سعید جنّابی حجر الاسود را با تبر شکست!
تاریخ انتشار خبر : ۹۴/۰۲/۵
به نام خدا
اوقات من در تاریخ از سعید گناوه ای که عرب او را سعید جنّابی می نامد تلخ بود، زمان بنی عباس بود، آنهم اوج اقتدار امپراطوری جهان شمول بنی عباس، فوج فوج ایرانیها هم به حج تمتع می رفتند و مورد هجوم قبایل راهزن عرب عربستان قرار می گرفتند، این راهزنی و قتل وغارت حجاج را تا حتی اواخر قاجاریه هم داشتیم، بنابر این، همراه حجاج ایرانی که از راه عراق به حجاز می رفتند، امیر الحاج انتخاب می شد که با تعدادی تفنگدار آنها را در رفت و برگشت همراهی می کرد، و باز هم این حجاج نمی توانستند حتی دو متر از کاروان برای دستشوئی فاصله بگیرند، چون فوراً سرشان از تنشان جدا می شد، دزدهای عربستان همه جا در کمین بودند، پولشان و لباسشان را این قبایل عرب عربستان می دزدیدند، این غارت و دزدی و چاپیدن حجاج و راهزنی از کاروانهای حج در عربستان در تمام سفرنامه های حجِ تمام حجاج اهل قلم ایران و مصر، شام و …. نوشته شده است، اگر این مستندات تاریخی بی دینی و بی حُرمتی و آدم کشی عربهای حجاز با زائرین خانه خدا از تمام ملّتها و اقوام را جمع کنیم یک مجوعه ای چند جلدی از تاریخ سیاه این قبایل وحشی مسلمان نما در تمام این هزار و چهار صد سال بعد از اسلام می شود که اینها همیشه مدّعی پرچمداری اسلام از نوع اموی و عباسی و سعودی و ….. بودند و هستند، در یک دوره از تاریخ در ۱۲۰۰سال قبل در جنوب ایران در حاشیه خلیج فارس یک حکومت محلّی بود، سردارش سعید گناوه ای نام داشت، بحرین و استانهای شرقی عربستان را که امروز به نام قطیف و دمّام و ایالات شرقی می نامیم، زیر سلطه این حکومت سعید گناوه ای قرار داشت، داستانش خیلی مفصّل است، امّا یک بخش از رفتار سعید مرا خیلی ناراحت می کرد، او از دست راهزنی و زائر آزاری و زائر کشی و دزدی این قبایل عرب و دروغگوئی حکام بنی عباس، به ستوه آمد، و از این هجوم مردم به مکّه هم عصبی شد،( تازه آن زمان عمره رفتن مُد نشده بود) . او چاره کار را در این دید که با لشکری عصبی تر از خودش به مکّه برود، رفت و حجاج در حال طواف در خانه خدا را کشت، مکّه را غارت کرد، و حجر الاسود را از کعبه جدا کرد، با تبر آنرا شکست و داخل خورجین خودش کرد و برگشت، و گفت حالا بیائید اینجا، این سنگ سیاه را زیارت کنید و بقیه حرف و حدیث و ادعاهای او ……و….. و ……. بنی عباس هر چه کرد او را مغلوب کند نتوانست، آخر کار با او وارد معامله شد. آنهم بعد از ۲۵سال با پولی گزاف این سنگ سیاه ( حجر الاسود) را از او خریدند و تکه های آنرا بهم وصل کردند و دورش را قاب نقره گرفتند و دردیوار کعبه گذاشتند، این شکستگی حجر الاسود هنوز هم قابل دیدن است، از این کار او اوقاتم تلخ شد، و امروز از رفتار وحشیانه و مزدورانه و یزیدانه عروسکهای آل سعود و تمکین این قبایل عرب حجاز که کشورشان را خانواده آلوده و انسانیت فروش و اسلام فروش و عرب فروش که نام کشور آنها را به نام جدّشان مملکت سعودیه کردند و آنها دم بر نیاوردند، حالم بهم می خورد. حالا می فهمم و متوجه شدم که چرا سعید گناوه ای اینهمه عصبانی شد.این عربهای حجاز خودشان از توحش خودشان خسته شده بودند، و چهار ماه از دوازده ماه را عرب ( جنگ بس) قرار دادند، یعنی این چهار ماه همدیگر را نکشند، امّا هرگز آنرا رعایت نکردند، ضمن اینکه کاروانهای حج در تمام تاریخ اسلام، برای اعراب بادیه نشین که همین اهل حجاز هستند،همین پدرهای آل سعود، حاجی های همه ی دنیا برایشان یک طعمه برای غارت و قتل بودند، در پانصد سال امپراطوری عثمانی هم که تمام حجاز از استانهای استانبول بود، باز هم این جماعت دست از این عادت کثیف و این رسم زشت چاپیدن و آزار حجاج تمام اهل عالم که در راه حج بودند بر نمی داشتند، تمام ملتها امیر الحاج داشتند که مجبور بود با تفنگدارش در این راه از مردم کشورش در برابر این متجاوزین دفاع کند، ذات این بادیه نشینان حجاز که حالا بِنز نشین و جت بوئینگ نشین هم شدند، بد اخلاقی، بی دینی، و دشمنی با اسلام و پیامبر (ص) و خاندان پیامبر است، یک دائرة المعارف از این زشت خوئی آنها داریم، قلم به دستانی که در تاریخ هم نگاهی دارند، کارشان نبش قبر و نفاق افکنی و تمام اوراق سیاه تاریخ را نشان دادن نیست، امّا پاره ای اوقات چارهای نیست که گوشه هائی از تاریخ را برای عبرت به یاد بیاوریم، آنها که اهل پژوهش در تاریخ هستند، میدانند و مردم هم بیشتر بدانند که در تمام تاریخ اسلام هر اهل دل قلم بدست که به سفر حج رفت ، و سفر نامه حج نوشت از آزار و راهزنی ودزدی قبایل عرب حجاز گفت و نوشت و من هنوز سفر نامهی حج از هیچ نویسنده ای تا حتی هفتاد هشتاد سال پیش ندیدم که دل پر خون از این نامردمی ها و ظلم به زائرین خانه خدا و حرمت شکنی این مدّعیان اسلام مداری نداشته باشند . ترک عادت موجب مرض است، به قول ما ما مازندرانی سگ شِه ……. بخردن. ره ترک نکنده ……… ما امروز حجر شکنی نمی کنیم، امّا ( بامِشی رِه ماستِ پلا سر گِیر دِمبی ….)
حسین اسلامی ساروی
ساری- ۵/۲/۹۴