۴روزتا استقبال /شهيد غواص دست بسته /ويدئو
تاریخ انتشار خبر : ۹۴/۰۵/۱۳
اولین تصویر از پیکر پاک یکی از شهیدان غواصِ دست بسته
در حاشیه نشست خبری سردار باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستادکل نیروهای مسلح که در معراج شهدای تهران برگزار شد، پیکر مطهر یکی از شهداي غواص دست بسته در معرض ديد عكاسان و تصوير برداران كشور قرار گرفت .
روحش شاد یادشان گرامی باد.
روحش شاد و یادش گرامی
انشالله شفیع ما بشن
یا صاحب الزمان …
رحمت خدا برشهدای مظلــوم غواص
ولعنت خدا بربعثیون مزدورعراق
***********
صلوات برروح مطهر این شهیدان
خدا صبر زینبی ب خانواده محترم بالویی عنایت فرماید وشهید بزرگوار سلامم را ب پسر خاله شهیدم شعبانعلی دارابی برسان
شفاعت
سلام پسرم، بفرما؟
از سرشماري مزاحم ميشم، مادر تو اين خونه چند نفريد؟ اگه ميشه برو شناسنامه هاتون رو بيار بنويسمشون …
مادر اهسته و آرام لاي در رو بيشتر بازكرد ….
سروته كوچه رويه نگاهي انداخت …
چمشاش پر اشك شد و گفت:
پسرم، قربونت بشم، ميشه اسم مارو فردا بنويسي…؟؟!!
مامور سرشماري پوزخندي زد و گفت: مادر چرافردا ؟!
مگه فردا مي خايد بيشتر بشيد؟؟ برو لطفاً شناسنامه ها رو بيار وقت ندارم…
آخه …!! پسرم ۲۱ سال پيش رفته جبهه … هنوز برنگشته …!!
شايد فردا برگرده!!! بشيم ۲ نفر !!! ميشه فردا بياي …
تورو خدا !!!
مامور سر شماري سرش رو انداخت پايين و رفت …
مغازه دار مي گفت :
الان ۲۹ سال هر وقت از خونه ميره بيرون، كليد خونشرو ميده به من و ميگه …. اگه پسرم آمد كليد رو بده بهش بره تو … چايي هم سر سماور حاضره … آخه خستست بايد استراحت كنه ….
شها شرمنده ايم
به ياد ۱۷۵ شهيد غواص
صلوات الله علیکم وعلی ارواحکم وعلی اجسادکم وعلی اجسامکم
درود خدا بر شما و بر ارواح و اجساد و پیکرهایتان
دل شب می کنم اختر شماری
زداغش می کنم افغان و زاری
عزیزم از سفر آمد خوش آمد
شدم راحت ازاین چشم انتظاری
پسر دیر آمدی بابا سفر کرد
غم داغت مرا خونین جگر کرد
نگر حیران ، میان دشت وصحرا
چنین آواره ام ازبوم بررکرد
کجا بودی چرا دست تو بسته
میان خاک وخون با حال خسته
فدای قد رعنای تو خواهر
به استقبال تو مادر نشسته
برادر رانگر از این مصیبت
شده قامت خمیده دل شکسته
عزیز جان ماو مرد جنگی
به دوشت کوله پشتی وتفنگی
بماند زنده دین وملک ایران
حماسه آفریدی چون نهنگی
وطن ازخون پاکت بیمه گشته
برائت جسته ازهر عاروننگی
زپروازتو بلبل نغمه خوان شد
نظام وملت ما جاودان شد
خلیج فارس وتادریای عمان
خزر مواج شور وهیجان شد
لوای حق برافراز و ولایت
زایثار ت کنند فتح روایت
حماسه ساز عشق وسرفرازی
ره ورسمت که فانوس هدایت
فدایت عند رب یرزقونی
امیرعاشق دشت جنونی
شفاعت کن به مادرروزمحشر
تو خود دلداه ازآن کاف ونونی
جهادت دشمنان را خار کرده
سر نحسش به روی دار کرده
قلم ازوصف رزمت ناتوان است
شکستش را به بین اقرار کرده
شهیدان زنده اند
اول پاییز بود و در کلاس
دفتر خود را معلم باز کرد
بعد با نام خدای مهربان
درس اول آب را آغاز کرد
گفت بابا آب داد و بچه ها
یک صدا گفتند بابا آب داد
دخترک اما لبانش بسته ماند
گریه کرد و صورتش را تاب داد
او ندیده بود بابا را ولی
عکس او را دیده در قابی سپید
یادش آمد مادرش یک روز گفت
دخترم بابای پاکت شد شهید
مدتی در فکر بابا غرق بود
تا که دستی اشک او را پاک کرد
بچه ها خاموش ماندند و کلاس
آشنا شد با سکوتی تلخ و سرد
دختری در گوشه ای آهسته باز
گفت بابا آب داد و داد نان
شد معلم گونه هایش خیس و گفت
بچه ها بابای زهرا داد جان
بعد روی تخته سبز کلاس
عکس چندین لاله زیبا کشید
گفت درس اول ما بچه ها
درس ایثار و وفا ، درس شهید
مشق شب را هر که با بابای خود
باز بابا آب داد و نان نوشت
دخترک اما میان دفترش
ریخت اشک و “داد بابا ، جان” نوشت
روحشون شاد و یادشون گرامی باد
روحش شاد یادشان گرامی باد.