تفاوت عمده جنگ ما (جنگ هشت ساله ایران و عراق) با سایر جنگ های دنیا

تفاوت عمده جنگ ما (جنگ هشت ساله ایران و عراق) با سایر جنگ های دنیا، از نامش پیداست. جنگ ما، جنگ مقدسی بود. این نام، به این علت بر این جنگ گذاشته شد که اولاً این جنگ، ناخواسته و تحمیلی از سوی یک کشور متجاوز و در شرایطی کاملا نابرابر به کشورمان تحمیل شد و ثانیا، هدف رزمندگان این جنگ از شرکت در آن، تنها به اهداف وطن پرستانه و یا شرکت در جنگ از سر وظیفه، همانند سایر جنگ های دنیا خلاصه نمی شد. از همین روی جنگ ما «دفاع مقدس» نام گرفت و این وجه تمایز سبب شد که سینمای بعد از آن نیز، جنبه مقدسی پیدا کند.
«سینمای دفاع مقدس»، تعریفی بود که موضع گیری مثبت و منفی بسیاری از سینماگران این مرز و بوم را از همان روز اول تا کنون به همراه داشته است. با این همه اما، رفته رفته تعریف مشخص و واحدی در افکار عمومی و فرهنگ ما با نام «سینمای دفاع مقدس» جای خودش را باز کرد. تعریفی که خواسته یا ناخواسته، توسط سینماگرانی که دست به تولیدات سینمایی در این ژانر زدند شکل گرفت. در این میان، با گذشت تقریبا بیست سال از ثبات این نوع سینما در کشور، می توان با نگاهی به گذشته، به بررسی و نقد آنچه تا کنون شکل گرفته است نشست.
عده ای معتقدند که ضعف عمده سینمای دفاع مقدس در مقایسه با آثار ماندگار ژانر جنگ در سینمای جهان، همین پسوند «مقدس» آن است، چراکه سبب شده همه اشیاء و افراد وتصمیمات و اتفاقات و وقایع دوران جنگ، در زیر هاله ای از ابهام و ترس از ورود به ورطه آن به دلیل تقدس، پنهان بماند و آنچه تا کنون در این بیست و اندی سال، ساخته و اکران شده، مجموعا و با نگاهی اغماض آمیز، تنها توانسته است از یک دیدگاه، دفاع مقدس هشت ساله رزمندگان کشورمان را به تصویر بکشد.
با این همه اما، آنان که در درون این گود پر پیچ و خم، در حال تولید فیلم های دفاع مقدس هستند، نظردیگری در این خصوص دارند. کارگردانان زیادی وقتی فیلم شان را با فیلم های ماندگار ژانر جنگی دنیا مقایسه می کنند، از کمی امکانات و غیر قابل مقایسه بودن آنچه در ایران به عنوان امکانات به یک کارگردان جنگی داده می شود، در مقایسه با هر نقطه دیگری از دنیا، سخن به میان می آورند. آنها معتقدند که اساسا ورود به برخی از زوایای سینمای جنگی با امکانات و تجهیزات فعلی امکان پذیر نیست، اما هدف اصلی این مطلب پیش از هرچیز، طرح این سوال است که آیا محتوای مطرح شده در این سال ها در سینمای جنگی ما، قابلیت ترجمه و فهم برای غیر فارسی زبانان را دارد؟
به عبارت دیگر، تصور کنید فیلمی مانند «آژانس شیشه ای» که به زعم بسیاری از سینماگران جنگی، تابلوی سینمای دفاع مقدس ما محسوب می شود، وقتی به انگلیسی یا اسپانیایی دوبله شود و برای مردم سایر نقاط دنیا اکران گردد، همان قدر جذابیت، تاثیرگذاری و زیبایی به همراه خواهد داشت که در ایران داشته است؟ این درحالی است که وقتی یک فیلم جنگی درباره جنگ جهانی دوم مثل فیلم هایی چون «پیانیست» یا «زندگی زیباست» به فارسی دوبله و یا حتی زیرنویس می شود، درصد ناچیزی از جذابیت و تاثیرگذاری خود را از دست می دهد.
هر فارسی زبانی به همان اندازه از مفاهیم مطرح شده در فیلم «زندگی زیباست» لذت می برد و احساس درد مشترکی از جنگ جهانی دوم می کند که یک ایتالیایی زبانی که به تماشای این فیلم نشسته است.
با کمی تامل می توان به این نتیجه رسید که مشکل سینمای دفاع مقدس ما (یا به طور دقیق تر، یکی از مشکلات عمده آن) نه از تجهیزات تولید است، نه از نگفتنی های جنگ و نه حتی از فیلم نامه های جنگی، چراکه همه این موانع با تکنیک های خوب در «آژانس شیشه ای» مرتفع شده، اما باز هم این فیلم نمی تواند آن طور که در ایران تاثیرگذار است، در جای دیگری حتی دیده شود! و این باز می گردد به این نکته که چه قدر سینماگران ما «جهانی» فکر می کنند و چقدر «جهانی» فیلم می سازند؟ آیا اساسا آنها به فکر صادرات مفاهیم جنگ مقدسشان برای افکار عمومی سایر مردم جهان بوده اند؟

جنگ رواني آنها، جنگ رواني ما

روزی سه بار آمریکا تهدید می کند به ایران حمله خواهد کرد. هفته ای شش بار گزینه نظامی روی میز اوباما و رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا قرار می گیرد و نمایندگان آمریکا برای نقض حقوق بشر در ایران خواب ندارند. هفته ای شش بار موضوع تهدید اروپای شرقی و مرکزی و غربی به وسیله موشکهای ایران در جراید دنیا منعکس می شود.
چند روز پیش دبیر کل ناتو به روسها هشدار داده عنقریب است که موشکهای ایرانی در خاک شوروی سابق و فدراسیون روسیه کنونی بویژه در میدان سرخ مسکو فرود آمده، کرملین و کلیسای سن بازیل و آرامگاه لنین را ویران خواهد کرد!
کره جنوبی نام ۱۰۲ شرکت و شخص حقوقی و حقیقی ایرانی را در فهرست تحریم قرار می دهد، چین تهدید می کند کامیونهای «هوو»ی نازنین خود را که بی خود و بی جهت بد نام شده اند به ایران ارسال نخواهد کرد. آمریکا ورود فرش ایرانی را ممنوع اعلام می کند. در عراق عده ای می گویند غرامت چی؟ کشک چی؟ قرار بوده مقصر اعدام شود که ما هم قبول کردیم صدام بود اعدامش کردیم. مرد و رفت پی کارش دیگر صحبت از گرفتن غرامت و خسارت کمال بی لطفی و بی مرحمتی برادران ایرانی است. عربستان هر لحظه برای ما بامبولی می چیند در فرودگاه های امارات از ایرانی ها انگشت نگاری می کنند. از چهره شان عکس بر می دارند، هر کجای دنیا که می روید یک انگی به این مردم شریف می زنند که قرار و آرامش ندارند و در تابستان به هزار گوشه دنیا سر می زنند، زیرا در کشورشان امکان سیر و سفر وجود ندارد.
به محل مثلاً کنار دریا که می رسند نه جایی برای بیتوته است، نه آشیانه ای برای شب خوابیدن و نه غذای سالم برای خوردن، بنابراین پولهایشان را جمع می کنند می روند دیار خارج و هزار بد و بیراه می شوند.
مسافری می گفت در هواپیمای ترکیه نشسته بودیم می آمدیم ایران؛ میهماندار زن آب خوردن به مردم تشنه نمی داد. اگر می داد در لیوان کاغذی به اندازه دو بند انگشت بود! شخص محترمی چند اسکناس ترکی در آورد به میهماندار داد و گفت: «دیس ایز مانی، گیو می واتر»!
چند دقیقه بعد بلندگو به صدا درآمد و خلبان یا کمک خلبان با لحن بی ادبانه ای به انگلیسی گفت: زیاد درخواست نکنید. از صبح تا به حال سه- چهار دفعه به تهران پرواز کرده ایم. این میهمانداران خسته اند. از آنها هیچ چیز نخواهید، برای اطلاع شما عرض می کنم دو هواپیمای ایرانی در فرودگاه استانبول دچار نقص فنی شده اند، بنابراین قدر این هواپیما را بدانید و چیز زیادی از این خانمهای محترم درخواست نکنید.
می گفت گفته های این خلبان بی ادب- که گویا با نوکران و کلفتهای پدرش صحبت می کرد- آب یخ به بدن مسافران ایرانی ریخت. از آن بدتر در توالت را بسته بودند و مسافران معلوم نبود به چه علت تا ساعتی پس از پرواز نمی توانستند از آبریزگاه هواپیما استفاده کنند، در هر حال انگار همه دست ما را خوانده اند.
در برابر این جنگ روانی که به ایران تحمیل می شود- و سیاستهای مبهم، متناقض و موسمی ما نیز آن را تشدید می کند- بعضی ها سخنانی بر زبان آورده، چنان درباره موشکها و امکانات رزمی کشور داد سخن می دهندکه حربه دست اجنبیها می دهند. چند روز پیش شخص محترمی به این کشف مهم رسید که نام باراک اوباما از جامه پشم شتر – برک- گرفته شده است. (برک همان پارچه ای است که دکتر مصدق هم از آن بیژامه ای برای خود دوخته و در زندان و دادگاه نظامی به تن کرده بود) خوب فرض کنید چنین باشد. در قسمت دوم کشفیات این آقای بزرگوار آمده بود که اوباما ایرانی و اصلاً از مردم بوشهر بوده و پدر او پارچه پشم شتر می فروخته است و از ایران به آمریکا مهاجرت کرده و این فرزند نورچشمی را در آنجا پس از ازدواج با یک زن آمریکایی تحویل بشریت داده است. ایشان ضمناً کشف فرموده بودند دختر کلینتون نیز تمایل به اسلام یافته و عنقریب مسلمان می شود!
خوب به خاطر دارم چند سال پیش یکی از نمایندگان مجلس قبلی ما کشف کرده بود علت ضدیت و دشمنی کاندولیزارایس- وزیر خارجه وقت آمریکا- با ایران به خاطر شکست او در عشق ورزیدن به یک جوان قزوینی مقیم آمریکا بوده که مدتی به او وعده ازدواج داده و سپس رهایش کرده و کاندولیزارایس که آن موقع دانشجو بوده سوگند خورد از هرچه ایرانی و بخصوص قزوینی است انتقام بگیرد!
نمی دانم چرا مرغ فکرم به طیران درآمد و به سالهایی که من در این جهان نبودم پرواز کرد، به سال ۱۹۴۲- ۱۹۴۱ که «هانری کاسیدی» و «ادگارانسو» خبرنگاران معروف آمریکایی به ایران آمده بودند و در تهران از صدها تن از ایرانیان شنیدند و در جراید آمریکا نوشتند آنها هیتلر را که نام اصلی او حیدر و از مردم کرمان است .ما ملت شوخ و با مزه ای هستیم، اهل شوخی و مطایبه ایم کسی می آید شش ساعت نطق می کند که جنگ قطعی است، بعد می گوید کسی جرأت نمی کند به ما حمله کند اگر جنگ قطعی است پس از کجا می گویی جرأت نمی کنند؟ اگر کردند چه خواهی گفت؟ در هر صورت تا اوباما ایرانی و پدرش تاجر پشم شتر در بوشهر بوده است، تا کاندولیزارایس به خاطر عشق جوان قزوینی از ایران بدش می آید و تا هیتلر همان «آقا حیدر» است که در مشهد قدم می زد و زعفران و پشمک و باقلوا و پسته می خرید غصه تان نباشد!
ناگفته های دفاع مقدس

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *