پزشکان معمولا خاطرات جالبي از کار و بيمارانشان دارند/طنز/
تاریخ انتشار خبر : ۹۲/۰۲/۲۰
پزشکان معمولا خاطرات جالبي از کار و بيمارانشان دارند.علت جالب بودن اين خاطرات يا بخاطر برخوردهاي بانمکي است که بيماران با پزشک يا بيماريشان ميکنند يا کمبود اطلاعات پزشکي است يا شايد وقوع بعضي اتفاقات در فضايي که سايه مرگ و بيماري در آن وجود دارد خود به خود تبديل به طنز ميشود.
اما مهم اينجاست که يک پزشک عمومي با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهي
خاطراتش را از اين ماجراها در وبلاگش مينويسد که بسيار خواندني هستند:
گلوي بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت:
آقاي دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه ميخواد شروع بشه.
گفت: اين بچه هميشه همينطوره? هميشه عفونتش اول شروع ميشه بعد زياد ميشه!
به دختره گفتم: مشکلتون چيه؟ با يه صداي گرفته گفت:
هيچي فقط چند روزه که اصلا صدام درنميره!!
به دختري که با استفراغ اومده بود گفتم:
اسهال هم دارين؟ گفت: حالتشو دارم اما نمياد!!
يه خانم حدودا ?? ساله دختر حدودا ?? سالشو آورده بود.
به دختره گفتم: مشکلتون چيه؟ گفت: دلهره دارم.
مادرش زد زير خنده و بعد گفت: مامان! دل پيچه ، نه دلهره!
پرسيدم: چيز ناجوري نخوردين؟ مادرش گفت: چرا «چيسپ» خورده
و اين بار نوبت دختر بود که بزنه زير خنده و بگه: مامان چيپس نه چيسپ!
به آقائي که با سردرد اومده بود گفتم:
قبلا هم سابقه داشتين؟ گفت: مثلا چه سابقه اي؟
بعد گفتم: توي خونه داروئي نخوردين؟ گفت: مثلا چه داروئي؟
نسخه شو که نوشتم گفتم: ديگه هيچ ناراحتي نداشتين؟ گفت: مثلا چه ناراحتي؟
به خانمه گفتم:اشتهاتون خوبه؟ گفت: هروقت بتونم غذا بخورم ميتونم بخورم!
پيرمرده گفت: همه بدنم درد ميکنه غير از آرنج دست چپم.
گفتم: يعني آرنج دست چپتون درد نميکنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم «خيلي» درد ميکنه!
خانمه اومد و گفت: برام يه آزمايش بنويس. گفتم: چه آزمايشي؟
گفت: نميدونم. چندوقت بود که هر دو دستم درد ميکرد.
چند هفته پيش از اين دستم آزمايش خون گرفتم بعد دردش افتاد
حالا ميخوام بگم از اين دستم هم خون بگيرن ببينم دردش مي افته؟!
به خانمه گفتم: بايد يه آزمايش بدين. گفت: نميدم!
گفتم: چرا؟ گفت: ميترسم بفهمم يه مرض ناجوري دارم!
براي آبسه دندون براي مريض کپسول نوشتم بعد گفت:
چند روزه گلوم هم درد ميکنه.
گفتم: خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر ميشه.
گفت: اون کپسولو که براي دندونم نوشتين چکار به گلو داره؟!
خانمه ميگفت: توي آزمايشگاه درمونگاه آزمايش دادم گفتند عفونت داري
اما بيرون آزمايش دادم گفتند سالمه! آزمايشهاشو نگاه کردم ديدم توي درمونگاه
آزمايش ادرار داده و بيرون آزمايش خون!
خانمه ميگفت: فکر کنم باز گلوي بچه ام چرک کرده.
گفتم: از کجا فهميدين؟ گفت: آخه از ديروز داره دهنش بوي کپسول ميده!
خانمه ميگفت: بچه ام چند روزه يبوست داره براش شياف هم گذاشتم خوب نشد.
گفتم: چه شيافي براش گذاشتين؟ گفت: استامينوفن!
مريضهاي درمانگاه تمام شدن و از مطب ميام بيرون يه هوائي بخورم.
مسئول پذيرش که اهل همونجاست داره با يکي از اهالي روستا صحبت ميکنه
و ازش ميپرسه: داروهائي که دکتر دومي براتون نوشت با دکتر اولي فرق داشت؟
روستائي محترم ميگه: خوب معلومه? مگه کود حيوونهاي مختلف با هم فرق نميکنه؟
خوب داروهاي دکترها هم با هم فرق ميکنه!!
يه پسر جوون با فشار خون پائين اومده بود. گفتم: ميتونين بمونين سرم بزنين؟
گفت: نه. گفتم: آمپول ميزنين؟ گفت: نه. خانم جووني که باهاش بود گفت:
آقاي دکتر لطفا يه شربت ماستي (آلومينيم ام جي اس) براش بنويسين
گفتم: چرا؟ گفت: آخه ميگن چيزهاي شيرين فشار خونو بالا ميبرن!
روز شنبه اين هفته يه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.
گفتم: چند روزه که مريضه؟ پدره گفت: دو روزه
مادرش گفت: نه سه روزه پدره با عصبانيت به مادرش گفت:
آخه جمعه که تعطيله!!
مرده با کمردرد اومده بود، وقتي ميخواستم نسخه بنويسم گفت:
آقاي دکتر! بي زحمت هرچي ميخواين بنويسين فقط پماد ننويسين! گفتم: چرا؟
گفت: آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هيچکسي نيست که برام پماد بماله!
به خانمه گفتم: کجاي سرتون درد ميکنه؟
دستشو گذاشت روي سرش و گفت: همين جا درست توي لگن سرم !