شرحی از سیره سردار شهید محمد حسین طاطیان

روز هجدهم آبان ماه سال ۱۳۳۹ آغازين روز حيات محمدحسين بود؛ طاطيان روزهاي کودکي را در بهشهر گذراند.
محمدحسين در سن ۷ سالگي به مدرسه رفت و تا اخذ مدرک ديپلم به تحصيل پرداخت. وي بعد از پيروزي انقلاب به عضويت سپاه پاسداران درآمد و همراه لشکر ۲۵ کربلا به ميدان رزم شتافت. 5846
محمدحسين سرانجام در منطقه هور‌العظيم در تاريخ ۱۸/۲/۱۳۶۴ در سن ۲۵ سالگي در جرگه عاشوراييان قرار گرفت.

شهید محمدحسین طاطیان در سال ۱۳۳۹ در خانواده ای مذهبی و از طبقه کارگر در شهرستان بهشهر دیده به جهان گشود…..شهید محمدحسین پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، سرپرستی حفاظت از بانک ملی ایران شعبه بهشهر را به عهده داشت و پس از مدتی به قصر شیرین ، بیجار و کردستان اعزام گردید و با گروهکهای محارب به ستیز پرداخت و یکبار هم از ناحیه پا مجروح شد.

در سال ۶۱ موفق به اخذ دیپلم اقتصاد در رشته حسابداری گردید. پس از شروع جنگ تحمیلی عراق بر ایران به مدت حدود ۴۳ ماه در جبهه ها مشغول انجام وظیفه بود و ۱۱ بار به جبهه اعزام و ۳بار هم مجروح شد

در سال ۶۲ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و در مرکز آموزش پادگان المهدی چالوس در کنار برادر حاج ابوعمار به عنوان مربی آموزش مشغول انجام وظیفه گردید و سه دوره به آموزش برادران پاسدار و حفاظت پرداخت

در عملیات محرم همراه ۳ برادر خود شرکت کرد و در عملیات مختلف از جمله محرم ، رمضان ، آزاد سازی میمک ، آزاد سازی سردشت ، آزاد سازیبانه ، آزاد سازی خرمشهر و بدر شرکت نمود.

محمدحسين سرانجام در منطقه هور‌العظيم در تاريخ ۱۸/۲/۱۳۶۴ در سن ۲۵ سالگي در جرگه عاشوراييان قرار گرفت.

خاطراه ای در مورد شهید محمدحسین به نقل از برادرش

شهید محمدحسین تو عملیات بدر در منطقه هورالهویزه که پست اطلاعات عملیاتی رو بر عهده داشتن و مسول محور منطقه هورالهویزه بود/برای رفتن به مرخصی عازم شهرستان بهشهر بود که همون روز دوستایشون براش مشکلی پیش میاد و محمدحسین ناچار مجبور میشه که تو منطقه بمونه……..
شهید محمدحسین چند روز قبل از شهادت سیدی رو خواب دیده بود و بهش گفت چرا من به شهادت نمیرسم؟مادرم خیلی آرزوی شهادت منو داره …که اون سید در جوابش گفت شما میرین به زیارت امام رضا وبعدش به شهادت میرسین که این خواب رو محمدحسین برای برادر شهیدان عمرانی بیان کرده و گفت که تازمانی که به شهادت نرسیدم این خواب رو برای کسی تعریف نکن………
فردای اون روز محمدحسین تو منطقه هورالهویزه درحال بالا رفتن از دکل اطلاعات بود که گلوله دشمن مستقیما به پهلوی ایشون برخورد میکنه…..چون خودش ورزشکار بود و بدن قوی داشت همچنین قهرمان دویسپاه ایران بود و از اون ارتفاع زیاد تمام روده های بدنشو جا میکنه و پایین نمیوفته و با یک دست از این دکلپایین میاد و به لهجه ی محلی گفت “من کجه و شهادت کجه” که ایشون رو مستقیما بعد از بیمارستان بقیهالله اهواز به بیمارستان مشهد منتقل کردن که ۱۸روز در حالت کما قرار داشت و با تربت پاک علی ابنموسی الرضا به شهادت رسید و یک روز قبل از شهادت ایشون مادرمون فوت کرده بود………

خلا صه ای از وصیتنامه شهید محمد حسین

خدایا ، خدایا اول پاکم کن و بعد خاکم کن

پدر و مادرم شما چشم من هستید ولی امام قلبم ، بدون چشم می شود زندگی کرد ولی بدون قلب هرگز…..

خدایا، معبودا سپاس و حمد بی پایان ما نثارت باد که مارا آفریدی ، حیات و زیست بخشیدی تا عبد و بنده خالص تو باشیم….

الها ما که نتوانستیم عبد و مخلص و مطیع و طیب باشیم پس چه بهتر که جان ناقابل مارا که خودت به ما بخشیدی بستانی و باز چه بهتر توفیق جانبازی و شهادت را در رکاب حجت و ولی فقیه و اولی الامر تو امام است را در آغوش کشیم….

خدایا این خونهای پاک و مطهر را از ما بپذیر ، همچون خونی که امام حسین مظلوم(ع) ، از حلقوم نازنین علی اصغر در هوا پاشید و گفت: خدایا این قربانی را بپذیر و ما نیز میگوییم الهم تقبل هذا القربان….

مادر جان همیشه به شما گفته بودم که من امانتی هستم از طرف خدا در نزدشما و روزی باید پیش او بازگردم و امروز همان روز است.مرا اگر خفه ام کنند سازش نخواهم کرد و حقیقت را قربانی مصلحت نمیکنم….

مادرجان به شما گفته بودم که من میروم و دیگر بر نمیگردم ، یا شهید میشوم و یا به کربلا میروم و آرزوی من این است که اولین شهید محل و کوچه و خانواده باشم و در مراسم من شیرینی پخش شود. از تمام ملت ایران مخصوصا” امت حزب ا… بهشهر میخواهم که امام را تنها نگذارند و او را یاری نمایند و به حرفهای پدرانه ایشان گوش فرا دهند

برادرش محمدحسن نيز در طول سال‌هاي جنگ تحميلي يكي از فرماندهان گردانهاي لشكر ۲۵ كربلا بود كه در تاريخ ۵/۵/۶۷ توسط منافقين به شهادت رسيد.

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *