اندر احوال قیمت پراید و پسته!/ محمود محمدی
تاریخ انتشار خبر : ۹۷/۱۲/۲۵
«تعریف از خود نباشد باید بگم الان پشت پراید نشستم و دارم پسته می خورم.» زل می زنم به صفحه موبایل و به این موضوع ظاهراً پیش پا افتاده می خندم. مگه نشستن پشت پراید و خوردن پسته خنده دارد؟
بغل دستی می گوید چیه؟ برای ما هم بخوان تا با هم بخندیم . می خندیم اما یه چیز جدی¬تر در این جملات ساده هست که آدم را می گیرد.بفکر فرو میبرد.
صبح که بطرف محل کارم می رفتم دیدم آشنایی پشت پرایدش با بنر قشنگی نوشته شده «تو رو خدا دست نزن قیمتش ۴۰ میلیون تومنه».
راننده اش را می¬شناختم.قبلا دامداری داشت. همین دو سه سال قبل ۴ تا گاو دورگه اش را فروخت و این پراید را خرید. گاهی مسافر حمل می کند. دیروز از من پرسید بفروشمش؟ پرسیدم چرا؟ گفت: یک شبه چندین میلیون کاسب شدم .اگر ۱۵-۱۰ سال کار می کردم هم نمیتوانستم اینقدر ذخیره داشته باشم. گفتم عجله نکنید. چند وقت دیگه با همین پول نمی توانی حتی ۲ از آن گاوهایت را مجدداً بخری. چشمهایش گرد شد. گفتم ارزش پول افت کرده . پرسید یعنی چی؟ گفتم یعنی همین.
کاریکاتوریست روزنامه ای پراید را نشاند در یک کفه ترازو و در کفه مقابلش ۷۰۰ کیلو وزنه قرار دارد پرسیده بود کیلویی چند؟
ساده لوحانه است اگر حساب کنی و بگی مثلا ۶۰۰۰۰هزار تومان. ولی خوب همینطور هست. تازه پراید که معروف است به پوست پیازی. آهنم که باشه اینقدر نیست.
بقول حاجی غفار نوری خدا بیامرز ما که به ژیان می گفت: «لا مصب همه اش حلبه یک تکه اش آهن نیه نعل قاطرم کنم». حکایت الان پراید است که لااقل آهن درست و حسابی هم نیست.
پراید ماشینی سبک با بدنه ضعیف که می گفتند قیمت واقعی آن ۱۷۰۰۰۰۰هزار تومان است . با این وجود همان قیمت ۸-۷ میلیونی دو سه سال قبل هم لابد از نظر جامعه، طبیعی بود بخصوص اینکه در توانایی خیلی ها می گنجید که بهر طریقی با وام بانکی یا وام صندوق های قرض الحسنه و بانک های جدیدالتأسیس و یا تعاونی های شبه لاتاری یک دستگاه پراید ابتیاع بفرمایند. یعنی با تورم جامعه تناسب داشت. هر کسی بیکار بود و یا نیاز به پول توجیبی داشت می توانست لااقل یک دستگاه پراید بخرد و مسافرکشی کند. با استهلاک ناچیز حد اقل روزی ۴۰-۳۰ هزار تومان درآمد دارد اجناس و قطعه هایش به وفور در دسترس هست. بدرد هر کاری هم میخورد.
چندی قبل ۲ جوان بیکار صندلی عقب پرایدشان را برداشته و پس از دزدیدن یک رأس گوساله آن حیوان زبان بسته را چپانده بودند در صندلی عقب. نگهبانان ایستگاه بین راهی هزار جریب،در فیلم دوربین مداربسته دنبال وانت و نیسان بودند که سرنشینی گوساله داشته باشد. غافل از اینکه پراید سفید رنگی که شاسی اش خوابیده بنظر می رسید و ۲ جوان عاطل و بیکار سرنشین آن بودند حامل یک رأس گوساله یکساله هم است.
مثل پول نقد را می مانست هر لحظه می خواستی می توانستی نقدش کنی. هم مرد پسند و هم زن پسند متناسب با وضع اقشار آسیب پذیر جامعه بود امّا حالا؟
حکایت پسته جالب¬تر بنظر می¬رسد. تنقلاتی که در قدیم بیشتر صادراتی اش معروف بود و مدل داخلی¬اش چندان قیمتی نداشت. در مدرسه ابتدایی جزء خوراکی هفته مدرسه بود که بیشتر بکار گل و پوچ کردن می آمد، ارزانتر از خرما!.کنار خیابان هم به فروش میرسید. اما در سالهای اخیر به همت پسته کاران و پسته فروشان خدمتگذار دولتی و خصوصی بازارش رونق گرفت. یعنی به برکت زمین های حاشیه کویری ایران از دامغان گرفته تا کرمان، به وفور همه جا یافت می شود. از مغازه گرفته تا پشت وانت در کنار جاده ها. گاهی نوع صادراتی آن به واسطه اتوکسین بیش از حد که در پسته های ایرانی بافت می شود برگشت میخورد و به کام ما هم می شود. مرتب و خندان رج شده در بسته های شیک. پسته دیر به سبد خانوار ایرانی راه یافت اما به سرعت جای تخم کدو، هندوانه و تخم خربزه را گرفت. اگر تخمه های معروف مثل شمس و حاج علی، نبود مدتها بود که حوصله هم نشینی با شمشکه را از دست داده بود و کم مانده بود که تخم سیاه از سبد تنقلات خارج شود. پسته همیشه خنده رو بود تو گوئی دارد به تنقلات سنتی می خندد. خنده پسته خیلی چیزها را از یاد خیلی¬ها برد. تخم هندوانه و خربزه که روزگاری زینت¬بخش محفل شبانه مردم بود جمع می¬شدند و در سینی های مختلف در پشت بام ها و حیاط خانه ها مثل دیش های امروزی ،خورشید رصد می کردند. صدای شکستن آنها شبهای طولانی زمستان را کوتاه می کرد. در ایام عید زینت بخش سفره ها بود. پسته بازار آجیل سنتی را خراب کرد. گرچه تخم کدو و هندوانه هم به همت شرکتهای جدید صنعتی و تبلیغاتی ذائقه پسند و چشم نواز شدند و توانستند همچنان همنشین پسته باشند اما هیبت پسته کجا و آجیل های دیگر کجا؟
اما هرچه بود کم یا زیاد، قابل خریدن بود. ولی امسال پسته خوردن پز دارد. مثل پشت پراید نشستن. یکی می گفت: پراید یعنی غرور ولی پرایدهای ما تازه غرور خود را باز یافتند و حالا این غرور چه خوب نشسته وسط معرکه پراید و پسته اما چرا این مسئله خنده دار است؟ چرا اسباب طنز شده است؟
در فرهنگ لغت آمده است طنز یعنی هنری که عدم تناسبات در عرصه های مختلف اجتماعی را که ظاهراً متناسب بنظر میرسد نشان میدهد و هنرمند کسی است که اشتباهات و یا چیزهای نامطلوب رفتار بشری، فسادهای اجتماعی و سیاسی را به شیوه ای خنده دار به چالش می کشد. امان از این پیامک ها . مردم همه طنّاز شده اند. شاید بقول چارلی چاپلین از درد است.! می گفت: انکه گریه می کند یک درد دارد ولی آنکه می خندد ۱۰۰۱ درد دارد. یک دردش هم همین اوضاع پراید ناک و پسته نشان ما. مدیری می گفت پاداش سنوات ۳۰ سال کاری ام را با مقداری پس انداز جمع کردم که اتومبیلی شیک و راحت خارجی بخرم برای مسافرت های ایام بازنشستگی. حالا می بینم با کلاس ترین ماشین که می توانم بخرم پراید است .بقیمت ۳۰ – ۴۰ میلیون تومان پولی که قرار بود صرف خرید مگان شود یا سوزوکی شاسی بلند. لااقل قبلاً پژوی ۴۰۵ داشتم. اما حالا که آنرا فروختم نمیتوانم با همه پولهایم حتی پراید درست و حسابی بخرم.همه امکاناتش شده آپشن.یعنی انتخابی.چند شی پیش در برنامه عصر جدید ،یکی قالپاق ماشینی را با خودش به وسط برنامه آورده بود و با خوشحالی میگفت ماشین ثبت نام کردم امروز تحویلم دادند!!!. باز بما می گویند نگران نباشید جلوی افزایش قیمت ها را می گیریم. نگران نیستیم. بقول دوستم شدیم اصحاب کهف شب می خوابیم صبح احساس می کنیم مال عهد دقیانوس هستیم پولهایمان در بازار ارزشی ندارد. شبیه معجزه معکوس را می ماند. بهر حال امری خارق العاده است. داشتم به خانم می گفتم می رویم تهران پسته ارزانتر میخریم. برادرم از تهران پیامک داد که عاقل باش. امسال بی خیال. اما برای سال بعد از تخم خربزه و هندوانه غافل نشو. شب عید سال بعد لازمت می شود. پسته دیگه به افسانه و ضرب المثل پیوسته است. عبرت آموز!!! خدا بیامرزد حسین پناهی را .میگفت:
ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
باز هم خنده مثل خنده پسته … که امسال پسته می خندد به کی؟ به چی؟ شاید هنوز نمی دانیم. شاید هم می دانیم.خدا آخر و عاقبت این خنده ها را ختم به خیر کند.بالاخره ما که دستمان بهش نمی رسد. یا به آنهائی که تدبیرشان نمی تواند جلوی رشد قیمت پسته را بگیرد، بخودم تسلی می دهم می گویم ما هم می خندیم. بلدیم بخندیم. بزودی وقتی عید فرا برسد و ما دور سفره هفت سین جای پسته های دهان گشاد را خالی کنیم.