مصاحبه با مداح اهلبیت(ع)حاج حسن خلج
تاریخ انتشار خبر : ۹۲/۰۸/۱۹
شماره هاى پیشین مجله ى «خیمه» را که تورّقى کرد و مصاحبه هاى قبلى را دید، از اصل مصاحبه منصرف شد و متواضعانه گفت: «من در کنار اساتیدى که مصاحبه شدند، کوچکتر از آنم که…» امّا وقتى ضرورت مصاحبه را برایش شرح دادیم، با ما صمیمانه به گفت و گو نشست و از هر درى سخنى گفت… حاصل نشست سه ساعته ى ما با او را در این شماره و ان شاء اللّه در شماره ى بعدى – بطور خلاصه – خواهید خواند.
«حسن خلج» در شمار کسانى است که از نوجوانى، از سرِ عشق به اهل بیت، به جمع مادحان و مرثیه پردازان اهل بیت پیوسته و در این راه مسیرها و سنگلاخهاى سخت و طولانى را پیموده است؛ امّا خود او، آنچه را که در مدّاحى او به عنوان موفقیت از آن یاد مى شود، چیزى جز عنایت اهل بیت نمى داند…
بسیارى از جوانان این مرز و بوم، شیفته ى جاذبه هاى فنى مدّاحى او هستند و بسیارى از پیران و پیشکوستان عرصه ى ارادت به سیّدالشهدا، نیز از پاى بندى او به اصول اصیل و سنّتى مدّاحى، از جمله توجه به موسیقى و ردیف هاى آوازى، انتخاب دقیق شعر و از بَر خواندن آن و… سخن مى گویند؛ امّا آنچه باعث شد مقدمه ى این مصاحبه را با شیفتگى درباره ى او بنویسیم، صرفاً ادب و تواضع و نیز اظهار معرفت او به اهل بیت(ع) بود؛ که امیدواریم این جلوه ى روشن همواره در آینه ى رفتار و گفتار او مشهود بماند.
این جملات او را به خاطر بسپارید و تفصیل آن را در لابه لاى مصاحبه اش بخوانید؛ تا او را بیشتر بشناسید:
– منصب روضه خوان امام حسین را باید از ازل نوشته باشند.
– در یک مقطع زمانى خاصى، شدیداً در باب معارف اهل بیت احساس عطش مى کردم؛ گمشده اى داشتم که دنبالش مى گشتم. حضرت رضا(ع) عنایت فرمودند و مرا با بعضى از بزرگان، آشنا کردند.
– تقلید در ابتداى کار، از واجبات است؛ امّا اگر ادامه پیدا کند…
– اساساً خواندن من خیلى به فنون و رموز مدّاحى اتّکا ندارد!
– دوستان مدّاح، اگر مى خواهند مستمع خود را نگه دارند، براى امام حسین بخوانند!
– من خیلى مقیّدم که در مجالس، حتماً اشک ریخته شود…
– و…
حاج حسن آقاى خلج! لطفاً در ابتدا بفرمایید مدّاحى را چطور و از کجا شروع کردید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. السلام علیک یا اباعبدالله
قصه ى مدّاحى من یک بحث ظاهرى دارد که از کجا شروع کردم و از چه سنى؛ تقریباً از ۱۳-۱۲سالگى شروع کردم و شروع کارم با شروع انقلاب مصادف بود و انقلاب، در گرایش من به مدّاحى خیلى نقش داشت. با جلسات محلى هم شروع کردم. ما جلسه اى داشتیم در محله ى قدیم خودمان در انتهاى خیابان اتابک و خاوران به نام هیأت سیّدالشهدا که شبهاى چهارشنبه بود و بعد شد صبحهاى جمعه؛ دعاى توسل و زیارت عاشورا و بعد هم جلسات روضه و ایام شهادتها هم که برنامه ى ویژه اى داشتند.
از اساتیدتان یادى کنید.
بعد از مدتى مدّاحى، این توفیق و سعادت را پیدا کردم که با آقاى ارضى آشنا شدم؛ از نظر فنون خوانندگى، تا حدود زیادى از ایشان بهره بردم؛ در تقویت و علاقه ام به اهل بیت از ایشان خیلى فیض بردم. بعد از ایشان، از حاج حسن آقاى ارضى بسیار فیض بردم – عموى حاج منصور آقاى ارضى – که ظاهراً استادى خود حاج منصور را هم مدتى ایشان بر عهده داشتند. بعد هم در میان اجتماع جلسات و دوستان هیأتى بوده و هستیم.
از نظر باطنى؟
از نظر باطنى، اساساً اعتقادم این است که مدّاحى را کار زمینى نمى دانم؛ لذا وقتى رفقاى جوانتر مى آیند مى پرسند از کجا باید مدّاحى را شروع کنیم به این کلاسها و جلسات که تحت عنوان تربیت مدّاح برگزار مى شود، خیلى اعتقاد ندارم؛ گر چه بى تأثیر نیست. ولى معتقدم مدّاحى مثل بذرى است که باید بى بى حضرت زهرا(س) آن را کاشته باشد؛ اگر آن بذر باشد، مى شود در این کلاس ها پرورش داد، مى شود کمى زینتش داد؛ آرایشش کرد؛ خار و خسش را گرفته زیباترش کرد. امّا چون اصل این کار، خاص ما نیست، یعنى زمینى نیست من گمان نمى کنم بشود با راه هاى زمینى آموخت. در واقع باید مدّاح، «مدّاح» به دنیا آمده باشد، باید منصب روضه خوانِ امام حسین(ع) را از ازل نوشته باشند؛ بعد مى تواند با این کلاسها جذاب تر و قابل تر و پذیرفتنى ترش کند.
سال ۶۲-۶۳ شما به این سبک و شیوه ى امروز نمى خوانده اید و چند سالى در این فاصله ى زمانى، نه نام حسن خلج هست نه نوارى از او… چه دوره اى بود؟ در آن زمان چکار کردید که روش شما کاملاً عوض شد؟ من احساس مى کنم یکى از دلایلى که الآن حسن خلج، همان حسن خلجى هست که باید باشد، برمى گردد به همان چند سال… در این مورد توضیح دهید.
بله! البته براى من توجه شما به این سنواتى که گفتید، جالب است؛ کمتر کسى دیده ام این قدر دقت داشته باشد! به هر حال کمى در بیان این موضوع دست و بال من بسته است چون خوف دارم که، خداى ناکرده، سوء تعبیر شود و حمل بر خودستایى. به هر حال وقتى کسى در مسیر اهل بیت قرار گرفت باید پى این موضوع باشد که همه ى این روضهخوانیها، روضه گوش دادنها، گریه کردنها، سینه زدنها وسیله است تا انسان بتواند توشه اى از خرمن معارف آن بردارد و نسبت به این ذوات مقدسه معرفت بیش ترى پیدا کند.
براى من در آن مقطع زمانى، حالت خاصى پیدا شد که شدیداً در باب معارف اهل بیت، احساس عطش مى کردم احساس نیازمندى بیش از پیش؛ لذا در آن مقطع حالت انقطاع خاصى براى من پیدا شد که از همه چیز بریدم. در واقع برایم هیچ فرقى نمى کرد که به جلسه بروم یا نروم؛ بخوانم یا نخوانم. چون گمشده اى داشتم که دنبالش مى گشتم خیلى هم حیران و سرگردان بودم خیلى جاها رفتم در این جلسات شرکت یافتم؛ آخرالامر با توسل زیادى که به حضرت رضا(ع) داشتم، حضرت رضا(ع) عنایت فرمودند و مرا با بعضى از بزرگان آشنا کردند که به واسطه ى آن بزرگان، توانستم آن نیاز باطنى را در حدّ ظرفیت خودم برطرف کنم؛ نه اینکه برطرف بکنم، که در واقع شروع کردم به نوشیدن! تا این که از آن حیرت، نجات پیدا کردم و به توسط حضرت رضا(ع) با بزرگى آشنا شدم که از به کار بردن القاب و اوصاف درباره ى ایشان خوددارى مى کنم؛ چون هر چه بگویم، فکر مى کنم ایشان را به آن چیزهایى که مى خواهم بگویم محدود کرده ام و ایشان خیلى بزرگ تر و گسترده تر از آن چیزهاست. لذا آن مقطع، با ارتباط من با آن بزرگ، آن پایان را پیدا کرد و از آن مرحله جَستیم و بیرون آمدیم.
ظاهراً این تغییرات ذوقى بوده تا فنى؟!
بله! تغییر و تحولاتى که در مدّاحى من دیده اید به ذوق و سلیقه هم برمى گردد؛ ذوق و سلیقه، ارتباط مستقیم با روح آدم دارد. روح آدم هر نوع نوسانى داشته باشد بر رفتار او تأثیر مى گذارد. شما از روى خط یک خطاط مى توانید تشخیص دهید که این خطاط در حالت استرس بوده این خط را نوشته یا آرامش داشته، یا عاشق بوده و عشقى داشته – چه مجازى چه حقیقى – یا نه؛ این خط را که نوشته، بدهکار بوده و طلبکارش پشتِ در خانه اش در مى زده یا… همه این موارد، در آن اثرى که از یک هنرمند مى ماند، دخیل است؛ لذا با تغییر و تحولاتى که من در روحیه ى خودم یافتم، طبیعى است که در کارهاى من هم این تأثیر نمود پیدا کند، خواسته یا ناخواسته فرق چندانى ندارد؛ ولى ارتباط مستقیم دارد. بعد از آن مقطع، استنباطم این است که به یک نرمش و آرامش بیشترى در مجالس گرایش پیدا کرده ام.
آرامش بعد از توفان؟
شاید بشود اسمش را این گذاشت. بله یک آرامش بعد از توفان؛ با گرایش به نرمش در جلساتم و در خواندن هایم، احساس کردم روحاً آرامش بیشترى پیدا مى کنم. خیلى ها هم که کارهاى قبلى ام را شنیده بودند و به آن نحوه خواندنم علاقه داشتند، آن سبک خواندن را از من مى خواستند ولى من دیگر در توانم نبود؛ نمى توانستم نمایش بازى کنم من باید همان را که مى بودم ارایه مى کردم. به هر حال، این تغییرات با هم مرتبط بود.
آیا این تغییرات که خیلى هم مبارک بود، نشأت گرفته از یکسرى آموزشِ فنون بود، یا نه…؟
نه! من خواندنم خیلى به فنون بستگى ندارد! شاید به خاطر همین عدمِ اتکاء خواندنم به فنون و رموز فنى کار است که چنین اعتقادى پیدا کرده ام و مى گویم با برگزارى کلاس، درست نمى شود. اساساً خواندن من خیلى به فنون و رموز مدّاحى اتکاء ندارد اگر که نکته ى فنى هم در آن مشاهده مى کنید، این در ذاتش وجود دارد. خیلى مواقع هست – من این نکته را به شما به قول معروف محکم و با قسم حضرت عبّاس مى گویم – خیلى مواقع هست که به من مى گویند که آقا شما مثلاً فلان حرکت را در مدّاحى انجام دادید که خیلى مثلاً فنى بود! من خودم هیچ متوجهش نیستم من آن مسیرى را که باید، مى روم؛ اگر این تغییر و تحولات هم هست، اتکایش به فنون نیست با اتّکا به عنایت اهل بیت است. یعنى قطعاً مى توانم بگویم اگر من روزى آمدم و گفتم آقا! من خیلى خِبره شدم که توانستم فلان حرکت را در مدّاحى ام انجام بدهم، قطعاً بدانید دروغ مى گویم! اگر چیزى هست فقط عنایت آنهاست.
یک خاطره
در جلسه اى، خواندنم که تمام شد آقایى را به من معرفى کردند که نزدیک بیست و چند سال ردیف هاى آوازى را کار کرده بود؛ آن آقا مى گفت من هفت دستگاه را به روایت هاى مختلف مى دانم. آدم متواضع و خوبى بود مى گفت من خوش صدا نیستم ولى ردیف هاى آوازى را دوست داشتم و کار کردم طى بیست و چند سال؛ حرفش این بود مى گفت: «شما امشب مى دانید از نظر موسیقى چکار کردید؟» گفتم: «نه! من اصلاً هیچ اطلاعى ندارم!» باورش نمى شد! گفت: «آخر مگر مى شود کسى نداند و اینگونه اجرا کند؟! در میان خواننده هاى اصیل، آقاى شجریان ابداعى داشته اند که به نام ایشان هم ثبت شده و آن «مرکب خوانى» است؛ مى توانند ردیف هاى مختلف را با گوشه هاى مختلفش به شکلى زیبا ترکیب مى کنند که به قولِ امروزى ها تناسباتش، توازنش به هم نخورد؛ زیبا و گوش نواز باشد. شما هم امشب خیلى راحت این فن را انجام مى دادید و من در تعجب ماندم که خدایا این آقا کِى رفته کار کرده؟ کجا یاد گرفته؟!» گفتم: «من اصلاً کارى نکردم!» و این جُز عنایت بى بى حضرت زهرا(س) و حضرت سیدالشهدا(ع) هیچ چیز دیگرى نمى تواند باشد و نیست.
یعنى اصلاً کلاس آموزش ردیف خوانى نرفته اید؟
نخیر، اصلاً.
حتّى نوارهاى ردیف خوانى هم گوش نکرده اید؟
چرا!
جدا از بحث عنایت که…
بله! عرض کنم خدمتتان که من به موسیقى اصیل علاقه مندم. اول صحبتم به شما عرض کردم که بذر مدّاحى را بى بى حضرت زهرا(س) باید کاشته باشند؛ بعد مى شود با چیزهاى دیگر آن را رشد داد. شاید یکى از چیزهایى که من در مدّاحىام استفاده کرده ام، همین ردیف هاى آوازى بوده، آن هم نه به طور علمى که کلاس بروم و بیاموزم، همین مقدار که آوازى را مى شنیدم، سعى ام بر این بود که بتوانم از نظر شنیدارى خوب لذت ببرم. وقتى که خوب مى شنیدم، این آواز در جان و در وجود من تأثیر مى گذاشت و در مدّاحى ام هم نمود پیدا مى کرد.
در مورد تقویت و پرورش صدا چه نظرى دارید با این توصیف که کمتر از شما نوارهایى شنیده ایم که صداى شما گرفته باشد…
اینها نکاتى است که هر خواننده، خودش باید توجه داشته باشد جنس صداها با هم متفاوت است اگر کسى دو دانگ صدا دارد، نباید از خودش چهار دانگ صدا توقع داشته باشد آن چیز که خدا داده همان است. تُنِ صدا، مقدار زیبایى یا نازیبایى صدا که دستِ کسى نیست. امّا تقلید هم انسان را به جایى نمى رساند.
بحث تقلید به میان آمد؛ جزئى تر در این باره صحبت کنید.
ببینید! تقلید ممکن است ابتداى راه بتواند شخص را حرکت دهد؛ که به اعتقاد من تقلید در ابتداى کار، یکى از واجبات است یعنى کسى که مى خواهد ابتدا به ساکن، خوانندگى را شروع کند چون خودش را هنوز پیدا نکرده، مجبور است تقلید کند؛ براى اینکه بتواند کارهایى نسبتاً معقول ارایه دهد.
شما هم همین کار را مى کردید.
بله! تا حدّ زیادى؛ هر کسى در شروع، مجبور است که تقلید کند؛ امّا اگر تقلید او ادامه پیدا کند و بماند، براى او آفت مى شود هم از نظر شخصیت خوانندگى – چون او را به جایى نمى رساند – هم از نظر فن خوانندگى. خود من در ابتداى کار از آقاى ارضى تقلید عجیب و غریبى مى کردم به حدى که گاهى اگر همسر من و همسر ایشان هر دو در مجلس بودند، تشخیص نمى دادند که الآن آقاى ارضى است که مى خواند یا این که من دارم مى خوانم!
ورزش هم بر صداى شما ظاهراً تأثیر گذار بوده؟
بله! خیلى مؤثر است؛ به هر حال تارهاى صوتى هم مثل بقیه ى عضلات بدن، احتیاج به پرورش دارد و اگر کلاً فیزیک ظاهرى خواننده، یک فیزیک ورزیده باشد؛ حنجره بخوبى مى تواند با او همراهى کند البته استثنائات عجیب و غریب هم گاهى در این فن دیده مى شود! من خواننده هایى مى بینم که خیلى نحیف و ضعیف الجثه اند، ولى صداهاى خیلى بلند، قوى و پرطنینى دارند!
ظاهراً در جایى به عده اى سفارش کرده بودید که براى تقویت صدا باید به کوه بروند و بخوانند…
بله این کار تأثیرگذار است؛ البته به آنها که سفارش کردم براى این بود که هم حنجره شان قوى شود و هم در خانه، سرِ کسى را درد نیاورند!
به کوه رفتن و مدتى فریاد زدن و با صداى بلند آواز خواندن، اینها همان ورزش و نرمشى است که به ماهیچه هاى حنجره مى دهد تا این حنجره توان پیدا کند؛ هیچ وزنه بردارى از روز اول نیامده که یکباره صد کیلو بزند؛ از پنج کیلو، ده کیلو شروع مى کند تا به آن حد برسد؛ با حنجره هم باید همین کار را کرد.
درباره ى سبک هایى که مى خوانید توضیحاتى بدهید.
گاهى از من یا از امثال من مى پرسند شما این سَبْکهاى جدید را که مى خوانید از کجا آمده؟ همان سبک هاى سنتى چیز دیگرى بود! من هم قبول دارم که چیز دیگرى بوده. امّا آن سبک سنّتى هم روزى براى همه نو بوده. به فرض مى گویند که آقا! سبکهاى حاج اکبر ناظم را بخوان، چه سبک هاى زیبایى مى خوانده! چقدر سوزناک بوده! بله! امّا حاج اکبر ناظم که خیلى قدیمى نیست؛ مال همین ۵۰-۶۰ سال گذشته است یعنى در همین سده ى اخیر. اگر هم ایشان را – به فرض – به عنوان اسطوره ى سبک ها معرفى کنیم؛ الآن که سبک ها سنتى شده و بیش از پنجاه سال قدمت دارد، همین سبک هایى هم که ما الآن مى خوانیم ۵۰-۶۰ سال دیگر، ممکن است که سنتّى به شمار آید! من نمى دانم واقعاً چه اصرارى به این مباحث هست که چرا این سبک هاى جدید خوانده مى شود. اتفاقاً اگر کارهاى اخیرم را دیده باشید از سبک هاى مرحوم حاج اکبر ناظم یا سبک هاى قدیمى تر استفاده مى کنم؛ دلایلى هم براى این کار خودم دارم. من با سنتى خواندن مخالف نیستم، امّا این هم درست نیست که دائم عده اى اعتراض مى کنند که اینها چیست که مى خوانید سبک هاى سنّتى بخوانید! من مى خواهم سؤال کنم که اصلاً گل کردن امثال حاج اکبر ناظم در جامعه ى مدّاحان چه بود؟ آیا علتش غیر از این بود که ایشان سبک هاى جدیدى را از عراق آورد؟! سبک هاى آن موقع ایشان اصلاً سبک هاى ایرانى نبود، عربى بود. وقتى بررسى کنید مى بینید که چون جدید بود. گل کرد. به هر حال، همان طور که گفتم کار، کارِ ذوق و کار سلیقه است.
من زمانى مطلبى براى کنگره ى ستایش گرانِ عشق و ولایت نوشتم. در آنجا از دو بُعد، مدّاحى را بررسى کردم – به حدّ توان خودم -. از نظر ظاهرى، این هنر، تلفیقى از شاید ۶-۷ هنر است، مردم این هنر را واقعاً دست کم مى گیرند. شما در این هنر، باید با ادبیات آشنا باشید، با موسیقى، با فن نمایش، یعنى بتوانید این حس باطنى تان را نمایش بدهید. فنون مختلفى در این هنر باید بلد باشید؛ شما حتماً باید روانشناس خوبى باشید – در حدّ خودتان – که بتوانید مجلستان را بشناسید؛ بتوانید مطلب مورد نیاز مجلس تان را تشخیص دهید. چه مطلبى با چه نوع موسیقى اى، با چه الفاظى؛ اینها همه دخیلند.
نوع مدّاحى حاج حسن خلج را جوان ها مى پسندند، به دلیل نوآورى هایش و سنتى ها هم به دلیل نقاط فنى و قوت هایش، مثل از بر خواندن، استفاده از ردیف هاى آوازى و… نظر خود شما چیست؟
عرض کنم که حرف من، همان است که اول عرض کردم؛ یعنى همان عنایت اهل بیت است و بس! حالا به قول زبان خودمانى و دوستانه اش این مى شود که ظاهراً امام حسین(ع) – به هر دلیل من هم نمى دانم و این هم حرفى است که شاید گفتنش معنا نداشته باشد – با همه ى ناقابلیت هایى که در من هست، به من عنایت دارند؛ اقبالى است که مردم داشته و دارند. امّا از لحاظ ظاهرى قصه که بخواهیم بررسى کنیم، شاید همین است که شما فرمودید یعنى تلفیقى از نو و کهنه. ببینید! در تمام هنرهاى مختلف، همیشه اینجور بوده که ضمن اینکه نوآورى ها جذّاب بوده، رجوع به قبل هم، خود جذابیت خاصى داشته.
براى نسل جدید؟!
بله! و البته این نکته را به خود من خیلى ها گفته اند این حرف را درست مى دانم شاید این اقبال مخصوصاً جوانها بیشتر به خاطر تلفیق نواهاى قدیمى و نو است – که حالا شما هر چه اسمش را مى خواهید بگذارید؛ «پاپ» یا «اصیل» اسمش چه باشد، مهم نیست – . مهم این است که یک سرى نواهاى ابداعى یا نواهاى اقتباسى را، که نو است با سبک هاى اصیل سنتى و ردیف هاى آوازى، تا حد توان خود تلفیق کرده ام و شاید همین امر باعث جذابیت کار شده باشد. البته درست تلفیق کردنش هم خیلى مهم است ممکن است خیلى ها این کار را خواسته باشند بکنند، ولى کمتر دیدم که اینکار صحیح انجام شود.