يک آسيب اجتماعي/ مُردابي به نام خانه مجردي

خلاصه خبر : کمتر رسانه‌اي از خانه‌هاي مجردي چيزي مي‌گويد و اين موضوع در تلويزيون که رسانه‌اي فراگير است کاملا مغفول مانده است.خانه مجردي و استقلال کاذب آن نه تنها خانواده‌ها را از هم مي‌پاشد که جامعه را هم به مرور آلوده مي‌کند و مانند ويروسي بدخيم آن را نابود مي‌کند.

خانواده‌ سنتي ايراني بر مبناي دورهم‌نشيني و دور هم زندگي کردن تعريف شده است. بزرگ خاندان در راس است و بقيه در شکلي دايره‌اي، گرد او زندگي مي‌کنند يا همه در يک خانه بزرگ و يا در يک محله که خانه‌هاي فاميل نزديک به هم است و همه با هم در ارتباط هستند.

اين نوع زندگي را هنوز هم مي‌توان در برخي از شهرهاي ايراني که بافت سنتي خود را حفظ کرده‌اند، ديد.اما در شهرهاي بزرگ و رو به توسعه اين بافت از بين رفته است و فقط گاهي مي‌توان اعضاي يک خانواده را ديد که در يک آپارتمان چند طبقه در کنار هم زندگي سبزي دارند!

در زندگي سنتي ايراني هيچ‌گاه فرزندان از خانواده جدا نمي‌شوند و قبل از ازدواج خانه‌اي براي خود مهيا نمي‌کنند که در اصطلاح امروزي به آن «خانه مجردي» مي‌گويند.در تعريف سنتي خانواده ايراني، دختر و پسر اگر هم به سن قانوني رسيده باشند و يا حتي از آن هم عبور کرده باشند، باز هم در کنار پدر و مادر خود زندگي مي‌‌کنند.

در اين نوع زندگي هر چند دنياي اطراف مدرن شده است و کار و کاسبي و سفرهاي درون شهري، زمان‌بندي و دور هم جمع شدن اعضاي خانواده را محدود کرده است اما اعضاي خانواده تلاش مي‌کنند حداقل يک وعده غذايي را کنار هم بخورند.

اين وعده مي‌تواند صبحانه و يا شام باشد.در خانواده سنتي ايراني، سفره معناي عميقي دارد؛ در کنار غذا خوردن که روزي خداوند به بنده‌هايش است، دختر و پسر، پدر و مادر دور يک سفره جمع مي‌شوند و بعد از متبرک کردن نان به نام خدا، غذايشان را مي‌خورند و در همين فرصت است که از هر دري سخن مي‌گويند و از احوال يکديگر باخبر مي‌شوند.چنين است که بنيان خانواده هم محکم‌تر مي‌شود و اعضاي خانواده از کنار هم بودن لذت مي‌برند.

اما واقعيت اين است که خانواده سنتي ايراني در گذر ايران از سنت به مدرنيته بيشترين آسيب را ديده است.حالا ديگر کمتر جواني، بخصوص پسران تمايل دارند که در کنار خانواده زندگي خود را سپري کنند.

آنها خانواده را مانعي براي آزادي مي‌دانند.آنها دوست ندارند که کسي از آنها سوال کند؛ کجا مي‌روي؟ کي برمي‌گردي؟ چه برنامه‌ تلويزيوني يا فيلمي را تماشا مي‌کني؟ چه مي‌خوري؟ با چه کساني دوست هستي؟ با چه کساني مراوده داري؟و…

جوان‌ها به دنبال آزادي هستند و خانواده و پدر و مادر مانع اين آزادي است.پدر و مادر تعريفشان عوض شده است.آنها مانند کارمند ذي‌حسابي بايد امورات مالي جواناني را که استقلال مالي ندارند، تامين کنند.

حالا ديگر بيشتر جوانان تمايلي به نشستن پاي سفره را ندارند؛ ديگر طالب غذاهاي به اصطلاح مامان پز نيستند! فست فود و غذاهاي حاضري بر خورشت‌هاي رنگارنگ مادر ترجيح دارد.اگر جواني هم براي خوردن غذا به خانه مي‌آيد معمولا به سفره مادر و پدر نمي‌رسد.او بشقاب غذاي خود را با خود به اتاقش مي‌برد و در کنار وسايل ارتباط جمعي‌اش و در حضور دوستان اينترنتي‌اش غذايش را مي‌خورد.

جواناني که استقلال مالي دارند و دستشان به جيب‌اشان مي‌رسد، خانه‌اي براي خود مي‌گيرند و بدون اين‌که ازدواج کرده باشند از والدين خود جدا مي‌شوند.حالا ديگر اين خانه‌هاي مجردي دارد زياد مي‌شود.گاهي چند دوست با هم يک خانه را اجاره مي‌کنند و در کنار هم زندگي مي‌کنند.

وقتي گروه دوستان بيشتر از خانواده مورد توجه جوانان قرار مي‌گيرند، آسيب‌ها هم شروع مي‌شود.گروه هم‌سالان تجربه‌هاي مشابه هم دارند و يکي نمي‌تواند ديگري را راهنمايي کند.در اين خانه‌هاي مجردي اول از همه بساط دود مهيا مي‌شود؛ از سيگار آغاز مي‌شود و به قليان و گاهي به چيزهاي ديگر ختم مي‌شود.نوشيدني‌هاي هيجان‌زا هم که جاي خود را دارد.در اين ميان ارتباطات غير عرف هم به وجود مي‌آيد! جوان است و آزادي مي‌خواهد و خانه‌هاي مجردي اوج آزادي را نصيب او مي‌کند.

جواني که اين آزادي را تجربه کرده است، ديگر تن به ازدواج نمي‌دهد.ازدواج او را به دام مي‌اندازد او را متعهد مي‌کند.دوباره زني به نام همسر پيدا مي‌شود که از او سوال مي‌کند! و جوان نمي‌خواهد پاسخگو باشد.او مي‌خواهد هر زماني هر کاري دوست داشت انجام دهد بي اما و بي اگر…

حالا دولتمردان مي‌‌خواهند بنيان خانواده ايراني را محکم کنند و براي اين سوالات پاسخ پيدا کنند؛ چرا جوانان ازدواج نمي‌کنند؟ چرا بيشتر ازدواج‌ها به طلاق ختم مي‌شود؟

وقتي جامعه ما افسار گسيخته داشت از سنت به مدرنيته راه پيدا مي‌کرد، دولتمردان مشغول سياست‌بازي بودند.کسي نبود پيش‌بيني کند که جواني که در خانواده سنتي بزرگ شده است وقتي انديشه‌اش با دنياي مدرن آشنا مي‌شود، از هر مانعي مي‌گريزد بدون اين‌که بداند به کجا خواهد رسيد.او از خانواده فرار مي‌کند بدون اين‌‌که بداند در دوري از خانواده به جاي چشيدن طعم استقلال روز به روز آلوده‌تر مي‌شود.

در دنياي مدرن آن طرف آبها، کودک از همان بچگي مي‌آموزد که خانواده تا سن ۱۸ سالگي همراه او خواهد بود.وقتي به سن قانوني رسيد اگر دوست داشت، مي‌تواند مستقل شود.اما همه سيستم آموزشي و حمايتي آن کشورها، او را براي اين استقلال آماده مي‌کنند.در واقع او به سن استقلال مي‌رسد و از خانواده جدا مي‌شود.اين جدا شدن معنايش با فرار از خانواده که در کشور ما باب شده است فرق دارد.

جوان امروزي ايراني از خانواده گريزان است چون نه او و نه والدينش‌ آموزش نديده‌اند که چگونه به استقلال فردي احترام بگذارند و حد و حدود آن را رعايت کنند.

خانه‌هاي مجردي مانند قارچ رو به زياد شدن هستند، دارند بيشتر خانواده‌هاي کلان‌شهرها و شهرهاي رو به توسعه را مانند مردابي پنهاني مي‌بلعند.خانه از پاي بست در حال ويران شدن است اما بيشتر آنهايي که مسئوليتي دارند به فکر تزئين در و ديوار آن هستند.

کمتر رسانه‌اي از خانه‌هاي مجردي چيزي مي‌گويد و اين موضوع در تلويزيون که رسانه‌اي فراگير است کاملا مغفول مانده است.خانه مجردي و استقلال کاذب آن نه تنها خانواده‌ها را از هم مي‌پاشد که جامعه را هم به مرور آلوده مي‌کند و مانند ويروسي بدخيم آن را نابود مي‌کند.

الهام رشيدي / پارسینه

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *