دانشجويي که خود را فدايي حضرت زينب(س) کرد
تاریخ انتشار خبر : ۹۲/۰۹/۲
مثل هميشه کساني هستند که در مسير پيشوايشان اباعبداللهالحسين (ع) گام بردارند و از دين خدا دفاع کنند؛ مانند آنهايي که «مدافعان حرم» نام گرفتهاند و نداي «هل من ناصر ينصرني» را لبيک گفتهاند.
روزهاي پس از عاشورا همواره يادآور فراست و شجاعت شيرزني از زنان آلالله است که لقب عقيله بني هاشم به حق سزاوار اوست.
همان که در ساليان عمرش نبوت همراه با رافت، امامت توام با عدالت، مظلوميت آميخته با کرامت و در آخر شهادت همراه با عزت را به چشم ديد تا روزگار او را بسازد براي روزهاي سخت تنهايي؛ که از وراي کوههاي درد، عزتمندانه و پيروز «ما رايت الا جميلا» را در گوش تاريخ فرياد بزند.
بانو مدفون دمشق است و برکت آن شهر و دياري که امروز فتنهها ميانش برافروختهاند تا مردمانش اسلامي را که يکهزار و ۳۷۴ سال پيش آلرسول مصيبتها را برايش متحمل شدند، به صندوقچه خاکگرفته تاريخ بسپارند.
اما مثل هميشه کساني هستند که در مسير پيشوايشان اباعبداللهالحسين (ع) گام بردارند و از دين خدا دفاع کنند؛ مانند آنهايي که مدافعان حرم نام گرفتهاند و نداي «هل من ناصر ينصرني» را لبيک گفتهاند.
علي الصادقي نيز يکي از همين انصار بود که مدافع حرم بانوي دمشق شد و جنگيد تا آنجا که ماه رمضان امسال در سن ۲۵ سالگي به خيل شهيدان پيوست.
وي برخاسته از خانواده يک مجاهد شهيد عراقي بود و دانشجوي دانشگاه بينالمللي امام خميني (ره) قزوين که چند ماه پيش به سوريه رفت و امروز تنها عضو خانوادهاش يعني برادر ۱۶ ساله وي به تنهايي گذران زندگي ميکند.
در روزهايي که يادآور شجاعت بانوي حرم است، درباره اين شهيد مدافع حرم بانو، از زبان احمد القناصي، همخوابگاهي و دوست چندين سالهاش بيشتر ميشنويم.
درباره سابقه آشناييتان با شهيد علي الصادقي بگوييد.
علي تقريباً برادر من بود. پيش از آمدنم به دانشگاه در اهواز همسايه بوديم و رفت و آمد خانوادگي داشتيم تا اينکه خانواده علي به تهران رفتند و ارتباط ما با هم قطع شد؛ اما پدرانمان با هم مانده بودند؛ تا زماني که پدر علي سال ۷۷ به شهادت رسيد و ارتباط ما با هم قطع شد.
درباره پدرش بيشتر توضيح دهيد و اينکه چطور به شهادت رسيد؟
پدران هر دوي ما از جمله مجاهدان عراقي و مخالف صدام حسين بودند که زمان جنگ ايران و عراق سپاه بدر را براي ايران تشکيل دادند. سپاه بدر از سپاههاي معروف ايران در دوران جنگ بوده که عملياتهاي مهمي انجام داده و پس از جنگ نيز باقي مانده است.
وقتي شهيد ابوميثم الصادقي پدر علي و همرزمانش در عملياتي که قرار بود در عراق انجام شود، لو رفت، با وجود مقاومت زياد، به محاصره و اسارت نيروهاي بعثي درآمد.
پس از آن هم ديگر از آنان خبري در دست نبوده تا اينکه پس از سقوط صدام حسين، مشخص ميشود که در سلولهاي انفرادي زندان ابوغريب اسير بوده و اعدام شدهاند. حالا نيز در نجف براي آنان مزارهاي خالي به عنوان يادمان درست کردهاند.
پس از مهاجرت خانواده علي چطور دوباره با يکديگر ارتباط برقرار کرديد؟
علي يک برادر کوچکتر از خودش به نام حسين داشت که هشت سال پيش به همراه مادرش در يک سانحه تصادف جان خود را از دست داد. در مجلس فاتحه آنان دوباره يکديگر را ملاقات کرديم و پس از آن با هم ارتباط داشتيم.
يعني شهيد علي الصادقي تنها عضو باقيمانده از خانواده خود بود؟
خير، برادر ۱۶ سالهاي به نام مهدي هم دارد که کوچکترين عضو خانواده است و با هم در تهران زندگي ميکردند. در اهواز در دفتر شرکتي مشغول کار بودم که علي در دفتر همان شرکت در تهران کار ميکرد و آنجا با او ملاقات کردم.
تحصيل او در دانشگاه قزوين چطور بود؟
من در رشته علوم سياسي اين دانشگاه تحصيل ميکنم و علي دانشجوي حقوق بود. سال پيش و يک هفته مانده به امتحانات بود که تصميم گرفت اربعين را به کربلا برود. رفت و براي امتحان پايان ترم، خود را به دانشگاه رساند. از آنجا که برادر کوچکترش در تهران تنها بود، براي ادامه تحصيلاتش در مقطع کارشناسي به دانشگاه شهيد بهشتي رفت.
پس از آن يکديگر را ميديديد؟
من به منزلشان ميرفتم و او هم گاهي به قزوين ميآمد. چند بار نيز با هم به مسافرت رفتيم. بيشتر اوقات از طريق تلفن يا اينترنت با يکديگر در تماس بوديم.
از نظر درسي چطور بود؟
نميشود گفت که تمام هم و غم او درس بود؛ اما زماني که تصميم ميگرفت، با پشتکار و اراده شروع به درس خواندن ميکرد. با معدل ۱۸ درسش را در دانشگاه بينالمللي به پايان رسانده بود.
با وجود درس خواندن، چطور مدافع حرم شد؟
علي به خواست و اصرار خود به سوريه رفت و آنجا بيسيمچي بود. پس از زيارت به همراه گروه خود در منطقهاي دورتر از حرم حضرت زينب (س) مستقر شده بود؛ اما نه علي و نه هيچ يک از همراهانش از نفوذ دشمن به منطقه خبر نداشتند.
منطقهاي که او و همراهانش در آن استقرار داشتند، لو رفته بود و آنان هم تصميم به مقاومت گرفته و با دشمن درگير شده بودند.
عدهاي نيز مجروح شدند؛ اما علي با ۱۵ تن از همرزمانش در اين درگيري به شهادت رسيد.
از لحظهاي بگوييد که از شهادتش باخبر شديد؟
براي کار و زيارت زياد به مشهد ميروم. آن شب هم مشهد بودم. يکي از دوستان در پيامي عجيب از من سراغ علي را گرفته بود. وقتي تماس گرفتم، خبر شهادتش را به من داد. آن حال قابل وصف نيست. وقتي علي به سوريه رفت، کسي پيشبيني نميکرد که به شهادت برسد.
يعني برادرش تنها شد؟ او حالا چگونه زندگي ميکند؟
بله، مهدي حالا تنهاست. او به تنهايي در تهران زندگي ميکند؛ اما من و ديگر دوستان علي به او سر ميزنيم و سعي ميکنيم هر شب يکي از ما پيش او بمانيم.
شما علي را ميشناختيد و با او ارتباط داشتيد. انگيزه او از رفتن به سوريه چه بود؟
نيت علي فقط دفاع از حرم بود. به دليل اينکه ظاهري کاملاً امروزي داشت؛ هيچ شخصي در نگاهها و برخوردهاي نخست فکر نميکرد که او روزي مدافع حرم شود.
بارزترين ويژگي اخلاقي علي چه بود؟
خوشبرخورد بود و رفتارش با افراد گوناگون، يکسان. ميخواست همه را به خطي که خود به آن اعتقاد داشت جذب کند؛ همان خطي که سالها بود پدر و همرزمانش آن را طي کرده بودند و در اين جذب کردنها با روش و منش خاص خود عمل ميکرد.
در ميان همه دوستان نمونه بود و همه را به خود جذب ميکرد. هميشه و همه جا صحبت از علي بود. روزي نميشد که صحبتي از او نباشد و اگر زماني حضور نداشت، همه سراغش را ميگرفتند. به همين دليل رفتنش برايمان خيلي سخت بود. وقتي که رفت کسي رفتن او را باور نداشت.
فارس