اکسیر عشق بود که در جان ما زدند

اکسیر عشق بود که در جان ما زدند:
حرف از زیارت حرم کربلا زدند!
یک عده در هیاهوی اعزام گم شدند
یک عده تا به جبهه رسیدند, جا زدند!
ما خط شکن شدیم , و دشمن خبر گرفت
از پشت سر چه شد همه خنجر به ما زدند؟
ما دوست… ما برادر هم بوده ایم , پس
زخمی چنین به پشت برادر چرا زدند؟
* *
بی سیم ها تمام شب این را صدا زدند:
غواص ها در آتش و خون دست وپا زدند!
یک عده در دل شط تاریک گم شدند
یک عده چنگ ها به طناب رها زدند –
دستی طناب را به عداوت بریده بود
دستی از آن گروه که حرف دعا زدند
بی سیم های خسته و مایوس یک نفس
با بغض, حرف وعده و قول وفا زدند
اما درآن طرف چه سکوتی ! سپس فقط
بی سیم های خسته خدا را صدا زدند…
* *
ما در میان مرده و مرداب زنده ایم
این مرگ، تهمتی ست که به موج ها زدند!
یک وعده شان درست درآمد برای ما:
حرفی که از حضور در این کربلا زدند…
مهدی چناری

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *