گفتگوی فرهنگ ها راهکاری جهت صلح و امنیت بشر
تاریخ انتشار خبر : ۹۳/۰۳/۱
به گزارش نیوز نکا،همزمان بااول خرداد روز ملاصدرا هجدمین همایش فلسفه و صلح جهانی در مجتمع فرهنگی آدینه تهران برگزار شد که مقاله جناب کیوان ابراهیمی ارمی و سرکار خانم زهرافتاحی با موضوع “گفتگوی فرهنگ¬ها راهکاری جهت صلح و امنیت بشر” دراین همایش پذیرفته شد .
«صلح چیزی فراترازنبودن جنگ بین دولت¬هاست»
چکیده
گفتگوی فرهنگ¬ها¬ و تمدن¬ها به عواملی همچون جامعه، فردو ویژگیهای فردی و همچنین اعتقاد به مذاکره و مشورت جهانی بستگی دارد. بینش جهانی داشتن، مهمترین اصل دراستقرارصلح جهانی درگفتگوی فرهنگ¬هابشمار می¬آید، اصلی که انسانها را از خودخواهی و خود محوری منع می¬نماید و آن¬ها را به عدم تبعیض و خدمت به همۀ انسانها تشویق می¬نماید. وقوع تحقیر¬های جمعی و تردید عام به فرهنگ¬ها، عواملی هستند که موجب آسیب به هویت¬های گوناگون می¬شوند. در شرایطی که جهان همواره جنگ، خشونت، قتل و غارت را تجربه می¬کند، ضرورت تحقّق گفتگوی تمدّن¬ها برای احقاق صلح جهانی بیشتر احساس می¬شود.
در این مقاله تلاش بر آن است تا به بررسی نقش گفتگوی فرهنگ¬ها در استقرار صلح جهانی و همچنین دیدگاه¬های موافقان و مخالفان صلح جهانی از طریق گفتگوی تمدنها پرداخته و راهکارهایی جهت استقرار صلح و امنیت جهانی ارائه شود.
واژگان کلیدی: گفتگوی فرهنگ¬ها، صلح جهانی، امنیت بشر، بینش جهانی، عدم تبعیض
مقدمه
فرهنگ از دو طریق عمده یعنی افراد و نهادها بر تصمیمات سیاسی اثر می¬گذارد. در واقع، نهادهای فرهنگی از عوامل موثر بر شیوه تصمیم¬گیری در هر جامعه محسوب می¬شوند. از نظر لنین تأثیر فرهنگ بر شخصیت افراد بسیار بیشتر از ویژگی¬های روانی آنهاست. بر این اساس، روح ملی، وجدان جمعی و هر مفهوم دیگری که تا کنون برای نشان¬دادن همبستگی اجتماعی مطرح شده است نقش مهمی در عرصه سیاست ایفا می¬کند. جامعه بدون یک ذهنیت مشترک و نهادهایی که در مخیله خود می¬سازد و به آنها دل می¬بندد پایدار نخواهد ماند. به هر حال، تأثیر فرهنگ بر شخصیت افراد تصمیم¬گیرنده و نیز بر کنش¬های سیاسی امری آشکار است.(رضایی، علیرضا؛ ترابی، قاسم، ص ۵۶).
فرهنگ عبارت است از مجموعه¬اي از طرز تفکر، احساس و عمل کم و بیش شکل گرفته که اکتسابی بوده و وجه اشتراکی است میان گروه¬ها و به نحو عینی و نمادین به جامعه شکل خاص و متمایزي می¬بخشد .بنابراین تعریف فرهنگ شامل همه فعالیت¬هاي انسان می¬شود و سیماي واقعی زندگی انسان¬ها است زیرا توسط آنها به وجود آمده¬است (شیبانی، ثریا، ص ۱۱۷). مولتی پالمر نیز فرهنگ را مجموعه افکار و اعمال، بایدها و نبایدها، هنجارها، ارزش¬ها و نظام اعتقادات یک جامعه مشتمل بر سنت¬ها، آداب و رسوم، مذاهب، ایدئولوژي، مناسک مذهبی، میراث و زبان و کلیه عادات یا دیدگاه¬هاي مشترك دیگر می¬داند که ممکن است از این مفاهیم استثنا شده¬باشد (مولتی پالمر و دیگران، صص ۹۸-۹۹) .گی روشه نیز فرهنگ را مجموعه¬اي به هم پیوسته از اندیشه¬ها و احساسات و اعمال کم و بیش صریح می¬داند که از سوي اکثریت افراد یک گروه پذیرفته¬شده و براي اینکه این افراد گروهی معین و مشخص را تشکیل دهند لازم است که آن مجموعه به هم پیوسته به نحوي در عین حال عینی و سمبلیک مراعات گردد .(روح الامینی، محمود، صص ۱۸-۱۹). فرهنگ¬ها بسته به عواملی تغییر می¬کنند. این عوامل عبارتند از نیازها و امیال مردم، دانش و مهارت¬ها، خلاقیت و توانایی نوآوري، زبان محاوره به ویژه تحت تاثیر وسایل ارتباط جمعی، انتقال تکنولوژي و ارتباطات میان فرهنگی، مبادلات اقتصادي و تجارت، مهاجرت (پهلوان، چنگیز، ص ۱۸۰). همچنین فرهنگ به مجموعۀ آگاهی¬هایی در مورد هنجارها، نمادها، نقش¬ها، عقیده¬ها، ارزش¬ها، ساختارها و نهادهای اجتماعی مانند خانواده و مذهب اطلاق می¬گردد (کاظمی، سید علی اصغر، ص ۱۱). در یک تعریف کلی می¬توان گفت که فرهنگ عبارت است از ارزشهایی که اعضای یک گروه معینی دارند، هنجارهایی که از آن پیروی میکنند و کالاهای مادیی که تولید مینمایند (آنتونی گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، ص ۳۶).
در دوره معاصر نظریه پردازی و تحلیل انتقادی درباره فرهنگ، تمدن و فرآورده¬های فرهنگی آن، از چشم-اندازهای گوناگون، ادبیات گسترده¬ای را پدید آورده است. رابطه فرهنگ با سیاست مدتها مورد غفلت واقع شده بود تا اینکه نخستین بار “ایوشومی” اعلام کرد که فرهنگ یک بُعد سیاسی دارد؛ زیرا فرهنگ خود را در پشت تمام کنش¬های فردی و اجتماعی پنهان نموده و همانگونه که بر رفتار اجتماعی اثر می¬گذارد بر رفتار سیاسی هم تأثیراتی مهم دارد. با این حال سالها طول کشید تا چگونگی رابطه سیاست و فرهنگ و تأثیر فرهنگ بر روی کنشهای سیاست خارجی و رفتارهای بین¬المللی کشورها در عرصه سیاست جهانی طرح شود. از این رو محققانی چون ریمون آرون، مارسل مرل، استانلی هافمن و… تلاش نمودند تا فرضیاتی پیرامون تأثیر خُلق و خوی ملتها و نقش هنجارها و ارز شهای ملی و فرهنگی مطرح کنند. برخی از محققان حوزه فرهنگ بر این باور هستند که تأثیر فرهنگ و خُلق و خوی اقوام و ملت¬ها و همچنین نحوه اثرگذاری بر فرهنگ ملی نه تنها بر سیاست خارجی و رفتارهای بین¬المللی بلکه بر نحوه جنگ و دفاع هم تأثیرگذار است (قربی، سید محمد جواد، ص ۱۴۸).
گفتگوی فرهنگ¬ها و صلح جهانی
فرهنگ یک عامل ضروری هم برای توسعۀ پایدار و هم برای صلح پایدار است. در حقیقت، توسعۀ برابر و انسجام اجتماعی بدون کنار گذاشتن مقولۀ فرهنگ امکان¬پذیر نیست. به عبارت دیگر ایجاد توسعۀ اقتصادی و اجتماعی، محیط زیست پایدار و صلح و امنیت تا حد زیادی به فرهنگ وابسته است. فرهنگ بر آگاهی و ارتباط مردم با توسعۀ پایدار، منازعات و صلح تأثیر می¬گذارد و راه¬هایی را برای ایجاد صلح پایدار مشخص می-کند (UNESCO’s Commitment to Sustainable Development, 65).
جهان از کشورهای مختلف با فرهنگ¬های متنوع تشکیل شده¬است. طبق ماده ۱ اعلامیه جهانی تنوع فرهنگی ۲۰۰۱ مصوب یونسکو «فرهنگ¬ها در طول زمان و در مکان¬های مختلف به اشکال متفاوتی ظهور یافته¬اند. این تنوع ریشه در یگانگی و تکثر هویت¬های گروه¬ها و جوامع انسانی دارد. تنوع فرهنگی به عنوان منبعی برای تبادل، نوآوری و خلاقیت، به همان اندازه برای بشریت مفید است که تنوع زیستی برای طبیعت». بر طبق این ماده تنوع فرهنگی در تعیین و تضمین حقوق بشر لازم و ضروری است. همچنین ماده ۴ این اعلامیه بیان می¬دارد: «دفاع از تنوع فرهنگی بشری یک واجب اخلاقی است. دفاع از تنوع فرهنگی از احترام به کرامت انسانی جداشنی نیست. دفاع از تنوع فرهنگی بیانگر تعهد به حقوق بشر و آزادی¬های بنیادین بشر است، به ویژه حقوق اقلیت¬ها و مردم بومی.». بر طبق این ماده دفاع از تنوع فرهنگی یک واجب اخلاقی و همچنین تضمین کننده احترام به کرامت انسانی است (اعلامیه جهانی تنوع فرهنگی ۲۰۰۱).
مواد مذکور در این اعلامیه که به تنوع فرهنگی اشاره دارد، نشان دهنده اهمیت بالای فرهنگ و تنوع آن در بین جوامع بشری می¬باشد. لذا با وجود تنوع فرهنگی در جوامع بشری، لزوم ایجاد فضایی مناسب جهت گفتگوی فرهنگ¬ها بیشتر نمایان می¬شود.
همچنین، در کنفرانس جهانی سیاست¬های فرهنگی که در سال ۱۹۸۲ در مکزیکوسیتی برگزار شد، در دو ماده به رابطۀ بین فرهنگ با صلح جهانی اشاره شده¬است. در مادۀ ۴ بیانیه این کنفرانس چنین آمده است: «تمامی فرهنگ¬ها بخشی از میراث مشترک بشری¬اند. هویت فرهنگی یک ملت از طریق برخورد تفاهم¬آمیز با سنت¬ها و ارزش¬های دیگران است که تجدید بنا می¬شود و غنی می¬گردد. فرهنگ یک گفتگو است، یعنی تبادل ایده، اندیشه و تجربه و احترام به ارزش¬ها و سنت¬های دیگران». همچنین در ماده ۵ این اعلامیه آمده-است: «امر جهانی نمی¬تواند بر اساس برداشتی از یک فرهنگ واحد بنا شود. این امر از تجربیات تمامی مردم جهان که از هویت¬های آن¬ها بنا شده نشأت می¬گیرد. هویت و چندگونگی فرهنگی از هم جدا نیستند و ضّد هم نیستند» (منوچهری، عباس، ص ۷۸).
فرهنگ در حقیقت روح، روان، ذوق، سلیقه و احساس انسان¬ها را تحت تأثیر قرار می¬دهد و بر باورهای آنان اثر می¬گذارد؛ امروزه بهره¬مندی پیشرفته¬ترین ابزارها و کالاهای فرهنگی همراه با جذابیت تضمینی برای پذیرش آن از سوی جوامع هدف است و خود می¬تواند امکان گفتگوی فرهنگی ملت¬ها را در مسیر اندیشیدن دربارۀ صلح و زندگی مسالمت¬آمیز انسان¬ها تسهیل کند (محمدی عراقی، محمود، ص۴).گفتگو بين گروندگان به اديان مختلف يا فلاسفه و سياستمداران، امري معمول در تبادل فرهنگها، نزديك كردن جهان بيني¬ها و مجاورت منافع ملي ملل مي¬باشد. به عبارت دیگر عامل فرهنگي ميان كشورهاي جهان، كشف و شناخت اشتراكات و بهره برداري مثبت از تفاوتها عامل هم افزايي هر چه بيشتر فرهنگي و دوستي ميان ملتها و صلح جهاني است. (اطلاعات، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۲، سال بیستم شماره ۴۴۶۳). عامل فرهنگی همیشه یکی از عوامل تأثیرگذار اصلی سیاست خارجی و روابط بین¬المللی بوده¬است؛ اما نحوه اثرگذاری در هر دوره بسته به عوامل و شرایط دیگر فرق می¬کند (رضایی، علیرضا؛ ترابی، قاسم، ص ۶۰)
گفتگوی فرهنگ¬ها و تمدن¬ها می¬تواند منجر به جهانی شود که در آن همه ملت¬ها، نژادها، مذاهب و طبقات با هم متحد گردند و یک صلح جهانی فراگیر را ایجاد کنند. همچنین، گفتگوی تمدن¬ها و فرهنگ¬ها می¬تواند به تأسیس «جهانی متحد» نظر داشته باشد که در آن، استقلال کشورها و آزادی شخصی و حق پیشنهاد و وضع قانون، از جانب همۀ کسانی که این ممالک را تشکیل می¬دهند، کاملاً محفوظ بماند. چنین وضعی مسلماً در زیر خیمۀ فراگیر استقرار صلح جهانی صورت می¬پذیرد (محمدی، احسان،ص۱۶۰).
در صورتی می توان انتظار صلح پایدار در جهان داشت که تعامل فرهنگی جایگزین تقابل فرهنگی می¬شود و این امر ممکن نیست مگر اینکه پیش¬ شرط¬های زیر فراهم شود:
۱) انطباق محیط ادراکی و روان¬شناختی با محیط عینی و عملیاتی، یعنی در صورت فقدان دشمنی، نفرت و بدبینی و در سایه اعتمادسازی متقابل شاهد نفی خشونت، تعارض و جنگ در عرصه بین¬الملل خواهیم بود.
۲) احتساب تنوع¬های دینی، قومی، اجتماعی، فرهنگی و تمدنی، یعنی فرهنگ¬ها باید چنین احساس کنند که منافعشان به یکدیگر گره خورده است؛ به گونه¬ای که نفع یکی ملازم با زبان دیگری دانسته نشود. تنوع فرهنگ¬ها، عاملی برای قدرت فرهنگ¬ها است، نه علتی برای اختلاف وتفرقه. تمدن نیز ابزاری برای تعامل و تکامل است نه سلطه¬جویی و تفاخر فرهنگی.
۳)پذیرش تنوع¬های فرهنگی: یعنی قبول تساوی و برابری حقوق و آزادی برای تمام فرهنگ¬ها، تمدن¬ها و قومیت¬های مختلف و متنوع، پذیرش تفاوت¬های روشنفکرانه، مذهبی، ایدئولوژیکی و فرهنگی و شناسایی سایر تمدن¬ها به عنوان تمدن¬های مهم و مستقل. این امر موجب رفع نگاه تبعیض¬آمیز به یک تمدن، نفی اعتقاد به برتری آن و تقلید نکردن سایر تمدن¬ها از آن خواهد شد.
۴) در نظر گرفتن گفتگوی فرهنگی به عنوان تنها راه¬حل: یعنی کشورها نباید به تضارب آراء زورگویی و را¬ه حل¬های قهرآمیز با پشتوانه نظامی بیندیشند.
۵)فقدان نظم هژمونیک: گفتگوی فرهنگی بهینه زمانی امکان¬پذیر است که قدرت¬های بزرگ درصدد فزون-خواهی و سلطه¬جویی بر کشورهای ضعیف برنیایند. گفتگوی فرهنگی بهینه هنگامی میسر است که دوران تک¬قطبی فرهنگی و سیاسی پایان یابد و کثرت¬گرایی جهانی بر مبنای عدالت، برابری حقوق، آزادی بیان و مذهب و سهیم بودن تمامی تمدن¬ها در نظام تصمیم¬گیری جهانی تحقق یابد.
۶) تحمل عقاید و احترام متقابل میان ملت¬ها: مهم¬ترین قاعده گفتگوی بهینه و تعامل مثبت میان ملت¬ها سعۀ صدر، بردباری، تسامح و تساهل و احترام به اندیشه¬ها، اعتقادات مذهبی، نژادها، رنگ¬ها و ملیت¬هاست.
۷)خودداری سیاستگزاران فرهنگی از تخریب، تهدید و اهانت به ارزش¬های فرهنگی دیگران به هر بهانه و شکل.
۸)رفع تضاد میان ملت¬ها و حکومت¬ها: گفتگوی میان تمدن¬ها زمانی عملی است که حکومت¬ها ماینده واقعی افکار و آرای مردم خود باشند
۹) افزایش فعالیت، همکاری و حمایت نهادهای بین¬المللی از گفتگوی تمدن¬ها (محمدی عراقی، محمود، ص ۷).
در صورت فراهم شدن این پیش شرط¬ها گفتگوی تمدن¬ و فرهنگ¬ها می¬تواند به پدیده¬های زیر منجر شود:
الف: داشتن دستگاه ارتباط جهانی برای ارتباط تمدن¬ها
ب: داشتن پایتختی جهانی به عنوان مرکز اعصاب تمدن جهانی
ج: داشتن خط و پول، وزن، و مطبوعات جهانی که علاوه بر فرم¬های ملی برای ارتباط تمدن¬ها مؤثر است (محمدی، احسان، ص ۱۶۱).
بديهي است كه تحقق گفتگوي واقعي بين فرهنگ¬ها و تمدن¬ها و اولين پيش¬نياز آن، اذعان به وجود تمدن-هاي مختلف در زمان حاضر و احترام متقابل آنها نسبت به موجوديت يكديگر و پذيرش شأن و منزلت صاحبان آن و گفتگو از موضعي برابر و عادلانه است. در ضمن لازمۀ يك گفتگوي جدي بين تمدن¬ها آنست كه طرف-هاي شركت كننده مباني منطقي گفتگو را پذيرفته و با رويكردي علمي و فرهنگي به موضوع نگاه كنند نه با رويكرد سياسي و نسبت به يكديگر حداقل شناخت متقابل را داشته باشند. همچنين بايد كسي كه به نمايندگي از يك فرهنگ و تمدن در گفتگو مشاركت مي¬كند حقيقتاً تعلق تام به آن فرهنگ داشته باشد. مثلاً كسي مي¬تواند از سوي فرهنگ و تمدن اسلامي با تمدن غرب به گفتگو بنشيند كه اولاً فرهنگ و تمدن اسلامي را بخوبي بشناسد و ثانياً آن را باور داشته و به آن فرهنگ تعلق تام داشته باشد (سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محمدی عراقی صص۲۸-۲۹).
گفتگوی تمدنها و فرهنگها می¬تواند به تأسیس حکومت عالی نظر داشته باشد که این اتّفاق در زیر خیمۀ استقرار صلح جهانی امکان¬پذیر خواهد بود، حکومت عالی جهانی مرکّب از نیروی قانون¬گذاری جهانی، که بتواند کلیۀ منابع طبیعی ملل را تحت نظارت صحیح خود قرار دهد، نیازهای همۀ انسانها را برآورد و روابط همۀ ملل و اقوام را با وضع قوانینی فراگیر، تعدیل نماید، حکومت عالی جهانی مرکب از یک نیروی اجرایی جهانی که به یک نیروی قهریۀ قراردادی بین¬المللی مجهز باشد تا بتوانند همۀ تصمیم¬های جهانی را اجراء و استقرار صلح جهانی را حفظ نمایند. حکومت عالی جهانی مرکب از تریبیونال بین¬المللی قضایی خواهد بود که بتوانند، در مناقشات بین عناصر مختلفۀ ملّی این نظام بین¬الملی، قضاوت منطقی و صادقانه داشته باشد و باز همچنین وضعی مسلماً در زیر خیمۀ فراگیر استقرار صلح جهانی صورت می¬پذیرد (محمدی، احسان، ص ۱۶۰).
بینش جهانی داشتن و علاوه بر زندگی خویش، برای دیگران زیستن، مهمترین اصل، در استقرار صلح جهانی در “گفتگوی تمدنها و فرهنگها” خواهد بود، اصلی که بر خلاف هدونیسم و ایگوئیسم می¬باشد، اصل “بینش جهانی داشتن” انسانها را از خودخواهی و لذت طلبی، منع می¬کند و آنان را به محبت و خدمت به همۀ انسانها دعوت می¬نماید (محمدی، احسان، ص ۱۶۳).
از آثار و مزایای استقرار صلح جهانی می¬توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- استقرار صلح جهانی می¬تواند به علم و دین تشریک مساعی دهد
۲-استقرار صلح جهانی می¬تواند، منابع اقتصادی جهان را تحت نظم بهره¬برداری قرار دهد و همۀ بازارهای جهان را در مسیر تنظیم و توسعه صحیح قرار دهد و فرآورده¬های اقتصادی را بطور منصفانه بین انسان¬ها توزیع گرداند.
۳- استقرار صلح جهانی می¬تواند، نیروهای عظیمی که در راه جنگ¬های سیاسی، اقتصادی، نژادی، مذهبی و … به هدر می¬رود، همه را وقف اهدافی گرداند که در نهایت به افزونی اختراعات و پیشرفت¬های تکنولوژی و از بین رفتن بیماری¬ها و بالا بردن سطح بهداشت عمومی، و تقویت حیات عقلانی، اخلاقی و معنوی جمیع انسان¬ها، منتهی گردد.
۴- استقرار صلح جهانی می¬تواند، سرانجام قدرت¬های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و … خادم عدالت نماید و خدای واحد و انسان واحد را در توجه کامل جهانیان قرار دهد، و بدین گونه آمال انسان¬های شرق و غرب، جنوب و شمال را در خود ممزوج نماید و همۀ توان خویش را در رهایی انسان¬ها از مصائب گذارد و به استخراج و بهره¬وری جمیع منابع کرۀ ارض و دیگر کرات همت بی¬دریغ مبذول دارد. استقرار صلح جهانی، اثمار خود را که ناشی از گفتگو¬های تمدن¬ها و فرهنگ هاست، می¬تواند همچنان ارائه دهد (محمدی، احسان، ص ۱۶۱).
موافقان و مخالفان گفتگوی فرهنگ¬ها
همان¬طور که میشل بارون بیان می¬دارد: « فرهنگ بخش اساسی درگیری¬ها و حل و فصل منازعات می¬باشد. فرهنگ همانند کف بستر رودخانه¬ها می¬باشد که زندگی و ارتباطاط ما را اداره می¬کند و طرز تفکر و نحوۀ قضاوت ما را دربارۀ خودمان و دیگران شکل می¬دهد» (Michelle LeBaron). یکی از برجسته¬ترین افرادی که عقیده دارد که تمدن¬ها واحد اصلی در صحنۀ منازعات هستند سیموئل هانتینگتن است. وی در بحث خود در مورد نزاع تمدن¬ها، به بروز نزاع¬هایی در سطح جهان اشاره می¬کند که منشاء آنها فرهنگی است زیرا تمایزات فرهنگی کم¬تر قابل انعطاف¬اند و باعث ایجاد ناسازگاری بین فرهنگ¬ها و اعضای جوامع و عناصر فرهنگی با یکدیگر می¬شود (منوچهری، عباس، ص ۷۷).
برخلاف دیدگاه خاص هانتینگتن که فرهنگ و جنگ را ملازم یکدیگر می¬داند، تعابیر متفاوتی وجود دارند که فرهنگ را با صلح همراه می¬بینند. ازجملۀ این تعابیر می¬توان به مقولۀ رابطۀ فرهنگی هوارز، دیپلماسی فرهنگی میچل و تکامل فرهنگی فروید اشاره کرد (منوچهری، عباس، همان). هوارز صلح را به معنای روابط افراد و ملت¬ها و به معنای احترام به حقوق دیگران می¬داند بنابراین، احترام به حقوق دیگران که همان صلح است، تنها از راه گسترش مناسبات فرهنگی و تفاهم بین ملت¬های مختلف در نظر گرفته شده است. بر این اساس، تبادل آثار هنری، دستاوردهای علمی، ارتباطاط رسانه¬ای و تبادلات آموزشی، چهرۀ بارز مناسبات فرهنگی هستند که در نهایت، به صلح و ثبات امنیت جهانی و نیز توسعۀ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی ملت-های مختلف منجر خواهد شد.(منوچهری، عباس، ص ۷۸).
همچنین، میچل عقیده دارد که زبان ملایم فرهنگی می¬تواند روابط رسمی را همراه با تفاهم همچنان زنده نگه دارد. بنابراین علی¬رغم توجه به منافع اقتصادی و روابط سیاسی و مباحث پیچیده¬ای که در ارتباط با آن¬ها در مورد روابط بین¬ ملت¬ها وجود دارد، بحث فرهنگی اهمیت زیادی یافته¬است. او عقیده دارد که امروزه برخلاف گذشته که دیدگاه فلسفی هابز، نگرش مورگنتا و رئالیسم سیاسی در روابط بین دولت¬ها حاکم بود، با بحث در باب ماهوی بودن روابط فرهنگی بین جوامع، چه بر اثر اصل همجواری و تعاملات گستردۀ فرهنگی و چه به عنوان یک اصل بنیادین، این نوع رابطه جنبۀ بسیار برجسته¬تری نسبت به بحث¬های رئالیستی پیدا کرده¬است. بنابراین، روابط فرهنگی به عنوان بعدی جدی و جدید در دیپلماسی امکان مفاهمه میان ملت¬ها را فراهم می¬آ¬ورد و زمینه را برای جلوگیری از جنگ فراهم می¬آورد (منوچهری، عباس، ص۷۸). پس روابط فرهنگی به عنوان یک عامل مهم در خدمت دیپلماسی و جلوگیری از خشونت و جنگ قرار گیرد و شرایط یک زندگی صلح¬آمیز را فراهم کند.
یکی دیگر از دانشمندانی که به ارتباط بین صلح وفرهنگ عقیده دارد فروید است. او معتقد است که تکامل فرهنگی بشر در راستای برقراری صلح است. به نظر فروید، دگرگونی¬های روانی ملازم با این تغییر فرهنگ، که عبارت است از طرد تدریجی هدف¬های غریزی و کاستن از واکنش¬های ناشی از غرایز، بسیار چشمگیر است. از جملۀ مهم¬ترین این دگرگونی¬ها تسلط قوۀ عقل بر حیات غریزی و درونی¬شدن سائقۀ پرخاش¬جویی است. این دو تغییر به طور مشخص در جهت مخالف جنگ¬طلبی است. به عقیدۀ وی تکامل فرهنگی امکان برقراری صلح را فراهم می¬کند (منوچهری،عباس، ص ۷۹).
برخی از دانشمندان دیگر نیز همانند مارسل مرل، رولاند رابرتسون، حی. ام. مایکل معتقد به تأثیر نقش عوامل فرهنگی در روابط بین¬الملل هستند. مارسل مرل معتقد است وقت آن فرارسیده است که پس از گذار از سه پارادایم یعنی پارادایم سیاسی در قالب قدرت محوري، پاردایم اقتصادي در قالب نظریه هـاي مارکسیـسم از یـک سـو و لیبرالیـستها از سوي دیگر و پارادایم مبتنی بر انقلاب تکنولوژیک، اینک بـر پایـه مـسائل فرهنگـی بـه تبیـین روابـط بین¬الملل بپردازیم (رضایی، علیرضا؛ ترابی، قاسم، ص ۶۱).
رولاند رابرتسون نیز از جمله نویسندگان و متفکرانی است که به فرهنگ به عنوان نماد یکپارچگی جهان جدید می¬نگرد و از این بابت بررسی وجوه مختلف پدیده جهانی شدن را محور کار خود قـرار داده اسـت (رضایی، علیرضا؛ ترابی، قاسم، ص ۶۷).
حی. ام. مایکل نویسنده انگلیـسی در کتـاب » روابط فرهنگی بین¬الملل« به تبیین و نـشان دادن نقـش پراهمیـت فرهنـگ در روابـط بین¬الملل می¬پردازد. از دیدگاه او، امور فرهنگی از جمله مسائلی است که فراتر از دیپلماسی سیاسی جاري هستند و می¬توانند به عنوان بعد سوم روابط بین¬الملل مـورد توجـه قـرار گیرنـد. به عقیدۀ وی روایط فرهنگی به عنوان ابزاری برای صلح است (رضایی، علیرضا؛ ترابی، قاسم، ص ۶۹).
نتیجه¬گیری
امروزه جهان، لحظه به لحظه به هم می¬آميزد و سرنوشت همه مردم دنيا به هم گره خورده است و انواع مشكلات هر جامعه به سرعت به ديگر جوامع، منتقل می¬شود و حتّى كشورهاى صنعتى نمى¬توانند فارغ از مسائل جهانى و آثار آن، روزگار خود را سپرى كنند. مشكلات جوامع صنعتى نيز از بقيه دنيا جدا شدنى نيست و اين فرايند، جهان را كوچك¬تر و مردمِ گوشه و كنار دنيا را به هم نزديكتر كرده است.
در چنين شرايطى، براى اين كه سرنوشتى عادلانه و سعادتمند در پيش روى تمامى ملّت¬ها باشد، چاره¬اى
نداريم جز گفتگو ميان فرهنگ¬ها و تمدن¬ها، تا از اين رهگذر، مقدمات صلح جهانى را به وجود آوريم و جهان
بشريت را كه گاه و بيگاه، دچار جنگ و خونريزى و به تبع آن، عقب ماندگى و فقر بوده، به يك تعادل و
هماهنگى در زمينه هاى فرهنگى، سياسى، اجتماعى و اقتصادى و بهداشتى و … برسانيم و همه ملّت ها و
دولت ها از امكانات جهانى به¬طور برابر و مساوى برخوردار شوند.
به طور كلّى گفتگوى فرهنگ¬ها و تمدنها می¬تواند منجر به ايجاد دوستى و همبستگى بين ملّت¬ها، توسعۀ آرامش و امنيت دولت¬ها در سطح جهان، افزايش ميزان بهره¬ورى ارتباطى و فرهنگى، ايجاد صلح عادلانه و پايدار بين كشورها، برابرى در برخوردارى دولت¬ها از فنّاوری¬هاى نوين علمى، غنى شدن تمدنها و فرهنگ¬ها و برطرف شدن ضعف¬ها و كمبودهاى موجود در اين زمينه شود.
منابع
۱) آنتونی گیدنز، جامعهشناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۳۶.
۲) پهلوان، چنگیز، ” فرهنگ شناسی؛ گفتارهایی در زمینۀ فرهنگ و تمدن”، نشر قطره، ۱۳۸۲
۳) رضایی، علیرضا؛ ترابی، قاسم، تببیین جایگاه فرهنگ در نظریه¬های سیاست و روابط بین¬الملل: فرهنگ به عنوان عرصه¬ای برای تعامل یا تقابل، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۸۹
۴) روح الامینی، محمود، ” زمینه فرهنگ شناسی؛ تالیفی در انسان شناسی فرهنگی و مردم¬شناسی”، انتشارات عطار، ۱۳۶۵
۵) شیبانی، ثریا، ” چند تعریف از فرهنگ، مسایل و چشم اندازهاي فرهنگ”، گزیده مقالات مجله فرهنگ و زندگی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۱.
۶) قربی، سیر محمد جواد، چیستی مفهوم تهاجم و ناتوی فرهنگی راهکارهایی برای ایران، فصلنامه علمی-تخصصی روانی، سال هشتم، شماره ۳۱، زمستان ۱۳۹۰
۷) کاظمی، سیدعلی اصغر، “اندیشه ورزی، فرهنگ و تمدن¬سازی (تأملی درباره گفتگوی تمدن¬ها)”، اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شماره ۱۴۱ و ۱۴۲، ۱۳۷۸.
۸) محمدی، احسان،”گفتگوی تمدنها”، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی زهد، چاپ اول، ۱۳۸۰.
۹) محمدی عراقی، محمود،”جستار، گفتگو: فرهنگ نقش مهم¬تری در روابط بین ملت¬ها ایفا خواهد کرد”، چشم انداز ارتباط فرهنگی، شماره ۲۱، ۱۳۸۴.
۱۰) منوچهری، عباس، گفتگوی تمدن¬ها و صلح جهانی، نامه فرهنگ، شماره ۵۶، تابستان ۱۳۸۴
۱۱) مولتی پالمر و دیگران،” نگرش جدید به علم سیاست، ترجمه منوچهر شجاعی” دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی و بین المللی، ۱۳۶۷
۱۲) Green Economies to Green Societies – UNESCO’s Commitment to Sustainable Development.
۱۳) Michelle LeBaron, http://www.beyondintractability.org/bi-essay/culture-conflict
تبريك ميگم وبراتون ارزوي موفقيت ميكنم،مطمئنا هر تلاش مثبتي نتايج با ارزشي در پي داره.
باعث افتخار شهر ما هستيد.
همین مونده این اقا کارشناس بشه .قحطی ادمه مگه