقانی علت پایه گذاری مسجد را روشنگری جوانان با قرآن، اسلام اصیل و آشنا کردن جوانان با سرچشمه، منبع و اصل دین (قرآن و سنت پیامبر و ائمه هدی) می داند. وی سخنرانان غیر روحانی را به مسجد کشاند و خود پای سخنرانی آنان می نشست.
دانشسرای تعلیمات دینی، با هدف تربیت معلم تعلیمات دینی برای مدارس که به اهتمام دکتر سحابی تاسیس شد، انجمن اسلامی معلمان، انجمن ماهانه دینی(۱۳۴۱ – ۱۳۳۹) که مورد توجه فراوان واقع شده بود، از دیگر مراکزی بود که طالقانی در آنها فعالیت می کرد.
مطهری معتقد است: «پایه گذار آشنایی نسل جوان با اسلام، نه من هستم و نه شریعتی، بلکه طالقانی و بازرگان هستند که این راه را باز کردند و ما بعدها به دنبال آنها حرکت کردیم».(ص۶۷)
آیت الله طالقانی، افزون بر حساسیت نسبت به امور معنوی جامعه، به ویژه جوانان، به وقایع سیاسی و اجتماعی ایران و جهان اسلام نیز اهمیت می داد؛ برای مثال، واکنش طالقانی در برابر قضیه آذربایجان به گونه ای بود که به آنجا رفت و نمایندگان ملت و قوای ارتش را برای مقابله با دموکرات ها تشویق می کرد. گزارش مشاهدات سفر او در مجله آئین اسلام، با عنوان «مشاهدات من در آذربایجان» به چاپ رسیده است. این سفر اهتمام طالقانی برای آگاهی بخشی به جوانان و دانشجویان مسلمان را بیشتر کرد.
طالقانی علاوه بر فعالیت های داخلی، در قبال مسائل خارجی ایران نیز واکنش نشان می داد. وی عضو هیئت مدیره جمعیت اتحادیه مسلمین ایران بود که در مسائل سیاسی و اجتماعی کشورهای اسلامی اعلام نظر می کرد؛ برای مثال از استقلال و آزادی کشمیر، الجزایر و فلسطین حمایت کرد. وی در سال ۱۳۳۱ به نمایندگی از ایران در کنگره ملت های مسلمان در کراچی شرکت کرد و در سال ۱۳۳۸و ۱۳۴۰ همراه هیئتی دیگر، در کنگره عمومی اسلامی در بیت المقدس حضور یافت و با در دست داشتن ریاست جلسه ششم، از ضرورت اتحاد کشورهای اسلامی و خطر استعمار و صهیونیسم سخن گفت. وی بارها در برابر حوادث فسلطین، الجزایر و مصر موضع گرفت.
با تأسیس نهضت آزادی ایران، طالقانی نیز با دعوت موءسسان حزب به آنان پیوست. از نظر او ضرورت تأسیس چنین احزابی این بود که با رواج هر چه بیشتر افکار و ایدئولوژی های اجتماعی، عناوین نژادی و سنن عاطفی و ملی ضعیف تر می شود و جوامع به تشکل های مبتنی بر عقیده و نظر احتیاج بیشتری می یابند. او تا سال ۱۳۵۷ عضو این نهضت بود.
طالقانی حتی در زندان نیز بیکار نبود و برای زندانیان تفسیر قرآن می گفت. او بخش هایی از کتاب «پرتوی از قرآن» را در زندان نوشت. نماز جماعت اقامه می کرد و نماز عید فطر را باشکوه، همراه سخنرانی برپا داشت. در ایام محرم نیز جلسات سخنرانی و سینه زنی برپا می کرد. وی همچنین با وجود حضور برخی اعضای حزب توده در زندان، تریبون آزاد گذاشته بود تا افراد حرف های خود را به طور مستدل بزنند.
طالقانی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران نیز اقداماتی داشت که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد: برپا کننده راهپیمایی تاسوعا و عاشورا، رئیس شورای انقلاب، بنیادگذار نماز جمعه در ایران، نخستین امام جمعه تهران، مبتکر مجلس خبرگان قانون اساسی، نماینده اول مردم تهران در مجلس خبرگان و طراح شوراهای مردمی.
آیت الله طالقانی سه مسئولیت رسمی به عهده گرفت: عضویت در شورای انقلاب، امامت جمعه تهران و عضویت در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی. پس از گذشت شش ماه از انقلاب، وی به امام خمینی پیشنهاد کرد که نماز جمعه در ایران برگزار شود. او مکان نماز جمعه را دانشگاه تهران انتخاب کرد، تا از این رهگذر، نمازگزاران را به دانشگاه بکشاند و دانشگاهیان را به صف نماز بیاورد.
سرانجام طالقانی در بامداد نوزده شهریور ۱۳۵۸ دار فانی را وداع گفت. امام خمینی در پیامی که به مناسبت درگذشت وی فرستاد، چنین گفت: «… او برای اسلام به منزله حضرت ابوذر بود. زبان گویای او، چون شمشیر مالک اشتر برنده بود و کوبنده، مرگ او زودرس بود و عمر او با برکت….».
بهره دوم کتاب، به افکار طالقانی می پردازد. برخی مهم ترین مباحثی که در این بخش طرح گردیده عبارت است از: پایه گذاری نهضت بازگشت به قرآن، دعوت به اسلام سیاسی، دغدغه عدل و ظلم، دردمندی، تسامح، آزادی، شورا و اقتصاد اسلامی.
طالقانی از سال ۱۳۱۸ که از قم به تهران بازگشت، به رغم مخالفت هایی که وجود داشت ـ حتی تفسیر قرآن را نوعی کفر به حساب می آوردند ـ تفسیر قرآن را آغاز کرد. او از مهجوریت قرآن و فقدان نقش آن در عمل و زندگی مسلمانان ناخشنود بود و بر آن بود تا قرآن را از گوشه قفسه ها و سر قبرها و مجالس ختم و زوایای انزوا خارج کند. وی بر این باور بود که «از خصایص درک قرآن این است که بعضی مسائل و حقایق قرآن در ضمن حرکت برای انسان تبیین می شود؛ نه نشستن در گوشه ای و این تفسیر و آن تفسیر و این بیان و آن بیان را مطالعه کردن و اینها را جمع کردن».
کتاب «پرتوی از قرآن»، تفسیر قرآن توسط او است که در زندان به نگارش درآمده است؛ از این رو استنادات آن کمتر و تراوشات فکری وی در آن بیشتر است. او رویکردی تفسیری داشت که به تفسیر علمی و اجتماعی قرآن ناظر بود. این مسئله از سویی به زمانه طالقانی باز می گردد که اندیشه تعارض علم و دین در آن به صورت جدی مطرح بود و از سویی از آن رو که وی به توافق علم و دین و عدم تفکیک سیاست و دین عقیده داشت. البته طالقانی بر آن نبود که در تفسیر علمی به هر نظریه لرزان و جدیدی اعتماد شود، تا جایی که به بیان مستقل قرآن توجه نکرده و آیات را با آن نظرها تطبیق و تأویل کردند، بلکه معتقد بود که «قرآن کتاب علمی به مفهوم این زمان نیست، بلکه کتاب هدایت است» و عقیده داشت که اگر کتابی از آسمان بیاید و همه اسرار خلقت را بیان کند، سیر تکاملی انسان را فلج کرده است، زیرا علل و نوامیس عالم، باید تدریجاً به روی انسان گشوده شود و دین برای فطریات و تنظیم نفسانیات و اجتماعیات است.
طالقانی عالمی ظلم ستیز و عدالت خواه بود. او مبارزه با ظلم را بر مبارزه با کفر مقدم می دانست و عقیده داشت، تنها پس از نجات مردم از گرسنگی و تأمین امنیت می توان آنان را به توحید فرا خواند. از آنجا که برپایی قسط و تأمین عدالت اجتماعی، یکی از بزرگ ترین اهداف رسالت انبیا است، هر مسلک و مرام اجتماعی نیز که خودسران را محدود کند و جلو اراده آنان را بگیرد، به هدف پیامبران و اسلام نزدیک تر شده است. به اعتقاد وی، هر انقلابی علیه ظلم و استبداد، در هر جای دنیا که باشد، یک انقلاب اسلامی است. آمرین به قسط از دیگر مردم به پیامبران نزدیک ترند. در میان ادیان مختلف، قیام به قسط دارای اهمیت است؛ به گونه ای که کسانی که حتی با دین سرو کاری ندارند، اگر صادقانه قیام به قسط کنند، مورد تمجید قرآن هستند و قرآن قاتلان آنها را در ردیف قاتلان انبیا قرار داده است.
از ویژگی های قابل توجه طالقانی که در اندیشه و افکار وی نیز بازتاب یافته، تسامح و مدارای وی بود که به واسطه آن توانسته بود، بسیاری را جذب دین کند و از مخالفانش دوست بسازد. از نظر او، یکی از محاسن پیامبراکرم، همین ویژگی ایشان بود که بسیاری مردم را پیش از آنکه تحت تأثیر تلاوت قرآن ایشان قرار دهد، مجذوب خود می کرد. دعوت اسلام نیز دعوت به رحمت و آزادی بود؛ از همین رو نظام اسلامی ما نیز باید در پرتو رحمت باشد. در این صورت است که می توانیم، بسیاری مشکلات و تشنجات را پشت سر بگذاریم. بدبینی امروز دنیا نسبت به دین، قسمتی از آثار شوم و عکس العمل دستگاه های مسیحیت است که تنها به کشتن و زجر مردم و بردن اموال اکتفا نمی کردند، بلکه به واسطه تعلیمات شرک آمیز، عقول را خفه می کردند.
طالقانی مقالاتی در نقد استبداد دینی دارد. او در یکی از پاورقی هایی که بر کتاب «تنبیه الامة و تنزیه المله» نائینی نوشته، چنین آورده است:
«از قوای پاسدار استبداد، شعبه استبداد دینی است. کار این شعبه این است که مطالب و سخنانی از دین یاد گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد، می آرایند و مردمی را که از اصول و مبانی دین بی خبرند و به اساس دعوت پیامبران گرام آشنایی ندارند، می فریبند و مطیع خود می سازند و با این روش فریبنده، به نام غمخواری دین و نگهداری آیین، ظل الشیطان را بر سر عموم می گسترانند و در زیر این سایه شوم جهل و ذلت مردم را نگاه می دارند. این دسته چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند و در پشت سنگر محکم دین نشسته اند، خطرشان بیشتر و دفعشان دشوارتر است».
به اعتقاد او، توحید تنها یک عقیده قلبی نیست که انسان را به سوی عبادت و معابد می کشاند و فقط در کارهای عبادی به کار می آید. تنها دعوت پیامبران، توحید در ذات و توحید در عبادت نبوده، بلکه این دو، مقدمه و پایه فکری و عملی برای توحید در اطاعت بوده است. توحید در ذات، مقدمه توحید در صفات است تا این صفاتی را که در قرون تاریک گذشته و در عصر تمدن به زورمندان ناچیز و بیچاره از روی خود باختگی می چسباندند، سلب کنند و برای خداوند معتقد شوند و توحید از عقیده و فکر در مجرای اراده و عمل و فعل و انفعال خلقی و اجتماعی درآید.
توجه به تسامح و آزادی، اعتقاد به شورا را به دنبال می آورد. نام طالقانی با مفهوم شورا پیوند خورده است. وی نخستین کسی است که پس از انقلاب، از شورا سخن گفت و آن را اصلی حیاتی و ضروری برای اداره امور کشور دانست. وی طرحی چهار ماده ای برای تشکیل شوراها در سراسر کشور ارائه کرد تا مردم هر ناحیه، در اداره امور عمومی مشارکت داشته باشند و پیش بینی شده بود که شوراها در روستاها، بخش ها، شهرها، شهرستان ها و استان ها تشکیل شود و مردم عهده دار امور کشور شوند.
وی عقیده داشت: «یا باید مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند یا نه، یا طغیان و استبداد و استکبار، و در مقابل استضعاف، یا شورا؛ یعنی اگر نشد، آن است. اگر مردم در سرنوشت و در مسیر زندگیشان و دخالت در کارهایشان ممنوع شدند، معنی اش این است که یک عده ای مثل قیم بالای سر اینها باشند؛ مثل قیم برای صغار؛ اما نه قیم دلسوز؛ قیمی که هم مال صغیر را ببرد و هم عرض و استعدادهایش را از بین ببرد. خداوند حتی به پیغمبرش، با آن عظمت می گوید: با این مردم مشورت کن. به اینها شخصیت بده، بدانند که مسئولیت دارند، متکی به شخص رهبر نباشند. ما از جهت وحی، و همه دنیا از جهت قدرت تعقل و برتری فکری رسول خدا، همگی معترف ایم که رأیش صائب بود و دارای صائب ترین رأی ها بود. مع ذالک به خود پیغمبر خطاب می کند: و شاورهم فی الامر…».
واپسین بخش کتاب، به کتابشناسی اختصاص یافته است. میراث مکتوب طالقانی و کتاب هایی که درباره طالقانی نگاشته شده، در این بهره گنجانده شده است. از جمله آثار طالقانی عبارت است از: آزادی و استبداد، طرح نظام جمهوری اسلامی، خداشناسی و فطرت، وحدت و ازادی، هدایت و قرآن و ..
برخی ملاحظات:
به رغم اینکه مباحث بسیار خوبی درباره آیت الله طالقانی در این اثر آمده؛ اما اشاره به چند نکته ضروری است.
نخست اینکه نویسنده معتقد است، کتاب، پژوهشی کتابخانه ای است؛ اما از روش آن سخن نمی گوید. آن گونه که از شیوه بیان مطالب در کتاب پیداست، این پژوهش، با روش توصیفی ارائه شده است و شیوه جمع آوری اطلاعات آن به طریق کتابخانه ای است. سعی نویسنده برآن بوده است تا پا به پای طالقانی پیش رود و وقایع و احوالی را که بر او رفته است، بیان کند. این روش گرچه به ظاهر در بهره اول کتاب که به شرح حال و زندگانی او اختصاص یافته است، خللی ایجاد نکرده است؛ اما در بیان اندیشه و افکار طالقانی موفقیت کمتری داشته است و خواننده را به این پرسش وا می دارد که آیا مواردی همچون شورا، آزادی، تسامح و سایر موارد نامبرده، همه اندیشه طالقانی است یا مواردی هستند که به ذهن نویسنده کتاب رسیده است و نیز اینکه معیار تعیین این موارد چه بوده است. نکته فوق، البته جای خالی یک پژوهش جدی در باب اندیشه طالقانی، بر اساس مبانی و اصول فکری او را نشان می دهد.
دیگر اینکه علیرغم ادعای نویسنده در ابتدای کتاب که کار خود را بی طرفانه دانسته است، شیفتگی و شیدایی نویسنده نسبت به اندیشمند مورد بحث، به وضوح در اثر راه یافته است. این وضعیت به گونه ای است که نگاه انتقادی نویسنده نسبت به اندیشمند را به فراموشی سپرده است. در مقابل، البته نگاه انتقادی وی درباره آثار و گفته های دیگران به قدری است که کمتر از قلم افتاده و حتماً نویسنده درباره مطالب انتقادی دیگران درباره آیت الله طالقانی واکنش نشان داده و بحث را پیش برده است.
همین مسئله موجب شده است، اثر تا اندازه ای تحت الشعاع شیفتگی و شیدایی نسبت به طالقانی گشته و نگاه انتقادی به بوته فراموشی سپرده شود. به یقین نویسنده معتقد نیست که اندیشمند مورد بحث، از اشتباه و خطا به دور بوده است. به هر حال، جای خالی نگاه انتقادی نسبت به زندگی و زمانه اندیشمند، در اثر به وضوح احساس می شود. طبیعی است در نگاه انتقادی، حتماً بهره های بیشتری از حقیقت نصیب خواننده و جامعه می شود.
در نهایت اینکه اثر گرچه نقص هایی در روش و فقدان نگاه انتقادی دارد؛ اما توانسته است، نمای تقریباً کاملی از زندگی و زمانه و فعالیت های مختلف اندیشمند را نشان دهد. از این رو، مطالعه آن بهره های وافری را نصیب خواننده می سازد. افزون بر این، متن بسیار خوشخوان است و از استواری خاصی بهره می برد.