آزادگان وخاطرات تلخ و شیرین،آزاده سرافراز یحیی زاده/تصویر
تاریخ انتشار خبر : ۹۵/۰۵/۲۷
اوائل اردیبهشت ماه سال ۶۱ بود که ده نفر از پاسداران سپاه نکا بهمراه ۴ نفر از بسیجیان از همین شهرستان عازم اهواز شدند .
اسحاق یحیی زاده فرزند نجف از روستای نیم چاه متولد ۹/۱/ ۱۳۴۳ همراه در سومین مرحله از اعزام خود باهمین کاروان با یک مینی بوس به اهواز رسیدند . خرمشهر اوضاع و احوالی مناسبی نداشت و مقاومت همچنان ادامه داشت در جبهه حمیده و عملیات آزاد سازی خرمشهر ( بیت القدس ) کتاب قصه اسارت اسحاق یحی زاده ورق خورد .
خاطرات همسفرانش را ورق می زند شهید احمد نوروزی شهید ابراهیم یوسفی شهید میثم یحیی زاده عباس یحیی زاده و شهید عباسی از اطرب همراه کاروان او بودندو و در همین جبهه اسمانی شدند .
تنها در همان روز جوانان برومند شهرستان نکا دو نفر اسیر و پنج نفرشان به فیض عظمی شهادت نائل می گردند .
حال گفته جناب یحیی زاداه از منظر شما می گذرد .
كساني كه گفتند پروردگار ما خداست، سپس پايداري كردند فرشتگان برآنان فرود مي آيند و مي گويند: نترسيد و اندوهگين مباشید بشارت باد برشما بهشتي كه پيش از آن به شما وعده داده مي شد. آيه ۳۱ سوره فصلت
رزمندگاني كه در جبهه هاي حق عليه باطل شركت كردند. عده اي از آنان به درجه رفيع شهادت نايل شدند و در نزد خداوند روزي مي خورند، و گروهي از آنان جانباز شدند و به عنوان شهيدان زنده در ميان ما زندگي مي كنند و بيشتر آن ها با موفقيت و پيروي و سالم با پیروزی به ديار خود بازگشته و هميشه در خط انقلاب و سرانجام گروهي به علل مختلف به اسارت دشمن بعثي در آمدند و به عنوان اسير شناخته شدند و البته پس از آزادي عنوان، ازاد را به خود اختصاص دادند بايد توجه داشته باشيم كه اين عنوان يك نعمتي از جانب خداوند به آزادگان است.
كه بايد قدر آن را بدانيم و ارزان از دست ندهيم، چون اگر اين آبرويي كه به وسيله عنوان آزادگي به دست آمده دچار برخي از مسايل شود مشكل است دوباره آن را كسب كرد. خداوند متعال مي فرمايد: اگر شكرگزاري كنيد، شما را زياد مي كنيم و اگر ناسپاسی كنيد، عذاب من بسيار سخت است.
-اسارت يعني محروميت مطلق از همه آزادي ها و سراسر ممنوعيت و زورگويي
واژه اسير، اسم مبالغه اسم فاعل است. و به معناي بسيار در حركت بودن، و اسارت در چنگال خونين نظام بعثي عراق پر بود از بي قراري، جابجايي و آوارگي از اين اردوگاه به اردوگاه ديگر، دوري از وطن و تحمل ضربات شلاق و توهين و تحقير و جسارت دشمن
-اسارت يعني داستان غم انگيز سال ۶۰ هجري قمري و ياد آوري اسارت خاندان اهل بيت عليهم السلام دقيقاً به خاطر دارم زماني كه در دهم اردبيهشت سال ۱۳۶۱ شمسي به دست دشمن اسير شديم به ياد اسراي كربلا افتادم دلم آرام شد
-درباره اسارت و اسرا به موضوعات مختلفي مي توان اشاره كه ذكر همه ي آن ها به وقت بيشتري نياز است، مسايلي كه غالب اسراء با آن درگير بودند مي توان به چگونگي به اسارت در آمدن آن ها حركت به سوي بغدادو ورود به ارودگاه كيفيت غذا و پوشاك و خواب، عبادات، دعا و توسل، نقش روحانيت و نخبگان در ميان اسرا ارتباط اسيران با همديگر و گذراندن اوقات فراغت و رفتار سربازان عراقي با اسيران و نحوه ارتباط اسيران با خانواده هايشان و شكنجه ها و سخت گيري هاي بي مورد دشمن آزار دهنده . و بي خبري از اخبار و حوادث جهان و ايران و خبر شنيدن ارتحال حضرت امام (ره) و انتصاب حضرت آيت اله خامنه اي به رهبري و شنيدن خبري آزادي و ده ها نكته ي ريز و درشت ديگر كه از عهده اين نوشته خارج است.
يكي از نكاتي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه اغلب مردم تصور مي كنند اسارت يعني فقط شكنجه و دردو رنج . اما بايد بدانيم كه اسرا در ميان خودشان لحظات بسيار شادي را مي گذراندند و با برنامه هاي شاد، مثل صله رحم، برنامه تئاتر و مسايل ديگر و برگزاري كلاس هاي درسي خود را سرگرم مي كردند.
يكي از خاطرات اسارت كه خودم شاهد آن بودم اين است كه بعد از عمليات و الفجر مقدماتي در سال ۶۱ تعداد زيادي از اسيران ايراني را شبانه وارد اردوگاه كردند. و ما داخل آسايشگاه بوديم. رسم عراقي ها اين بوده است كه هرگاه اسير يا اسيراني را وارد اردوگاه مي كردند، آن ها را وارد يك سالن بزرگ مي كردند و آنقدر آن ها را مي زدند تا خسته شوند.
نيمه هاي شب بود يك دفعه صداي وحشتناكي همه اسرا را از خواب بيدار كرد. در ابتدا اينطور به نظري آمد كه عده اي بر طبل مي كوبند و صدايي را ايجاد مي كنند اما بعدا متوجه شديم كه اين صداها كوبيدن شلاق بر بدن اسراي ايراني بود كه حقيقاً من نمي توانم آن را ذكر كنم. تا اينكه شب به صبح رسيد اسيران قديمي كه ما بوديم به ديدار اسيران جدید يعني همان هايي كه دیشت مورد ضرب و شتم دشمن قرار گرفته بودند رفتيم، ناگهان ديديم چشم يكي از اسيران از كاسه بيرون آمد. شلاق يكي از سربازان به چشم يك جوان بسيجي بوشهري برخورد مي كند و حدقه چشم از كاسه بيرون مي آيد داخل دست مي افتد، و براي هميشه از داشتن يك چشم محروم شد
در پايان اسارت موقعي كه مي خواستيم آزاد شويم، آن سرباز عراقي كه نامش مقداد بود نزد اسير بسيجي آمد و خواست كه او را ببخشد از اينكه او را نابينا كرده است. آن اسيرهم در جواب گفت اگر اكنون قدرت داشته باشم چشم تو را از كاسه بيرون خواهم آورد.
اين سرباز عراق درطول اسارت هميشه اسيران را اذيت مي كرد و هيچ رحمي نداشت.
-نقش روحانيت در اسارت بسيار مهم بود، در بگونه ایی كه اگر آنها نبود، سرنوشت اسرا به شكل ديگري رقم مي خورد در ميان همه اين علما، نقش مرحوم شهيد حجت السلام ابوترابي بسيار برجسته بود، ايشان در اسارت مثل حضرت امام در ایران بودند. اسراء هنگام سختي ها و مشكلات به او پناه مي بردند او هم با آن آگاهي و اخلاق و عظمت خودش بسياري از گرفتاري ها را برطرف مي كرد.
او هميشه به اسيران سفارش مي كرد سعي كنيد عبادت هاي خود را انجام دهيد و ورزش كنيد وسعی نمائید با بدن سالم و عقيده درست به وطن باز گرديد . به اسراء آموخته بود كه يك ساعت قبل از نماز مغرب همه سرجاي خودشان روبه قبله بنشينند و مشغول دعا و ذكر باشند و سكوت كنند.
پس از آقاي ابوترابي روحانيت ديگري همه بودند كه پناهگا، اسيران بودند همچون آقاي حجت السلام و المسلمين جمشيدي و جناب آقاي سيد احمد رسولي كه اهل نكا هستند و روحاني هاي ديگر از ديگر استان ها كه تعدادشان زياد است.
خيلي اوقات از اسرا سوال مي شود كه تلخ ترين و شيرين ترين لحظات اسارت چه هنگام بوده است؟
در اسارت لحظات تلخ بسيار وجود داشت اما از ميان همه ي اين تلخي ها دو مسأله از بقيه تلخ تربود و دو لحظه از همه شيرين تر بود اولين آنها ارتحال حضرت امام بود حقيقتا اسراء احساس تنهایی می نمودند و اردوگاه به عزاخانه تبديل شده بود. تا چهل روز اردوگاه از حالت عادي خارج شده بود و در اين ميان روحانيان محترم اسيران را با سخنراني و موعظه دلداري مي دادند. و در مقابل اين تلخي، كه بلافاصله پس از ارتحال امام اتفاق افتاد، انتصاب حضرت آيت ….. امام خامنه ایی به رهبري بود كه واقعاً براي همه اسرا بهترين و خوشحال كننده ترين خبر بود، آن روز يكي از افسران عراق به ما گفت: «خداوند شما را دوست دارد، يك امام پير از شما گرفت و در عوض يك امام جوان به شما بخشيد.»
-اما مسأله ي كه براي اسرا بسيار و ناراحت كننده بود. اين بود كه در اوايل سال ۶۷ از بلند گوهاي عراقي در ارودگاه ، لحظه به لحظه خبرهاي تلخي از جبهه هاي … به گوش مي رسيد و آن عقب نشيني نيروهاي ايراني و پيشروي نيروهاي عراقي به ياد مي آيد كه اسيران در اردوگاه بسيار ناراحت و زارزار گريه مي كردند كه عاقبت چه خواهد شد. نيروهاي ايراني در طول ۸ سال جنگ ۲۰ هزار اسير داده بودند. اما در مدت دوسه ماه اول ۶۷ تعداد اسرا افزایش قابل ملاحظه ای داشت حال در ميان مسؤلين آن زمان چه مسأله مهم بود است كه منجر به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از طرف امام شد و امام آن جمله معروف را در نامه شان ذكر كردند را كه من باامضای اين قطعنامه جام زهررا نوشیدم
-در خاتمه از خداوند متعال مي خواهيم كه عاقبت ما را ختم به خير كند و در طول زندگي دست ما را بگيرد و هميشه انسان هاي مومن و اثر گذار در جامعه باشيم.
انشا الله
سلام
یاد و خاطره همه ی شهدا بویِژه شهید والامقام احمد نوروزی گرامی باد . روحش شاد و یادش گرامی با ذکر صلوات
ماشاالله اقای جمشیدی اصلا در دوران اسارت لاغر نشده بودند
باسلام
درود و تحیت الهی بر این آزاده سرفراز (آقای یحیی زاده) که واقعا فروتنی و تواضع به خرج دادند و از اسارت و درد و رنج خودش چیزی به زبان نیاوردند و مسائل کلی اسارت را بیان فرمودند.
أحسنت بر این استاد فرهیخته که سراسر وجود ایشان مصداقی از رفتار اهل بیتی است و رهرو راه امام و شهدا.
اجر و پاداش دنیوی و اخروی بر این استاد بزرگوار و خاندانش و ذریه اش باد.
با تشکر- حقیر حسینی کوهساری