برای دو چیز دیگر گریستم / بقلم احمد خیرخواه
تاریخ انتشار خبر : ۹۵/۰۹/۲۷
دوستان می دانید که هر مرد و زن ایرانی که جان و تنش را بیشتر از وطنش دوست داشته باشد لیاقت ایرانی بودن را ندارد و شایستگی داشتن شناسنامه ایرانی را ندارد ، و هم هر مسلمانی جانش را از اسلام و قرآن و اهل بیت معصوم (ع) بیشتر گرامی بدارد او سزاوار عنوان مسلمانی نیست .
ما به اعتبار اسلامیت و ایرانیت خود ، نظام عزیز اسلامی را که بر آمده از ذات قرآن و ایمان و ارزش های اعتقادی این ملت بزرگست با جان و خرد خود پاس می داریم و در این راه به همه الزامات آن پایبندیم.
نظامی که پای سند حقانیت آن اثر انگشت صدها هزار لاله در خون تپیده نقش بسته است، چه اشک هایی که از گوشه چشمان کودکانی جاری نشد، وقتی که تابوت پیکر پدرانشان را در آغوش می کشیدند، دختران و پسران یتیمی که درخاطر نازک تر ازخیالشان تصویر این پرسش را داشتند که آیا می توانند محبت های پدر را به یکبار و اینگونه درآغوش کشیدن جبران کنند؟ سوالی که پاسخش را می دانستند!
همان کودکان معصومی که آرزو می کردند پرنده زمان به آشیانه اش می نشست و هرگز لحظه جدایی پدرشان را نمی دیدند.
مهمتر آنکه بسا پرستوهایی که بعد از مهاجرتشان دیگر به آشیانه خود باز نگشتند، آنانی که همسفرانشان برگشتند اما خبر چندانی از آنها ندارند.
شهیدان این ملت هزینه های بزرگ و بزرگترین هزینه این کشور برای پاسداشت این نظام و این مرزو بوم می باشند. ازمنظرعقیده ، شهیدان کشته های را توحیدند، و از منظر شریعت شهیدان راه نماز و فرمان پذیری در پیشگاه ربوبیت پروردگارند، واز منظراخلاق، شهیدان راه راستگویی و خصلت های پسندیده اند ، و از منظر هنر، شهیدان راه فضیلت و زیبایی اند، و ازمنظرحقوق، شهیدان راه عدالت و قانونند و از منظر سیاست، شهیدان راه آزادی و مردمسالاری اند واز منظر باور، شهیدان راه ایمان و یقین به عالم ماورای زمان و مکانند و از منظر خرد، شهیدان راه اندیشه و تفکر و تعقل و تدبرند و از منظرمعنویت، شهیدان راه ارزش های معنوی اند و از منظر قرآن، شهیدان راه قرآنند و از منظر محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (ع)، شهیدان راه اهل بیت می باشند.
ای شهیدان ما راه و رسم و دین و آیین و اهداف و حکمت ها و عبرت های شما را گرامی میداریم ، و شما را به بزرگی یاد می کنیم و درباره شما آنگونه که آن عارف الهی گفته می گوییم :
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بینوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورتهای عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
یاد شهیدان را در زَبَر آوردیم و امیدست همواره در « زَبَر» یادها باشد.
و اکنون در زیربطور خلاصه و فشرده به آن دو چیزی که سبب اندوه و گریه ام شد، می پردازم :
گریه نخست:
وقتی می بینم در جامعه اسلامی آمار طلاق به شکل فزاینده ای از سوی مسئولان و مراجع ذی ربط نقل می شود، و خبرهای نا گوار
متلاشی شدن بنیان خانواده ها را می شنوم اندوهناک و گریان می شوم
سخنی که اگر هیچ واقعیتی نمی داشت و ملبس به عینیت نبود بازهم تلخ و کاره بود، حال آنکه این افسانه نیست بلکه سرگذشت واقعی دختران
و پسران و مردان و زنان جامعه امروزماست، سرگذشتی که ممکنست سرنوشت ناخوشایندی را برای کلیت مردم رقم بزند و آسیب هایی را
بهمراه داشته باشد که جبران آنها نا ممکن یا دشوار باشد.
اینکه چرا طلاق افسار گسیخته شد ، حتما دلیل یگانه ای ندارد ، بلکه دلایلی را متناسب با هر مورد شاید بتوان ذکر نمود،
اما واقعیت اینست که خود آن دلایل بایستی واکاوی شوندو بطور جدی و عالمانه و هوشمندانه و مسئولانه و از روی وجدان و تعهد ، مورد بررسی قرار گیرند و برای انتاج به نتیجه مطلوب یعنی کاستن و توقف این معضل اجتماعی ، قدم های موثر را برداشت.
دلایل طلاق هرچه باشد ، حتما در خور تامل و توجه هست، و حتما آن دلایل به لحاظ اهمیت، سزاوار رتبه گزاری هستند، اما به نظر بنده
یکی از مهمترین دلایل آن ، انحطاط اخلاق و ابتذال فرهنگ در جامعه است.
در انحطاط اخلاق می توان به نداشتن روحیه قناعت اشاره کرد ودر ابتذال فرهنگ می توان به آسان گیری طلاق و فروپاشی خانواده توجه کرد.
قناعت یک اصل مسلم اخلاقیست که در همه مکاتب اخلاقی به آن پرداخته و تاکید شده است ، و البته مقتضای عقل سلیم نیز هست
و دستور اسلام عزیز در این باره پر شمارست، بدیهی است که پازل زندگی انسان که بایستی با فضایل و اخلاق انسانی همراه باشد،
عاری و خالی از قناعت باشد، آن زندگی ناقص و ناکارآمد خواهدبود، و البته دیری نمی پاید که مسافر این زندگی از پای در می آید.
امروز در جامعه ای بسر می بریم که گویا سخن گفتن از فضیلتی چون قناعت ، سخن گفتن از یک تابلوی نقاشی است که فقط انسانهای
میانسال و یا کهنسال حق تماشای آن را دارند ، اما نوجوانان و جوانان و دختران و پسران حق تماشای تابلوی زیبای قناعت را ندارند!
و برخی گمان می کنند قناعت اختصاص به برخی اقشار و طبقات جامعه دارد اما همه طبقات ملزم به آراسته شدن آن نیستند!
برخی گمان می کنند تهیدستان نمی توانند قناعت کنند اما ثروتنمدان نباید
قناعت کنند!
بسیاری از ما در نیافتیم که اگر ناداری ما همه اش بخاطر خودمان نیست دارایی و توانگری ما نیز همه از آن ما نیست، اینست که دارا و ندار چاره ای
جز قناعت ندارند.
البته توجه به این نکته خالی از لطف نیست که قناعت ناداران به معنای پسندیدن و بسنده کردن به فقر و تهیدستی نیست، بلکه توصیه و تاکیدی لطیفست به اینکه انسان دچار رذالت فزون خواهی و زیاده طلبی و زود طلبی نگردد
زیرا زیاده طلبی جهنمی است که تنها به هیزم حرامخواری شعله ورست ، چنانکه رباخواران اینگونه اند.
اگر همه فضایل را در کنار هم بنگریم و بایسته های اخلاقی و نباید های ضد اخلاقی را بخوبی ترسیم کنیم آنوقت ، بخوبی در می بایم که فضلتی مانند قناعت با هیچیک از کمالات دیگر تنافی و تضاد ندارد .
امیدست که جامعه اسلامی ما به فضایل فاخر اخلاقی از جمله قناعت راسته و آراسته گردد.
اما دوستان گرامی، شرح گریه دوم خود را در مقال دیگر بازگو خواهم کرد.
یا علی مدد . احمد خیرخواه