گر پرده ز رخ باز نماید مهدی/از خلق جهان دل برباید مهدی

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا

گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا

کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست

قطره شدم که راهی دریا کنی مرا

پیش طبیب آمده‌ ام، درد می‌ کشم

شاید قرار نیست مداوا کنی مرا

من آمدم که این گره ها وا شود همین!

اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا

حالا که فکر آخرتم را نمی­ کنم

حق می­ دهم که بنده ی دنیا کنی مرا

من، سال هاست میوه ی خوبی نداده‌ ام

وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا

آقا برای تو نه! برای خودم بد است

هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا

من گم شدم؛ تو آینه‌ ای گم نمی‌ شوی

وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا

این بار با نگاه کریمانه‌ ات ببین

شاید غلام خانه زهرا کنی مرا

اللهم عجل لمولانا الغریب الفرج

نثار ارواح شهیدان میثمی صلوات

دیدگاه های این مطلب

1 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. گم نیستی بیا که درفکر گندمی
    سرگرم خود گشتی و کی فکر مردمی
    آئینه پیش روی توست پیدا نما دمی
    ننشین دمی ، خیزوزجا ساکن قمی
    باجد و جهد قله آمال فتح کن
    نومیدوجامدی ،درخویش تن گمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *