قصه پيرمرد و …
تاریخ انتشار خبر : ۹۳/۰۲/۲۹
مرد فقيرى بود که همسرش کره مى ساخت و او آنرا به يکى از بقالى هاي شهر مى فروخت
آن زن کره ها را به صورت دايره هاي يک کيلويى مى ساخت.
مرد آنرا به يکى از بقالى هاي شهر مى فروخت و در مقابل مايحتاج خانه را مى خريد.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصميم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ??? گرم بود. او از مرد فقير عصبانى شد
و روز بعد به مرد فقير گفت:ديگر از تو کره نمى خرم،
تو کره را به عنوان يک کيلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ??? گرم است.
مرد فقير ناراحت شد و سرش را پايين انداخت و گفت:ما ترازويي نداريم و
يک کيلو شکر از شما خريديم و آن يک کيلو شکر را به عنوان وزنه قرار مى داديم .
يقين داشته باش که:به اندازه خودت براي تو اندازه مى گيريم!
نويسنده : عليــرضــا
گردآورنده:زهره
خیلی باحال بود