مصاحبه با بلبل جبهه ها،حاج اصغر صادق نژاد
تاریخ انتشار خبر : ۹۲/۰۲/۱۰
اولین بار در سال همزمان با عملیات بدر بود که با صدا و تصویرش در تلویزیون آشنا شدیم. در قاب سیاه و سفید تلویزیون خانه هایی که پر از دعا برای رزمندگان اسلام بود مردی با ریش های بلند و با لحجه مازندرانی نوحه ای می خواند و دیگر رزمندگان که دورش حلقه زده بودند سینه زنان زمزمه می کردند…
همین نوحه حماسی کافی بود تا بسیاری از شمالی ها او را بشناسند .
این نوحه خیلی زود در بین مردم جا باز کرد و آغازی بود برای مداحی های حماسه ای با زبان محلی که مورد استقبال زیاد مردم قرار گرفت .
” حاج اصغر ” در جنگ فقط یک مداح نبود . او رزمنده ای بود که هشت سال از جنگ دل نکند . با جنگ زندگی کرد . ” جنگ ” را دوست می داشت . چون ” دفاع ” بود و آنرا ” مقدس ” می شمرد .
در یکی از روزها مهمان حاج اصغر می شویم ، در روستایی با صفا و زیبا مهمان خانه ای روستایی شدن و در اتاقی که از در و دیوار آن بوی جبهه و جنگ و عکس ها و یادگاری های زمان جنگ وجود دارد حال و هواي خاصي پيدا مي كنیم.
حاج اصغر صادق نژاد که در شناسنامه به اسم علی اکبر می باشد اهل شهرستان قائم شهر و روستای رزمنده پرور قراخیل است.
۲۲ساله بود که با شروع جنگ به جبهه رفت.
جبهه رفتنم سراسر امتحان بود
حاج اصغر جبهه رفتن هایش را سراسر امتحان می داند :
قبل ازعملیات والفجر ۶ در دهلران بود که تصمیم به عزیمت به جبهه گرفتم. درست در همان روز همسرم درد زایمان برایش بوجود آمد و من هم تمام وسایل اعزام را آماده نموده بودم، با توجه به اینکه در روستا زندگی می کردیم متاسفانه امکانات اولیه مانند ماشین و تلفن وجود نداشت. به همین علت به دنبال قابله رفتم و از او خواستم که به داد همسرم برسد. اما متاسفانه قابله بعد از معاینه همسرم اعلام کرد که باید همسرم را به نزدیکترین مرکز درمانی ببرم و از دست او کاری ساخته نیست ،در آن زمان مانده بودم که چکاری باید انجام دهم؟ از طرفی باید جبهه می رفتم و از طرفی نیز همسرم آن وضعیت را داشت ، همسرم از درد به خودش می پیچید و چندین بار هم خطاب به من گفت ” مگر من همسر تو نیستم و شرایط مرا نمی بینی؟ چرا قصد رفتن داری ؟
در شرایط خوبی نبودم ! تصمیم رفتن و ماندن ! این چه امتحانی بود ؟ خدایا چه کنم ؟
بالاخره تصمیم خودم را گرفتم . همسرم را به صبوری دعوت کردم . از مصائب حضرت زینب گفتم . به او گفتم که فراخوانی شدم و باید بروم . من به جبهه رفتم و همسرم نیز صبوری کرد ..
حاج اصغر که خاطراتش یا بهتر بگوییم امتحاناتش را مرور می کند ادامه می دهد :
بالاخره همانروز به جبهه اعزام شدم و بعد از رسیدن به منطقه مورد نظر با هزار بدبختی تلفنی پیدا کردم و با یکی از آشنایان توانستم تماس بگيرم و از حال همسرم بپرسم که آن شخص گفت: خانواده من همسرم را به بیمارستان رساندند و خداوند عنایت فرموده و فرزندی را به من هدیه داد.
از تک تیراندازی تا مداحی !
” صادق نژاد ” که در جبهه از تک تیر اندازی و آرپی چی زنی تا شاعری و مداحی را تجربه کرده درباره نحوه حضورش در جنگ می گوید :
وقتی که جنگ شد انگار دیگر خانه ماندن برایمان ننگ بود . من هشت سال جنگی زندگی کردم . آنروزها هم که در شهر بودم هنگام مرخصی ام بود . هرلحظه آماده بودم تا فرماندهانم پیام رفتن بدهند .
” حاج اصغر ” از رضایت پدر و مادر برای رفتن به جبهه می گوید :
ما ۴ برادر بودیم که در خانواده ای مذهبی بدنیا آمدیم . پدر و مادر، از رفتن ما به جبهه راضی بودند اما می گفتند که همه برادرها همزمان به جبهه نروید و حداقل یک نفر از شما نزد ما بماند.
گلایه از مسئولان فرهنگی کشور
صادق نژاد با گلایه از مسئولان فرهنگی به خاطر وضعیت جامعه و انتظارش گفت :
کلام امام (ره)در آنزمان به ظلمت دل ما روشنایی بخشید و ما تمام جامعه بعد از جنگ را خوب تصور می کردیم اما متاسفانه با اینهمه شهدا و جانباز و آزاده ای که در راه وطن جانفشانی نموده اند انتظار جامعه ای بهتر از این را داشتیم نه جامعه ای که در آن بی حجابی و بی قید و بندی موج می زند.
فقط گوش بفرمان رهبری
این رزمنده شمالی تنها راه پیشرفت کشور را تبعیت کامل از ولایت می داند و معتقد است :
اگر مسوولان به رهنمودهاي رهبري انقلاب گوش دهند در تمام كارها موفق خواهند بود و بسياري از مشكلات كشور حل مي شود و اگر مسوولان امروزي به اندازه به صورت كامل به دستورات رهبري و رهنمودهاي ايشان عمل كنند به جامعه آرماني نزديك مي شویم اما مي بينيم متاسفانه راحت طلبي برخي از مسوولان تا حدی است که باز هم متاسفانه از مسیر منحرف شده وبا برخی حرکات ، خواسته یا ناخواسته ارزشها و دست آوردهای انقلاب و دفاع مقدس را نشانه گرفته اند .
نسل دیروز ؛ نسل امروز
صادق نژاد که خود از نسل مقدس و خدایی جنگ است درباره نسل امروز، نظر جالبی دارد :.
جوانان امروزي پاك تر از جوانان سال هاي قبل مي باشند اما متاسفانه دشمنان با سمپاشي هايي كه كرده و مي كند شايد برخي را به ظاهر گول زده اما در باطن اين جوانان باوفا به رهبري مي باشند اما متاسفانه در جامعه برخي مسوولان که در دام دنیا طلبی و جریانات انحرافی افتاده اند در رسيدگي به جوانان كم كاري مي كنند البته جوانان ما هوشیارند و عملکرد برخی مسئولان و مدیران کم کار را به حساب انقلاب و نظام نمی گذارند ..
حاج اصغر بزرگترين آرزوي خود را عاقبت بخير شدن و رسيدن جامعه به نقطه آرماني اسلامي می داند ودر آخرت نیز شفاعت امام ( ره ) را آرزو مند است :
در روز رحلت امام ( ره ) در قائم شهر بودم كه بعد از شنيدن خبر رحلت حضرت روح الله به تهران و تشييع جنازه رفتم و با سعي و تلاش توانستم يك تكه از كفن امام راحل (ره) را گرفته و براي خودم نگه دارم و وصيت نمودم تا بعد از فوت من و در زمان دفن اين تكه از کفن را در داخل قبرم قرار دهند.
غم سنگین قطعنامه ۵۹۸
در زمان قبول قطعنامه در منطقه هفت تپه بودم .بعد از شنيدن قبول قطعنامه ۵۹۸ غم سنگینی بر دلم نشست اما بعد از شنيدن سخنان امام و اينكه متوجه شدم ايشان تحت فشارهايي اين قطعنامه را پذيرفته اند متوجه اصل موضوع شده و آرام شدم و در همان لحظه شعري محلي و حماسي را سروده ام تا به رزمندگان هم روحيه داده باشم.
(اهل كوفه نيمه،علي بمونده تنها / خستگي ناپذيرمه يا رسول الله
براي حفظ شرف امبه به ميدون جنگ / گيرمه شه آرپيجي ره ،مهدي ره من زمه ونگ
جنگ كمبه مانند شير، دشمن را يارمه شه چنگ / با عجز و ناله اسير / خميني ره زنده ونگ
خوندمبه نصفه شو آيه وجلنا ره / خستگي ناپذيرمه يا رسول الله)
حاج اصغر با انتقاد از نقش کمرنگ هنر در معرفی جنگ می گوید :
در استان مازندران كه چيزي نديده ام و اما فيلم ها و مستندهايي هم كه كشوري ساخته شده نتوانستند حق جنگ را ادا نموده و به نظرم كتر از ۱۰ درصد از واقعيت هاي ظاهري جنگ نشان داده شده و معنويات جنگ ديده نشده است.
جنگ تمام شد اما …
حاج اصغر که معتقد است شاید جنگ تمام شده اما حماسه هرگز گفت :
تازه با پایان جنگ حماسه در قالبی دیگر آغاز شده است . اولين شعر حماسي من ( با پایان جنگ ) در زمان قبول قطعنامه و دومين سروده من زماني بود كه امام دستور داده و اعلام نموده بودند كه گردان هاي عاشورا پيشاني بند نظام است و يك بيت آن سروده ام اين بوده :
(فرزند عاشورامه يا علي مولا كوفي نيمه سيد علي بمونده تنها)
صادق نژاد در مورد سروده معروف خود در ایام جنگ که مورد استقبال رزمندگان شمالی قرار گرفت هم گفت :
زماني كه در منطقه دهلران و بالاي قله ها نيزار بوده ايم من اين سروده معروف:
(اي خدا صحراي نيزار بهيه كربلا سنگرها همه بهيه قتلگاه مهدي ره برس بهيره شهدا)
را خوانده ام.
مداحي(بار الاها جزيره مجنون بيه گلگون …) را در عمليات بدر در سال ۶۳ بود كه خوانده و در سال ۶۴ نيز سروده اي بخاطر ناراحتي زياد مادران خوانده ام
برو اي جان مار/ زينب روزگار / بهيمه من شهيد / هاكن ته افتخار
بلبل مازندراني جبهه ها ادامه می دهد :
سروده ديگري از وصيت نامه شهيد حاج عقيل مولايي الهام گرفته ام زيرا ايشان در وصيت نامه خود گفته بود كه:بسيجي خستگي را خسته كرده است و قسمتي از سروده ام به اين صورت بوده:
بسيجي خستگي ناپذيرمه / خستگي ره خسته كمبه چونكه مثل شيرمه
شير مازندران / من كميل علي مه
نكته جالب توجه اينكه سرروده ها و مداحی های حاج اصغر صادق نژاد به جنگ و … ختم نمی شود و درباره فتنه سال ۸۸ هم شعري سروده و آنرا مداحی کرده است :
شيعه مولا علي مه يا امام زمان / كوفي نيمه محور مردانگيمه / شير مازندران من كميل علي مه يا امام زمان /سلمان محمدي من يا امام زمان.
اين رزمنده بسيجي و مداح جنگ درباره تاثیر مداحی هایش بر رزمندگان مي گويد:
سروده هايم تاثيرات خاصي بر رزمندگان داشته و روحيه آنها را بسيار قوي مي کرد و در حال حاضر نيز به دعوت بسياري از مردم و مسوولان در مراسمات مرتبط حضور يافته و قسمتي از سروده هاي قديمي و همچنين جديدم را مي خوانم.
صادق نژاد با گلايه دوباره از دستگاه ها و مسوولان دست اندر كار فرهنگي افزود : متاسفانه تاكنون هيچ گونه حمايتي در جهت جمع آوري و يا چاپ سروده هايم نشده است.
پیشکسوتان جنگ فراموش نشوند !
متاسفانه برخی رزمندگان مخلص زمان جنگ ، بعد از جنگ رها شده اند و نهاد و يا ارگان خاصي آنها را تحت پوشش قرار نداده و به همين علت برخي از اين رزمندگان مجبور شدند به كارهايي كه در شان و منزلت آنها نمي باشد بپردازند . دقت کنید برخی از کارها برای بسیاری از مردم شاید ایرادی نداشته باشد اما یک رزمنده که حماسه هایی مانند فتح فاو ، عملیات های والفجر و… را می آفریند باید بزرگ شمرده شود و کارش نیز در شان یک رزمنده باشد .
باز هم متاسفانه در برخی موارد شاهدیم اين سفارش امام (ره) كه: ” نگذاريد پیشکسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند ” فراموش شده است.
او شيرين ترين خاطره خود از زمان جنگ را در عمليات بزرگ والفجر ۸ دانسته كه با كمترين شهيد پيروزی رسیده ایم .
بسیجی خستگی را خسته کرده…
صادق نژاد در پايان گفتگو مي گويد:
سلام مرا به رزمندگان برسانيد و بگوييد احساس خستگي نكنند.بگذاید برخی در ادارات و جاهای دیگر برخوردهای نامناسب داشته باشند . زخم زبان بزنند . اما چه باک که رزمندگان اسلام با خدا معامله کرده اند و هیچ گاه خسته نمی شوند . به قول شهید حاج مولائی ” بسیجی خستگی را خسته کرده ……”