من نشستم کنج دیواردلم تابیایدصاحب این روزگار
تاریخ انتشار خبر : ۹۴/۰۳/۲۲
خلاصه خبر : درخت پیر خانه ما سرک می کشد از دیوار تا رصد کند شاید نرگس گل کند غروب جمعه!
از انعکاس ساده ی رنگین کمان نوشت
این یک حقیقت است که بی تو بهار من
باید چهار فصلِ زمان را خزان نوشت
در این جهان بی در و پیکر، خدای ما
دستان سبزپوش تو را سایبان نوشت
دنبال ردّ پای تو گشتم، نیافتم گویی
خدا نشان تو را بی نشان نوشت
می خواستم تو را بنویسم، ولی نشد
بامن بگو، چگونه تو را می توان نوشت؟
جنگل همیشه نام تو را سبز خواند و بس
دریا تو را برای خودش بی کران نوشت
دیدم تمام ثانیه ها با تو می زند
باید تو را همیشه «امام زمان» نوشت
از طلوع رنگ رنگ انتظار
تاغروب لحظه های ماندگار
من نشستم کنج دیواردلم
تا بیایید صاحب این روزگار
(اللهم عجل لولیک الفرج)
گردآورنده:ح
عاقبت!
غمها چاره شود
زندگی!
از نو تازه شود … از سفر می آیی
می نشینی تو در بر ما
می کشی دستی بر سر ما
پیش ما می مانی…
الهم عجل لولیک الفرج
چه بگویم ؟
خودم هم خسته شدم
شاید همه حرفهای من
در این واژه خلاصه شود
” بیا “
اللهم عجل الولیک الفرج