خـبـر آمـد خبري در راه است
تاریخ انتشار خبر : ۹۴/۰۳/۱۴
خلاصه خبر : هنـوز از غـم دوری دلـدار بـسـوز... بـایـد ایـن جـمعه بیایـد، بایـد! مـن دگـر خسـته شـدم از شـایـد!
شاید این جمعه بیاید شاید
با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مرا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط عوان من است
ای نگه ات خواستگاه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما
ای که هر دم دم ز حیدر میزنی
بر یتیمان علی سر می زنی
شاهد اقبال در آغوش کیست
کیسه نان و رطب بر دوش کیست
کیست آن کس کز علی یادی کند
بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را
گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد
شیوه رندی و شبگردی چه شد
شیعگی تنها نماز و روزه نیست
آب تنها در میان کوزه نیست
کاسه را پر کن ز آب معرفت
تا درو جوشد شراب معرفت
باده مما رزقناهم بنوش
ینفقون بنیوش و در انفاق کوش
هم بنوش و هم بنوشان زین سبو
لن تنالو البر حتی تنفقوا
جستجویی کن سبوی بده را
شستشویی کن به می سجاده را
ای مسلمان زاده بعد از هر اذان
رکعتی تنهی عن الفحشا بخوان
گر نمازت ناهی از منکر شود
از اذانت گوش شیطان کر شود
هر سحر دست نیایش باز کن
بیخود از خود تا خدا پرواز کن
بال مرد حق بود دست دعا
لیس لالانسان الا ما سعی
***
ساقی سرمست ما دیوانه نیست
سرگذشت انبیا افسانه نیست
انچه در دستور کار انبیاست
جنگ با مکر و فریب اغنیاست
چیست در انجیل و تورات و زبور
آیه های نور و تسلیم و حضور
جمله ادیان ز یک دین بیش نیست
جز الوهیت رهی در پیش نیست
خانقاه و مسجد و دیر و کنشت
هرکه را دیدم به دل بت می سرشت
لیک در بتخانه دیدم بی عدد
هر صنم سرگرم ذکر یا صمد
یا صمد یعنی که ما را بشکنید
پیکر ما را در آتش افکنید
گر سبک گردیم در اتش چو دود
می توان تا مبدا خود پرگشود
شعر: مرحوم محمد رضا آقاسی
گردآورنده :ح
مردان زمانه رنگ معرفت گم کرده اند!آقانمی آیی ؟
ممنون
مطلب زیبایی است
حضرت جان غالم است که به فکر همه مومنان و غیرمومنان است.
جان عالم به فدای آن آقایی که دعاگوی همه ماست
اما ما ….
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تورا که من هم برسم به آرزویی
به کسی جمال خود را ننموده ای و بینم
همه جا به هر زبانی ز تو هست گفتگویی
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه بنشین کنار جویی
چه شود که از ترحم دمی ای صحاب رحمت
من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی
به ره تو بس که نالم ز غم تو بس که مویم
شده ام زناله نایی شده ام ز مویه مویی
یوسف ما آمدنت دیرشد
منتظرت پیروزمین گیرشد
لطف کن ازپرده غیبت برون
عاشق زار توزجان سیرشد
ظلم سعودی ویهوددریمن
نیک نگر آمدنت دیرشد
سحرخیز مدینه کی میـــایی؟
الاای بی قرینه کی میــایی
بیقراریم درانتظاریم مولاجان
درانتظارظهورتیم آقـــــا
(اللهم عجل لولیک الفــرج)
دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند…