تازه دامادي که قبل ازعقدبه حجله شهادت قدم گذاشت

اين تازه دامادکيست؟او کسي است که همه درحسرتش هستند!!

طلبه پاسدار شهيد سيد شهاب الدين حسيني بادابسري!

چه سبک بالانه کوچ مي نمايند کبوتران تيز پروازي که دراوج عظمت وشکوه ازاين محنت

آباد،عالم هستي ناسوتي به عالم لاهوت طيران کرده واسير دام ودانه ،نان ونام عنوان نشدند،

روح ملکوتي اين افلاکيان در کالبد خاکي نگنجيده وهمانند فرشتگان وملايک دراکناف بيکران

ولايتناهي عرش الهي با تاج مرصع و زرين خداوندي به سيروسلوک پرداخته وجاودانه شد ند

انسان هاي آزاده و وارسته اي که اگربه اين خاکدان تيره طبيعت ،دنياي فاني دوباره دعوت

گردند وقدم بنهند،نفيس ترين گوهر ارزنده ونيکو ترين گنج هستي را طالبند وقطع ويقين

همان کالاي نفيس وگوهر بي بديل يعني عروس شهادت را برگزيده وشمع فروزان ومشعل

ايمان ويقين شان راه تيره وطولاني تاريخ بشريت را روشن ساخته ، تانسل هاي مسلسلي که

قرن ها بعداً به عالم هستي پا مي گذارند، ازمکتب حيات بخش ومدرسه عشق شان درس

استواري وادب آموخته تا از اين راه بتوانند شاگردان با اراده اي در نهج روشن حضرت ابا عبدالله الحسين (ع)گردند .چرا که به فرموده استاد فيلسوف عارف سالک الي الله حکيم فرزانه آيت الله شهيد مرتضي مطهري

79

بسیجی1

{ شهيد قلب تاريخ است}

زخونت حجله بستي درجـوانــي
۱- شهاب الدين شهاب آسماني تو نو شيدي چو آب زندگانـي

۲-فدايت به چه آسان پرگشودي شده نام شريفت جاودانـي

۳-براي مادر چشم انتظارت خبر آمدکه رفتي ناگهاني

۴- پي احياي دين و ملک ايـران کشيدي دست ازاين دنياي فـاني

۵- سلامم رابه زهرا(س)کن توابلاغ شدي همچو ن ملا يک آسماني

۶-دعـا کـن يـوسف دوران بيايد زقبر مادرش يابيم نشاني

۷-نمايد فتنه ها دشمن زهر سوي رهـاگــرديـم ازکـفر جهانـي

۸- عـزيـزمـن به کام دل رسيدي رخـــت گـرديده رنگ ارغواني

۹-بسي ناليده اي بر آل يــاسين تــوخـود از شاخه ي آن گلستاني

۱۰- کنون از(عند رب يرزقوني) بـه ما الطا ف بنمايند نهـانـي

۱۱-شفاعت کن زما درروز محشر کند ايزد زما هم مهرباني

۱۲-(نقاب) ازداغ جان سوز تو سوزد زخونت حجله بستي درجـوانــي

تازه دامادي که قبل ازعقد به حجله شهادت قدم گذاشت.

شهداي عزيزي که مرآت حق نماي، تمامي اهل يقينند.که بفرموده ولي امرمسلمين جهان رهبرحکيم وفرزانه مان حضرت اما م خامنه اي:{{اگرمجاهدت فداکارانه جوانان اين مرز و بوم که به اين شهادت ها منتهي شده است نمي بود،همه ي روز هاي اين ملت،در زير چتر سياه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ايران، به شب هاي تار بدل مي گشت}}

مانند شهابي درخشيد!

آري آنچه که درپيش چشم و درمنظر خويش داريد نگاهي بسيار کوتاه و اجمالي به زندگي کسي است که درآسمان ايثار و فداکاري اين ملت رشيد، مانند شهابي درخشيد و يکباره آسماني شد .

شهيد سيد شهاب الدين حسيني بادابسري فرزند مرحوم مير مطلب حسيني دريک خانواده مذهبي وسنتي ازدامن پاک مادري بسيار ساده و بي ريا و سيده علويه حاجيه سيده فاطمه احمدزاده درتاريخ يازدهم فروردين سال يکهزاروسيصد وچهل وپنج درروستاي خوشنام وتماما سادات بادابسر از دهستان زارم رودبخش هزارجريب شهرستان نکا از استان مازندران ديده به جهان گشود.

جرعه نوش زمزم فياض:

دوران کودکي اش را درکنار خانواده محروم ومستضعف واما صبوروقانع ومهربان خود سپري کرده ودوران ابتدايي را دردبستان اين روستا گذراند، باتوجه به حکومت منحوس رژيم شاهنشاهي پهلوي که درتبليغ وتضعيف دين مداران وروحانيت وضديت آنان با حوزه هاي علميه جعفريه سعي فراوان مي نمود ،درآن روزگارپر ازظلم وتعدي کمتر اشخاصي رغبت مي نمودند که به کسوت طلبه گي و يا درلباس روحانيت درآيند، ازطرفي رژيم سفاک شاهنشاهي روحانيت را مرتجع وطلاب علوم ديني را ارتجاع و امّل معرفي مي کردند ،باتوجه به محدوديت هاي آنچناني ،علاقه وافر خود و مادرمکرمه اش وتشويقش به کسب علوم ديني ، پس ازگذراندن دوره ابتدايي در دبستان همين آبادي (بادابسر)به مکتب خانه رفته ونزد مرحومين آقاشيخ شفيع،آقاسيد تقي، آقا ميروهاب به همراه ديگر همسالانش به تلمذ پرداخته وبافراگرفتن قرآن مجيد ،گلستان وبوستان سعدي و… درنوجواني به حوزه علميه بادابسر،محضر سرور انورم حضرت آيت الله مرحوم حاج آقا سيد خليل محمدي بادابسري (قدس الله ) يکي ازمفاخر استان مازندران بوده و سالهاي سال درنجف اشرف کنارمرقد مضجع شريف ونوراني امير بيان يعثوب الدين حضرت علي ابن ابيطالب(ع) کسب فيض کرده بود رفته وعلوم پايه حوزوي ومقدمات صرف ونحو را درمحضرش از مشربه شريعت و درکنار شهيد سرافراز سردار سپاه اسلام روحاني مبارز شيخ علي اصغر کريمي نودهي برجام جانش ريخته جرعه نوش زمزم فياض حضرت امام به حق ناطق جعفربن محمد ابن صادق (ع) فرا گرفت.

پاي در هجرت:

سيدشهاب الدين اهميت زيادي به تحصيل علم ومعرفت مي داد به همين سبب با سفارش بزرگان واساتيدش، وحمايت مادي ومعنوي خانواده محترمش به استان گلستان شهر گرگان حوزه علميه علوي درمحضر آيت الله رييسي گرگاني رفت و مدتي را درمحضر اين اعاظم کسب فيض نمود .درهمين اثنا ، (دردوران نوجواني )سايه پرمهر پدر را که گرما بخش زندگيش که ازيادومحبتش درديار غربت وتنهايي، انيس وهم دم تنهاييش بود رادرسال ۱۳۵۶ ازکف داده وبه رحمت خدارفته وبه حق پيوست ،باغم ازدست دادن پدري مهربان به درديتيمي دچار گشت ، که بعد ازخداوند متعال که خود کفيل يتيمان وغم زدگان است. يکي ازبزرگ ترين حامي خويش درفراگيري علوم ديني ودانش ومعرفت بود را ازدست داد، اما بار مصيبت جانسوز پدر مانع کسب معارف و علوم ديني اش در حوزه ها نشد .البته سيد شهاب الدين ضمن اينکه طلبه مهذب ومخلص بود .درذکرو ذاکري اهل بيت عصمت وطهارت و در مناقب و مدايح و مصايب اجداد طاهرينش(ع) هم دستي برآتش داشت و به مداحي و مرثيه سرايي مي پرداخت ، داغ پدرش حرارتي بر سوز گداز مداحيش بخشيده، شوري همراه با شعوردرلحن داوديش داده ومضاعف گشت وباذکر مصايب يتيمان ابي عبدالله (ع)نفوذ کلام بيشتري درمداحيش بخشيده بود، سنگيني غم ازدست دادن پدر مانع تحصيلاتش نشده و اشتياقش نه که فروکش نکرد بلکه از گذشته مصمم تر گشت . تحصيلاتش ادامه يافت .

انقلابي کوچکي که گامهاي بزرگ برمي داشت:

بيش از سه سال از حضور پر شورش در حوزه علميه گرگان و تحصيل علوم دينش نگذشته بود.

مصادف گشت با شکل گيري انقلاب کبير اسلامي به رهبري روحانيت اصيل و در راس آن ، حضرت امام خميني (ره) و اوج گيري مبارزات ملت مسلمان و انقلابي ايران با رژيم منحوس و منحط شاهنشاهي پهلوي. ايشان با توجه به اينکه از سن و سال زيادي برخوردار نبودند، ولي باشور انقلابي که در سر داشت پا در مسير مبارزه با طاغوت زمانش نهاد، اعلاميه هاي حضرت امام خميني (س) واطلاعيه هاي مبارزين که مردم را دعوت به مبارزه مي نمود را به همراه ديگر دوستانش با خود به روستا هاي هزارجريب ازيعقوب محله گرفته تازادگاهش بادابسر آورده وبين مردم علاقه مند به روحانيت ودين وطلاب توزيع وپخش مي نمود .

دراين راه خاطرات بسيار است اما يک خاطره اي که نگارنده با وي شريک بود شعاري است که هيچوقت از ذهن مان پاک نمي شود.اين بود به دليل وجود روحاني بزرگ در آبادي نماز جماعت مغرب و عشا در مسجد اقامه مي شد وما به اتفاق آقا سيد غروب ها در روستا شعار زيررا:

(مادردوجهان خميني جان

دل به تو بستيم محبان تو هستيم

نظر کن تو به ايران به اين خلق مسلمان)

به همراه چند نفرازدوستان وهم قطاران وهم کلاسي ها همخواني مي نموديم، حالا معلم ابتدايي طاغوتي طرف دار پرو پا قرص شاه در محل درحال قدم زدن هست، از طرفي سربازان پاسگاه ژاندارمري مستقر در روستاي پابند در ۶ کيلومتري بادابسر به دليل وجود روحاني، وگاها حضور نابهنگام مبارز شهيد سيد عبدالکريم هاشمي نژاد که در تبعيد و زندان بودند بعضي اوقات محضر استادش حضرت آيت الله محمدي بادابسري شرفياب مي گشت و درهمان سال قريب به يقين از آيت الله خزعلي آن مبارز انقلابي تبعيدي دراستان سمنان که درجشن نيمه شعبان به عنوان سخنران دعوت شده بودند. گشت وگذاري مي زدند اين سرود را مي شنيدند که يکي ازاين درجه داران پاسگاه ازمعلم روستا پرسيد اين بزغاله ها چي مي گن خميني کيه ، دو روز بعد بود شهيد سراسيمه آمد گفت فلاني خبر نداري تمام بچه هاي روستا سرود خميني جان مي خوانند معلم بچه هارا فلک کرد. گفت: ديگه نشنوم توي مدرسه سرکلاس درس اين سرود رابخوانيد.به جايش اين شعر را بخوانيد:

( دکترمصدق آواره گشتي کفش ثريا پاره شد بايد به دوزي)

درکنار تحصيل وتهذيب ومعرفت ومبارزه با رژيم سفاک طاغوت بود،که انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني (س)دربيست ودوم بهمن سال ۱۳۵۷به پيروزي رسيد ونظام مقدس جمهوري اسلامي دراين کشور مستقر گرديد .بااستقرار نظام ولايي و شيعي استکبار جهنمي شرق وغرب نوکر حلقه به گوش خود و ژاندارم منطقه را براي هميشه در اين سر زمين از دست داد. هيمنه ي دروغين و پوشالي ابرقدرتي شرق کمونيست (شوروي سابق) وغرب امپرياليست آمريکاي جنايت کار و انگليس مکار و اذنابشان منافع خويش رادر منطقه خاور ميانه در خطر ديده اند که با ازدست دادن نوکر جيره خوار بي مزد ومواجب خويش وازطرفي براي براندازي وسرنگوني نظام نوپاي اسلامي ايران توطئه هاي گوناگوني را يکي پس ديگري عليه ملت

بيدار و شجاع ايران آغازکردند. کودتاهاي مختلف،ترورشخصيت هاي سياسي مذهبي فکري وفرهنگي ، جنگ مسلحانه دراستان هاي کردستان، سيستان وبلوچستان، خوزستان، ترکمن صحرا و جنگل آمل وجنگلهاي سوادکوه و از همه مهمتر وپيچيده تر جنگ تحميلي ،تجاوز گسترده اي به سرکردگي رژيم بعثي عفلقي صدام حسين تکريتي را برملت رشيد ايران که ازبانه وسردشت مريوان و… گرفته تا اروند رود وخليج فارس آغاز نمودند سيدشهاب الدين با مشاهده اين حوادث ، احساس تکليف کرده وبا تمام وجود خودرا وقف انقلاب اسلامي ومردم وفا دار کرد همه دوستان واهالي خوب روستا، ازمحاسن اخلاقي وسجاياي زيبا که محجوب به حيايي ش سخن بسيارگفته و مي گويند،که يکي ازويژه گي هاي اين شهيد صله ارحام بود ،طوري که ازهرفرصتي استفاده مي نمود وبه ديدار اقوام وبستگان وخانواده اش مي رفت و با توجه کم سن وسال بودنش ازکوتاه ترين فرصت بيشترين بهره برداري را مي برد ،اقوامي که به دليل عدم اشتغال وکسب وکار در آبادي اکثرا از بادابسر به روستاها و شهرهاي استان مهاجرت کرده و پراکنده شده بودند و راه روستايي هم مال رو بود و از اتومبيل وسيله نقليه امروزي خيلي هم خبري نبود بعضا بايد دوسوم را ه را با اسب و استر به ديدار اقوام و بستگان در يعقوب محله بخش پي رجه هزار جريب و يقوب لنگه زاغمرز (در ساحل درياي خزر) مي شتافت. اما سيد شهاب الدين ديگر شد يک جهادگر!

شهاب الدين جهادگر:

خواندن زندگي نامه اين مجاهد في سبيل الله بسيجي وپاسدار شهيد سيد اولاد پيغمبر (ص) خالي از لطف نيست.

حضور درحلقه عاشقان :

اينجا است که ديگر سيد شهاب الدين تاب ماندن ندارد و توان و صبر را از دست داده و تحمل شنيدن تجاوز دشمنان و حمله هاي ناجوان مردانه بعثيان کافر به اسلام و قرآن وطن و ناموس را نداشته و بي تاب گشت اين امر بر او گران آمده و بر خود واجب دانسته که به دفع تجاوز خصم به شتابد حتي اگر کوچک و کم سن و سال باشد، باشنيدن زمزمه هاي بلبل خميني حاج صادق آهنگران که مي سرودند:

( بانواي کاروان باربنديد همرهان

اين قافله عزم کرببلا دارد..)

سيد ديگر تاب ماندن سنگر دانش ومدرسه را نداشت . او با اشتياق فروان براي حضور درجبهه هاي نبرد حق عليه باطل روزشماري مي کرد، اما سن کمش باعث بود که اجازه حضور درمناطق عملياتي غرب وجنوب را به اوندهند،سيدشهاب الدين پس از تلاش زياد بعد از چند ماه از کش وقوس ماندن و رفتن تا اينکه عاقبت الامر درسال ۱۳۶۰ موفق شدکه با پوشيدن لباس فاخر بسيجي و بستن چفيه به گردن وپيشاني بند يازهرا(س) بر سر به جبهه هاي نبرد نور عليه ظلمت به مناطق جنگي عملياتي اعزام شود،وبه نداي هل من ناصرينصرني حسين زمانش پيرجماران با جان و دل لبيک بگويد، عشق به ميهن اسلامي و دفاع از مکتب و نظام جمهوري اسلامي و آرمانهاي بلند حضرت امام خميني (ق) انگيزه تمام نشدني در وجود او ساخت و باعث گشت که سيد به لشکر ويژه ۲۵کربلا سپاه مازندران (البته آن زمان تيپ بود) عازم گرديد و به مبارزه فداکارانه بادشمنان قسم خورده اسلام ايران پرداخت وموفق به شرکت درچند عمليات گرديد،که يک بار از ناحيه ساق پا مجروح شده که پس از بهبود نسبي مجروحيت دوباره به جبهه هاي نبرد جنگ تحميلي ودفاع مقدس حضور يافت.

صداقت منتهي به شهادت:

دوستان و همرزمانش از صداقت سيد زياد گفته و مي گويند،از دلاوري هايش از اخلاص و صفايش که زبان توان بيان آن همه خصايل نيکو را ندارد، دوستان و رفقا در سايه خلوص و سادگي اش ارادت خاصي به او داشتند و از صميم جان او را دوست داشته و به او عشق مي ورزيدند. بعد از باز گشت از جبهه و مجروحيت آقاسيد و درکسوت طلبگي بود که با حمله ناجوان مردانه منافقين کوردل به شهر هزار سنگر آمل برخود تکليف دانست که براي حفاظت ازمرزها وشهرهاي لاله خيز مازندران جنگلهاي آمل وسوادکوه درگارد جنگل مستقر درساري به عنوان نيروي فرهنگي عقيدتي درحوزه نمايندگي ولي فقيه مشغول به خدمت گردد ،او مدتي به جهاد فرهنگي عقيدتي در اين يگان پرداخت تا به درخواست مادر مهربانش و احياي سنت حسنه نبوي به امر ازدواج روي آورد و مقدمات سفره عقد تاحدودي فراهم شده بود که مي بايست مهياي برپايي جشن عقد شود قرار و مدار برپايي سفره عقد بسته شده بود بله برون گرفته که دراول خرداد ۱۳۶۳ سه روز قبل ازعقد رسمي برپايي جشن، در جاده سوادکوه شيرگاه خودروي حامل ايشان وهمرزمانش مورد کمين کوردلان منافق قرار گرفته و آماج گلوله هاي آتشين اين حيوان صفتان مي شود و سيد ازناحيه سينه اش به شدت مجروح مي گردد!

زمزمه هاي شهادت داماد نيمه راه به گوش مي رسد:

سيدشهاب الدين اين داماد نيمه راه پيکر مجروحش به بيمارستان بوعلي سينا ساري انتقال مي يابد که ساعتي نگذشته بود مرغ روحش به ملکوت اعلا پرکشيده و آسماني شده و شهد شرين سفره پر از نعمت رب غفور، جام شهادت را سر کشيده و از دست جدش هم سيراب گشته و به لقاي حق شتافت و به کام خود رسيد و شايد اين نغمه رابرلب داشت.

شهيدم من شهيدمن به کام خود رسيدم من

هلالم کن ايا مادر به کام دل رسيدم من

ازخاطرات جانسوز اين کبوتر خونين بال اين است که مادر چشم انتظار وخواهران چشم به راه وبرادران منتظر و اقوام و بستگان دوست دار خود را مهيا ساخته بودند براي شرکت در مراسم عقدکنان اين سيد سلاله زهرا که به گرگان عزيمت نمايند چرا که از سه روز قبل دعوت ضمني بعمل آمده بود .ليکن قضيه برعکس شد. حالا بايد ناباورانه درتشيع جنازه گل پرپر خود کنار پيکرپاک و مطهرش در نکا شرکت کرده و حاضر شوند که نو داماد آنها به ديدار معشوق حقيقي خويش شتافته “و عند ربهم يرزقون” گشت.

خوش بخت است

۱ -عروس حجله بختش نگرکه برتخت است وساک و کوله دا ما د ز خلعت و رخت است

۲-کنار حجله خونين عروس منتظر است کسي نگفت به بز مش ميا که بد بخت است

۳-رسيد وقت حنا بستن کف داماد خضاب خون شده رزمش، بيان آن سخت است
۴-هنوزآِ ينه شمعدان کنار سفره عقد ميان ا قعه روشن ، طليعه ي بخت است

۵- حماسه هاي نفس گير، ديد دشمن دون به عجز آمدو گفتا، عجيب ، سر سخت است

۶- بيا به گلشن جانان و، گيردامانش رسيده لحظه و ساعت ، چوفرصت ، وقت است

۷-شهيد معرکه عشق کا مياب (نقاب) سيد شهاب حسيني شهيد ، خوش بخت است

همرزمان و جهادگران صحنه پيکار درجوار يار گفته اند درطول يک سالي که با ما همرزم بود لباس رزم سپاهي خويش را ازتن بيرون نياورد، و مانند بقيه رزمندگان اسلام با همان لباس رزم و نظامي در شب خواستگاري به خانه معشوقه اش به مراسم بله برون در گرگان رفت، پيکر پاک اين سلاله پاکان و نيکان ازنکا تازادگاهش باشکوه وعظمتي خاص تشييع و درگلزار مسجد کافه در جوار سيد مرتضي اعظم (مزار محل) کنار قبر پدر بزرگوارش ، که سال ها در انتظار روي پسر بود ميهمان باباي مهربانش شد حتما بغل گشود و آغوش باز کرد و داماد مجروحش را استقبال نمود، شهادت در کامش گواراتر وشيرين ترازهرشربتي بود و اين دنياي دني و خاکي لياقت تحمل وجود مبارک و روح عرشي اش را نداشت و شهادت بالاترين کالاي نفيس است و عطيه و هديه اي بود که خداوند کريم و رب ودود به بنده مخلص وبا ايمانش شهيد سيد شهاب الدين حسيني بادابسري عطا فرمود.

روحش شاد يادش گرامي راهش پررهرو.

فرازي ازوصيت نامه سيد:

{ملتي که شهادت دارد اسارت ندارد وملتي که شهادت براي اوسعادت است پيروزاست .}

حضرت امام خميني (قدس ا…)

{{من هرگز ازامام وقرآن واسلام دست برنمي دارم…ومرگ را براي خودم افتخار وسرافرازي دانسته و ميدانم و چون همه بايد برويم به سوي خداي متعالي که مارا آفريد ازهمان بدو تولد که چشم به جهان گشوديم بايد برگرديم به دنياي آخرت،که آن دنيا براي پرهيزکاران و تقوا پيشگان جامعه است ،خدا به شما عمر عطا کند تا براي اسلام جان ومال خودرا فداکنيد. چون راه من راه امام حسين (ع) است وبه عشق او به سوي الله مي روم ازشما تقاضا مندم که براي بنده گريه نکنيد چون دشمنان اسلام خوشحال مي شوند وشما براي بنده خوشحالي بکنيد ،زيرا ماکشته شدن را براي خودمان افتخار مي دانيم و همانا خدا مارا آفريد براي دفاع از اسلام ،امـام و ولايـت فقـيه و چون اين شماييد که همه دردها و رنج ها را کشيده ايد بايد ازاسلام دفاع کنيد و راه اينجانب را ادامه دهيد، خواهرانم بايد کاري زينبي بکنند چون زينب همه دردها را تحمل مي کرد وازاسلام دفاع کرد وشهيد شد.}}

خداوندا، اين چراغ پرفروغ(شهادت)راحافظ ونگهبان باش.

خداوندا! اين دفتر وکتاب شهادت را،همچنان به روي مشتاقان بازنگه دار(حضرت امام خميني ق)

. آمين يارب العالمين

ميان حجله خونين

۱-چه دامادي که قبل از عقد ، دنبال شهادت رفت قدم زد در ميان باغ گلها ، باسعادت رفت

۲-منور گشته سيمايش ميان حجله خونين زرزمش هستي اهر يمنان يکسر به غارت رفت

۳-بسان طاير قدسي ، عروجش شد زخون آغاز حر يم قرب حق منز ل گز يد و با طهارت رفت

۴-ره صد ساله را يک شب زعرفان طي نمود ورفت نموده ديو، نفس حيران ، ز ايثارش اسارت رفت

۴-ز مردن کي هراسان و لبش چون غنچه اي خندان دلش محکم ز ايمان و ، دلير و با جسارت رفت

۵-بگو نابخردان را، ازچه دل تنگ خوروخوابيد نياسوده دمي ازبهرماندن، بامرارت رفت

۶- شـهابـم رفته درمعراج اميـر کـل دلـهـا شـد سفيـر راز هستـي گشت از بهرسفارت رفت

۷- کنون کاخ ستم تخريب ، بناي ظلم ويرا نه چوبوده ساکن کو خي، که بردفع شرارت رفت

۸-قيام حق نموده تاکه علم ودين شود احيا که خود هم قاري قرآن ، به قصري زان عمارت رفت

۹-براي کسب فيض ودانش صادق ،به مکتب رفت مسيرعاشقي پيمود،زعرفان تا وزارت رفت

۱۰-به او گفتم زچه؟ نالي؟! وگفت ازداغ عاشورا! دل ازاين غصه ها سوزد،چراعمه اسارت رفت

۱۱- بـه وقــت رفـتنش گفـتامبنديد،چشمهايم را! نـگوينـد تيـره روزان ، اين جوان سوي حقارت رفت

۱۲- وطن از خون ياران و عزيزانم شده گلشن شکست دشمنان دين ،گر يزان پر خسارت رفت

۱۳-به زيرلب چه ذکري داشته از شوق مي خنديد به يا مهدي و يا زهـرا چه گويازين عبارت رفت

۱۴-(نقاب)ديدي تورقص خو،زشيدايي شده مجنون شده چشمان او جيحون چه باشوروحرارت رفت
روحش شاد و راهش مستدام باد
باتشکر از حاج نقی احمد پور بادابسری

دیدگاه های این مطلب

1 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. روحش شاد.خوش به سعادتشون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *