هفتۀ وحدت و انتظارات :/ علی قلی تبار
تاریخ انتشار خبر : ۹۶/۰۹/۱۷
بسم الله الرحمن الرحيم
با تبريك ايام ولادت سفیر اعظم، رسول مكرم (ص) و امام صادق (ع) و هفتۀ وحدت
و درود به روان پاک مرحوم آیت الله العظمی منتظری اعلی الله مقامه الشریف، مبدع هفتۀ وحدت
همواره ملتزم به تاکید بر تدبر و تعمیق در مناسبت ها و آئین ها بوده و هستم
بدین سبب می کوشم بقدر بضاعتم متناسب با اقتضائات، نظر دهم و سخن بگویم و بنویسم.
تقریبا بدون استثنا، تمام کشور و عموم رسانه ها و تریبون ها مملو از تصاویر و متون و تبریک وتهنیتو بعضا جشن و سرور و قلیلا گفتگو حول این هفته و مباحث مربوط به آن آئینند.
در شبکه های اجتماعی نیز کپی ها و فورواردها و اسکرین شاوت ها فرصت توجه را سلب می نمایندطوری که
همین متن تقدیمی را هم ممکن است کمتر مخاطبی بطور کامل و متمرکز بخواند.و این از مصادیق سطحی شدن حیرت انگیز جامعۀ ماست که مرور را برای عبور و عبرت نمی خواهد.
و اما بعد:
این مناسبت ها چه اهمیتی دارند و چرا باید مکرر با این همه هزینه و تعطیلی یادآوری شوند؟
به دیگر سخن، بعد از این هفته، بناست چه اتفاق مبارک تری برای ملت ما و سایر ملل مسلمان، پیش آید؟
اساس حیات، بر علم و عقل استوار است و تعالی بشر نیز رهین پیوند میان این دو
حاصل چنین پیوندی همت عمومی برای بهزیستی مسئولانه و ایجاد تعادل و توازن در عرصۀ حیات است
و حصول آن در گرو تعلیم و تربیت انسان برای مسئولیت پذیری و پاسخگوئی است.
تلاش نظریه پردازان و فعالان عرصۀ حقوق بشر و مکتشفان و مخترعان و نوآوران برای ارتقای بهره وری و کارآئی و اثربخشی، حتی از منظر قرآنی “لنبلوکم ایکم احسن عملا” است.
چنین آرمانی وقتی میسر است که مربیان تعالی و هادیان بشر، خود، طلایه دار پاسخگوئی باشند.
بسط این مقال در مجال میسر نیست و برای وهله ای دیگر وامی نهم.
آن چه در همۀ قرون، مهم بود بود و هست درک مفهوم “معنای” هستی و “هستن” و بودن است.
مسلما سفرای الهی نیز برای معنابخشی زندگی مبعوث شدند “… لما یحییکم”
پیش تر می گفتند : “من هستم چون می اندیشم … ”
و بعد گفتند : ” … هستم چون مصرف می کنم … ”
و بعد : ” … هستم چون خلاق و مولدم ..”
و فاجعه آن که شاید اکنون گفته شود : “… هستم چون مصرف می شوم … چون مقلدم … چون …”
زیستن، اصالتا و بدوا مهم است زیرا تا خودِ زیستن مهم نباشد “چگونه زیستن” اهمیت پیدا نمی کند.
بخشی از زیستن معطوف به اندیشه و علم و عمل و پویائی انسان بطور فردی است.
قسمی در تعامل و همزیستی با همنوع، شکل می گیرد.
قلمروی از آن مبتنی بر سیاست های کلان نظام های حکومتی و مراکز تعلیمی و تربیتی است زیرا تمهید
و تامین امنیت و سلامت و بسترهای کار و مقدمات روابط عمومی، حاکمیتی است.
یقینا زندگی، چر است از مسئله و اهتمام برای حل مسئله
بنابراین خدا بر این اساس، هستی را در انقیاد بشر قرار داد تا تحت تعالیم الهی و بشری، زیستن را معنا بخشد و چگونه زیستن را بیاموزد و در این صورت هست که
انسان، با پذیرش مسئولیت زیستن و چگونه زیستد در موضع پاسخگوئی قرار گیرد.
مربیان الهی را نه در مواجهه با توده و عامۀ مردم بلکه در مراجعه به سلاطین و فراعنه نیز امر به داشتن سینه ای فراخ و شرح صدر فرمود.
لینت و نرمی را اساس اجتماع ناس، حول رسول اعظم (ص) دانسته و سختی و زمختی را تقبیح و موجب واگرائی
( فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم ) / آل عمران / ۱۵۹
به لطف رحمت الهى، با آنان نرمخوى و پرمِهر شدى، و اگر درشتخوى و سخت دل بودى بى شك از پيرامون تو پراكنده مى شدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه.
چنان كه خود پیامبر (ص) فرمود :
«أَمَرَنِي رَبِّي بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أَمَرَنِي بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ.» مشکاة الانوار ، رضی الدین طبرسی ، ص ۱۷۸
پروردگارم مرا به مدارا با مردم فرمان داد، همان گونه كه مرا به تبليغ رسالت فرمان داد.
ولایت اولیا عموما با نفوذ در قلب ها میسر است نه با سلطه و سیطرۀ قاهره یا تحمیل و تزریق و خرافه و تقلید
این رسولان و اولیا اکثر همّ شان دعوت بشر به خدا بود و هست و زدودن جهل و جمود و خرافه و اغلال برگی، نه دعوت به خود یا کسب اجر و جلب نظر و حکومت بر تن مردم
وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ ۚ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ إِنَّهُم مُّلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَٰكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ.
اى قوم من، من به خاطر رسالتم مزدى از شما نمى خواهم. پاداش من با خداست و من كسانى را كه ايمان آوردهاند از خود دور نمى كنم.
آن ها خداوندشان را ملاقات مى كنند، ولى شما را افراد نادانى مى بينم. (ايه ۲۹سوره هود)
– در قرآن كريم به کرّات بر «اجر» نخواستن رسولان در ازاي رسالتشان تأکيد شده است، آيه ٢٩ اين سوره به طور استثناء بر «مال» نخواستن آنها از مردم اشاره شده است
“وَ يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللهِ…”
و آيه ٧٢سوره مؤمنون بر خرج نخواستن رسول “أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ”.
توجه شود نه تنها در نيمه دوم همين آيه “إِنْ أَجْرِيَ] کلمة اجر آمده، بلکه در آيه ٥١ اين سوره نيز “يَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى الَّذِي فَطَرَنِي أَفَلا تَعْقِلُونَ”
همچون بقيه ، سخن از «اجر» به ميان آمده است، عدم درخواست مال منحصراً در همين سوره آمده است.،
درست در ١٩آيه بر پاداش نخواستن رسولان اشاره شده است “انعام ٦٠، يونس ٧٢، هود ٢٩ و ٥١، يوسف ١٠٤، مؤمنون ٧٢، فرقان ٥٧، شعراء ١٠٩، ١٢٧، ١٥٤، ١٦٤، ١٨٠، سبا ٤٧، يس ٢١، ص ٨٦،شوري ٢٣، محمد ٣٦،طور ٤٠،قلم ٤٦]”که ١٨ مورد آن عدم درخواست اجر توسط رسولان و يک مورد “محمد ٣٦” اجر نخواستن خدا و تَبَعا انبیا و اولیای الهی از بندگان است.
و نشانۀ یک جامعۀ الهی و نبوی، اقدا به سیره و سنت آن سرخیل عرفان و علم و عقا است که فرمود: ” لکم فی رسول الله اسوه حسنه”
باید روش های رفتاری حضرت پیامبر (ص) در اخلاق و ادب و زندگی و معاشرت و حکومت و عبادت ایشان مورد توجه اعتقادی و رفتاری ما باشد.
یقینا تجلی این حقیقت را باید بطور اظهر و اتم و اکمل، در نظام دینی و بطور اخص در حاکم اسلامی و مربیان و مبلغان و والیان دید.
و از همین رهگذر است که باید ریشه های واگرائی، بی اعتمادی، فسادهای ساختاری، بی عدالتی، تبعیض، بداخلاقی، خشونت، سلطه با ابزار و قوای قاهره و … را جست.
مستند به تقابل کثیری از مسند نشینان حال و ماضی و مناظرات و مجادلات و پرونده های مفتوح پیدا و پنهان و شکاف عمیق اجتماعی و اقتصادی و طبقاتی و نسلی و گسست فرهنگی و تنزل اثر کارکرد نهادهای دیننی و تقلیل نقش نمادهای مذهبی و رشد تظاهر و تملق و فقر و وهن بیوت و خانواده و نافذ نبودن تعلیم و تربیت در تمام سطوح
می توان به انحراف از تعالیم آن اسوه و پرچمدار احیای بشر، به وضوح و سهولت پی برد.
در این صورت، جشن ها قشری، شعارهای وحدت، سطحی، شادمانی ها تفننی و با غلبۀ حواشی برمتن، “اسوه”، مَنسیّ و مغفول و مهجور خواهد ماند.
علی قلی تبار