نامه «شیخ آزادگان شمال کشور» به فرزند شهیدش؛
تاریخ انتشار خبر : ۹۳/۰۵/۲۷
پسرم! این خانهی کوچک از پهنای گیتی بزرگتر است، زیرااین خانه هم خانهی سکوت است و هم خانهی فریاد؛ سکوتش معلوم و فریادش عشق.
۲۶ مرداد ماه، سالروز بازگشت آزادگان به میهن عزیز، بهانه ای شد تا مروری بر دفتر سال های حماسه و دلدادگی داشته باشیم و به سراغ «شیخ آزادگان شمال کشور» برویم.
حجةالاسلام محمدحسن جمشیدی، از اهالی شهرستان نکا، آزاده ای سرافراز است که در سال ۶۱ به اسارت دشمن بعثی درآمد.
متنی که در ادامه می آید، نامه ای است که این آزاده بزرگوار در سال ۶۲ از اسارتگاه دشمن برای فرزندش «مهدی» نوشته است.
شایان ذکر است، فرزند او «دانشجوی شهید مهدی جمشیدی» دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، در سال ۶۵ در عملیات کربلای ۵ در دشت خونین شلمچه به شهادت رسید.
فرزندم مهدی جان! سلام
امید یک پدر اسیر دربند در این اسارتگاه چیست؟
ناگزیرم اولاً وضع زندگی خود را شرح دهم و سپس به امیدم برسم.
پسرم! من از مجموعه زمین خدا چند متری که بتوانم بخوابم، بنشینم و بایستم و مجموعه زندگی من یک زیلو، ٣عدد پتو و یک تشک ابری و لباسم ٢ پیراهن ساده، شلوار و یک پالتوی ارتشی مال سی و پنج سال قبل که از دکمه های آن معلوم شد که مال جنگ جهانی دوم است، به من رسیده است.
اما پسرم! این خانهی کوچک از پهنای گیتی بزرگتر است، زیرا این خانه هم خانهی سکوت است و هم خانهی فریاد.
سکوتش معلوم و فریادش عشق.
در این خانه همسایگانی دارم که آرام ندارند و آنچنان پر جوش و خروشند و عشق شهادت در سر دارند، گویی بیمارند.
چه خوب است در این خانه از این فرصت استفاده کنم و طبق فرموده مهدی جانم، قرآن بخوانم و با قرآن آشنا شوم، آیات خدا را بخوانم و حفظ کنم و سپس زمزمه کنم و بعد شعار زندگی کنم، باشد که این دل پرهیجان را آرامش دهد و بنا به گفته پسرم مهدی جان از آن برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفر کنم و در انتظار دیدار الله بمانم.
پسرم! نوشتید دوری تو چون برای خداست تحمل آن مهم نیست، والله که دارم قسم یاد می کنم من هم چنینم، فراق فرزندانی همچون شما مؤدب و درسخوان و دلسوز و علاقمند به اسلام و قرآن مهم است ولی چون برای خداست هیچ است.
فقط آرزو دارم شما عزیزان همانطور که در عقیده و اعتقاد در حد اعلایی هستید، از نظر علمی پیشرفت کنید تا در آینده وجودتان مثمر ثمر باشد.
مهدی جان! محبت شما هم برای من عبادت است و بدانید برای خدا شما را دوست می دارم، شما امید اسلام و امید پدر پیر عزیزمان (امام راحل) هستید، برای من ناراحت نباشید.
مهدی جان! به جانت هم حالم خوب است و هم جایم جای خوبی است؛ باز هم تأکید می کنم حتماً و حتماً به دانشگاه برو، بعد از دانشگاه، به حوزه رفتن بهتر است.
نامه فرزند عزیزم حسین جان، به دستم رسیده خیلی خوشحال شدم؛ نمرات خود را ننوشت. وضع هاشم جان برایم مجهول است، هر چه شد برایم بنویسید و می دانی که از این چیزها ناراحت نمی شوم. ١١ ماه است که نامه ایشان به من نمی رسد.
عذیر جان و میثم جان و اباذر جان را سرپرستی کنید، محمد جان هم رشته خود را بنویسد و حتماً ادامه دهد.
۲۴ دی ۶۲
پس از بازگشت آزاده سرافراز حجةالاسلام و المسلمین محمدحسن جمشیدی از اسارت، خبر شهادت فرزندش مهدی را به او دادند.
اجرت با آقا ابا عبدالله اما ……..
درودخدابرشما
درود خدا بر شما چه نامه پر مهری از اقای جمشیدی
نوشتی نامه ای را ازسرسوز
چوشیربندآن خصم سیه روز
شما آزادگان مرز توحید
دل تاریخ ماشمع شب افروز
نشستید منتظر بهرنظاره
درخشان گرددآن خورشیدپیروز