سفرنامه شماره ۱.لیمونده قسمت اول.بهار ۹۲/ کوروش محمدیان

صبح با کمی تاخیر به خاطر پنچری لاستیک ماشین و خوا ب موندن جناب عکاس باشی حدود ساعت ۱۰ از نکا به سمت روستای درمزار راه افتادیم.از اونجایی که شماره اول هست و من تعریف زیادی از درمزار و جاهای دیدنیش شنیدم تصمیم گرفتیم بریم به درمزار.هوا ابری بود و ما با یکم دلهره که نکنه یه هویی بباره و ما اون بالا گرفتار شیم راه افتادیم.بنزین نصف باک پر و منبع سی ان جی هم پر بود.تا رسیدن به چهلمردی اتفاق خاصی نیفتاد و جاده پیش میرفت و ماهم به دنبالش میرفتیم.برگشت تو ماشین و ادامه دادیم تا رسیدیم به سه راهی بندبن.باید میرفتیم سمت چپ که برسیم به لایی و بریم تا برسیم.سر سه راهی بساط آلوچه پهن بود و ما که نمیخواستیم هیچ کدوم از لذت های سفر رو از خودمون دریغ کنیم وایسادیم و یه پلاستیک آلوچه خریدیم.نمیدونم یک کیلو بود یا نه اما دو هزار تومن قیمتش بود و در ادامه اون آقای آلوچه فروش گقت: همچین آلوچه ای رو در تمام دنیا نمیتونی پیدا کنی! پیش خودم گفتم تو باید بیاد جای من تبلیغات چی بشی اما انصافا آلوچش اگر بهترین نبود جز بهترین ها بود! اونقدی خوب بود که یه دونش هم به من نرسید و دوستان تو ۵ دقیقه که من درگیر پر پیچی های جاده بودم کامل از خجالت آلوچه ها در اومدن.پیچ های جاده رو یکی یکی پشت سر گذاشتیم و رفتیم تا رسیدیم به روستای سفل میان-صفل میان-صپل میان-صفر میان-سفر میان … یه همچین چیزی بالاخره یه روز یکی درستش رو بهم میگه منم بهتون میگم.

از مصف1

DSC08762

DSC042381

IMG_01991

اولپیچ-1

Shalizir-300x225

images-3-300x200این روستا هم کلاسی هایی تو دوران دبیرستان داشتم که یکیشون فوتبالیست شد و الان وضعش روبه راهه.بعد از این روستا تو مسیر میرسیم به یه چشمه که تو این چند سال اخیر دیدم خوب مورد توجه همشهریان قرار گرفته.دم چشمه نگه داشتیم و رفتیم که یه آبی به سر و صورتمون بزنیم. رفتم سمت آتیش و به اون آقاهه که موهای فر بلند و هیکل تپل باحالی داشت سلام کردم و گفتم چای داری یا نه؟ -ته نوکرمه،چه ندارمه.بفرمه هنیش الان یارمه. اسمش علی بود.علی عبدی.از اهالی سفل میان بود.میگفت چند سالی هست که اینجام.تابستون و زمستون.میگفت از اینجا بودن و استراحت دادن به مسافرای هزارجریب لذت میبرم.ازش اسم چشمه رو پرسیدم که گفت: بیبنک( bibenek ).آدرس دقیقش اینه: بعد از روستای سفل میان به سمت لایی،۳۸ کیلومتری نکا.اون قدیم ترها منظورم قبل از ۱۲ سال پیش این چشمه شکل و شمایل دیگه ای داشت.عکسش رو براتون گذاشتم. یکم پای حرفاش نشستیم و از مشکلاتش و روزهای آفتابی و بارونی اونجا برامون گفت.ازش اجازه گرفتیم که اسم و عکسشو بزاریم تو پیک که با لبخند گفت چه عیبی داره.بزار مردم بدونن اینجا من هستم که میزبانشون باشم. هرکاریم کردیم پول چای رو ازمون نگرفت.گفت اینبارو مهمان من باشید. جنگل رو که رد کنی قبل از روستای لایی میرسی بالای یه دره خیلی وسیع.به شخصه عاشق اون منظرم.وسعت و تمام زیبایی اون منظره تو لنز دوربینمون جا نمیشه.یه عکس از این منظره براتون گذاشتم.اما شما اگه رفتین اون سمت ها حتما وایسین و از دیدن اون منظره لذت ببرین.یه همچین منظره ای رو چند کیلومتر جلوتر بالای گردنه ولادیمه هم میتونید ببینید.فوق العاده زیبا و رویایی. واقعا نمیدونم چطور میشه تنها با تماشا کردن، تمام لذت بودن در اون منظره رو درک کرد.باید باشی،ببینی تا درک کنی اینی که میگم هیچ جوره نمیشه ته لذت زیبایی اون منظره رو درآورد یعنی چی!اون پایین از ته دره یه رودخونه میگذره که حاشیه رودخونه کلی زمین کشاورزی هست که همش برنج گرده کشت میشه.اینم بدونید که برنج گرده نکا کم پرآوازه نیست. وارد روستای لایی زیارتکلا که شدیم دیدیم تمام تیربرق های کنار جاده رنگ آمیزی پرچم ایران شده. نرسیده به پاسگاه لایی یه فروشگاه مواد غذایی و آپاراتی داره که اگر یادتون رفت باک بنزین رو پر کنین (مثل ما) یا باد ماشین رو تنظیم کنین،اینجا می تونید به کارتون برسین.شاهرضا هم دقیقا سمت چپ بالای یه کوه قرار داره که ایشالا تو شماره مربوط به روستای لایی به اون هم به تفصیل میپردازیم. مه نازکی تو فضا بود که خنکیش رو پوست حس لذت بخشی میداد.از عبور آکرد هم رد شدیم یه سلامی از دور به سرزمین پدری دادیم و رفتیم تا روستاهای زروم و دوقلوهای زنگت رو هم رد کردیم.تا روستای زروم و ۱ کیلومتر بعد از اون جاده آسفالتست.تا زنگت سفلی هم جاده زیرسازی شدست اما بعد از اون جاده خاکی معمولیه. رسیدیم به عبور روستای درمزار اما متاسفانه نتونستیم جلوتر بریم.چون باید از داخل رودخونه رد میشدیم و ماشین ما کمک دار نبود.با سواری جرات نکردیم از تو رودخونه رد شیم.آدرس آبشارهای گاوکشان رو از آدمای اونجا گرفتیم و طبق آدرس یکم به عقب برگشتیم.از عبور روستای لیمونده رد شده بودیم که برگشتیم و رفتیم به سمت روستای لیمونده.پل فلزی رو که رد کردی باید بری دست چپ.از کنار یه قهوه خونه که دارن تکمیلش میکنن رد میشی و اون جاده خاکی رو تا ۳ کیلومتر و اندی باید بری بالا.کل راهم از پل تا روستا سربالاییه.اگر زمستون باشه و زمین گلی باشه با سواری بعید میدونم بشه رفت به روستا.روستای لیمونده در ارتفاع ۱۸۰۰ متریه و از اون بالا انگار همه دنیا زیر پاته.بینهایت زیباست.رفتیم و رسیدیم به روستا.به نظر خالی از سکنه میومد.اون اطراف فقط یه پیرمردی رو دیدم که رو اسب نشسته بود و دور ورش چنتا بز و گوسفند بود.وارد روستا شدیم و به جز یه خانمی که داشت علوفه میبرد کسی رو ندیدیم.روستا در یه مه غلیظ فرو رفته بود و بارون هم آروم آروم میبارید.رفتیم سمت اون زن و بهش گفتیم ما برای یه برنامه گردشگری اومدیم روستاتون.اگر میشه راهنماییمون کنید که جای دیدنی روستا کجاست و ازین جور چیزا. زن با حالتی که میشد یکم ترس رو تو چهرش دید گفت من نمیدونم از اون پیرمرد که اونجاست بپرسین.گفت کسی نیست که شمارو راهنمایی کنه.منم که کار دارم و نمیتونم.روستا بینهایت سرسبز و پرآب بود.از هرطرف یه جوی آب رد میشد.صدای آب رو همه جا تو روستا میشد شنید. اما پیرمرد که اول با تعجب نگامون میکرد خیلی زود باهامون خودمونی شد و ازمون دعوت کرد بریم به خونش که یه چای و عصرونه بخوریم. ما که ترس از تند شدن بارون داشتیم تشکر کردیم و ترجیح دادیم همونجا یه سری سوال ازش بپرسیم و بریم سمت جای دیدنی روستا.از تو خورجین اسبش یه دونه نون محلی درآورد و بهمون داد که خیلی هم خوشمزه بود.دورورش ۳ تا سگ هم بود که انگار مارو غریبه نمیدونستن. پیرمرد ولی ا… احمدی بود که گفت زمستون فقط خونواده من و خونواده پسرم دوستعلی اینجا زندگی میکنیم.برف هنوزم تو لیمونده مثل قدیما سنگین میباره. اما تابستون لیمونده جای سوزن انداختن نیست.همه کسایی که مهاجرت کردن به شهر و روستاهای پایین تابستون میان. راجع به آیت ا.. لیموندهی ازش پرسیدیم که کلی از شخصیت و انسانیت و مسلمونی آقا تعریف کرد.مسجد قدیم لیمونده رو که سال ۱۳۴۰ ساخته بودن نشونمون داد و گفت آقا شخصا بالاسر کار بود تا ساخت مسجد تموم شده.جالب اینکه حسینیه قدیم لیمونده یکی از اطاق های خونه آقا بود.خونه ی آقا رو هم بهمون نشون داد.خونه بزرگ بود و از جلوی خونه نهر آب رد میشد.در حسینیه رو باز کردیم و داخل رو دیدیم.یه منبر کوچیک و چنتا قرآن و … .در بقیه اطاق ها قفل زده بود.اینطور که آقا ولی ا… میگفت برادر زاده آیت ا… لیموندهی به نام احمد روحانی لیموندهی الان در تهران قاضیه.روستا ۲تا شهید داده که اولیش شیخ حسین عیسی پور بود که انگار جز اولین شهدای هزارجریب بود و بعد از این که خبر شهادت شیخ حسین رسید به هزارجریب جوونا همه راهی جبهه شدن و میگفتن جونمون فدای شیخ حسین. شهید بعدی که اون هم تازه طلبه بود قاسم اسفندیاری بود که اصالتا کلایی بود و تازه ساکن لیمونده شده بودن. روستا هیچ وقت ارباب نداشت.به یمن وجود آیت ا… لیموندهی و پدرانشون که آقا ولی ا… میگفت تا هفت پشتشون همه روحانی بودن، به روستا هیچ وقت دزدی نیومده و همیشه جان و مال مردم در امنیت بوده. شبکه های تلویزیون و رادیو کامل تحت پوشش هست و موبایل هم آنتن میده.هم همراه اول هم ایرانسل.روستا درمانگاه و یا فروشگاه نداره حتی در تابستون که به گفته آقا ولی ا… جمعیت زیادی به روستا میان.مدرسه هم نداره و از قدیم هم نداشته اما از جای جای هزارجریب برا شاگردی آیت ا… لیموندهی میومدن. یه حسینیه جدید انگار به تلاش آقا شیخ حسن طالبی داره ساخته میشه و این طور که آقا ولی ا… میگفت میخوان تو لیمونده حوزه علمیه هم بزنن. پیرمرد فوق العاده خنده رو و مهربان بود و در عین حال بسیار معتقد. تو روستا دیگه کشاورزی نمیشه و دامداری اونم خیلی محدود تنها شغل آقا ولی ا… هست. ولی سابق بر این کشت روستا گندم و جو و گرس بوده. جنگل های اطراف روستا به گفته آقا ولی ا… حیوون زیاد داره،مخصوصا خوک اما داخل روستا نمیان.اسم مراتع و زمین های روستا رو از ش پرسیدیم: ننوست (: نون نیست- گورستان بزرگی در آنجاست)،ستلم سر (: ستم برده سر- جایی که سابق بر این مردم زندگی میکردن و بنا به مشکلات نقل مکان کردن)، چال په،آگیزون(: آب گیزون)، قلدوک،باسکومه،جوش کابند و …زمین ننوست چشمه هم داره که متاسفانه چون بارون شدید شد نتونستیم بریم اونجارو ببینیم و گذاشتیم برای شماره بعدی. اگر شیر و دوغ و کره و ماست محلی میخواین به گفته آقا ولی ا…: ننوست دله گوبنه داننه که دو روشنه کیلویی ۳ تمن،کره دارنه کیلویی ۲۵ تمن .آدرس آبشارهای گاوکشان و چشمه مریو رو از پیرمرد گرفتیم و راهی شدیم.از لیمونده به سمت پایین کوه حرکت کردیم و رسیدیم به همون پل فلزی که اون هم انگار با تلاش آقا شیخ حسن طالبی ساخته شد.۲۰ متری پل سمت راست چشمه مریو هست.آب فوق العاده سردی داره.بیشتر شبیه به حوض آب هست.احتمالا قبلا خیلی سالمتر از اینی که ما دیدیم بوده. ناهارمون رو ساعت ۳ کنار چشمه اما داخل ماشین خوردیم! و زیر نم نم بارون راه افتادیم سمت آبشار اول گاوکشان. بعد از قهوه خونه که جاده به سمت لیمونده میره ۵۰ متر در مسیر جاده باید برید بالا و بعد به ۲ راهی میرسین که یه راهش با ماشین میره سمت لیمونده و یه راه دیگش که دیگه ماشین رو نیست میره پایین سمت رودخونه.از رو سنگ ها رد میشید و بیست متر جلوتر دوباره باید از عرض رودخونه که زیاد هم نیست رد بشین.۳۰ متر جلوتر ( اصلا نترسید- جای گم شدن نیست) آبشار اول گاوکشان مشخص میشه.ارتفاع آبشار بیشتر از ۶ متر نیست اما پای آبشار یکم صخره ایه و آبی که به شدت میریزه تو حوضچش به آرومی از تخته سنگ میریزه تو دره و راهی میشه.یکم اینجا موندیم و برنامه ریختیم دفعه بعد هم بیایم به لیمونده و یه سر به ننوست بزنیم و آبشارهای بعدی گاوکشان رو هم براتون به کلمه و تصویر بکشی

دیدگاه های این مطلب

29 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. یه گزارشی هم از کلا عروس هزار جریب تهیه کنید

    • با سلام ، ایرادی نداره شما وسایل ایاب و ذهاب را فراهم نمائید برنامه ریزی کنید در خدمتان باشیم ضمن اینکه کلا در حوزه شهرستان بهشهر است بهرحال ما آمادگی داریم استقبال خواهیم نمود .
      متشکرم از پیشنهاد تون و از کسانی که علاقمند به معرفی بخش های مختلف از نقاط دیدنی با آداب و رسوم کهن و ماندگار هستند نیوز نکا برای مردم نکا و میهن عزیزمان ایران اسلامی تعلق دارد..

  2. یه گزارشی هم از روستای لتر گاز وتاریخ اونجا تهیه کنید

  3. شهروند نکایی در گفت:

    کار وکاسبی تعطیله انگار.افتادین روستاها میگردین 🙂

  4. باقری از چاله پل در گفت:

    بسیار زیبا

  5. سروده هایم در وصف لیمونده(بخش چهارم)
    جان خدا تِه حِکمِت و رازِ بلاره

    ورودی مازِندران از جاده هراز بلاره

    شِه استان مردِم مهمان نوازِ بلاره

    نکا جاده گَت گَتِ دست اندازِ بلاره

    لیمونده بهشت گمشده و گوگوچَپّی آواز بلاره

    آقا جان لیموندهی رحلت جانگداز بلاره

    مصیب گَتی خدا بیامِرزِ نمازِ بلاره

    وِنِه یاحسین یاحسین آوازِ بلاره

    شِه دایی شیخ اصغر سر افراز بلاره

    شهید عیسی پور و شهید اسفندیاری اخلاق نازِ بلاره

    حاج رجب طالبی و علی موسی پور جانباز بلاره

  6. جناب یدالهی سلام ممنون از اینکه روستاهای هزارجریب را برای مردم معرفی می کنید.این جانب هر زمان شما آماده گی داشته باشید جهت در اختیار گذاشتن اطلاعات کامل روستای لیمونده در خدمت شمام هزینه مخارج سفر به عهده این جانب .رحیم ولی پور لیموندهی.مسول هیت حضرت قمر بنی هاشم روستای لیمونده

  7. تشکراز آقای باقری از چاله پل.که از روستایمان تعریف کردند.انشالله تابستان جهت کندن گلهای آویشن در خدمتیم

  8. بله روستای لیمونده بسیار زیباست چون اکثر مردم اطراف این روستا برای تفریح سالم از چشمه های این روستا استفاده می کنند

  9. محمد باقر حمیدی در گفت:

    پدر بزرگم کل رحیم میگه هیچ روستایی به لیمونده نمی رسه چون لیمونده از چهار جهت مرز آبی دارد یه درمزار رود گاوکشان وروداز جاده اصلی رودخانه زارم رود.از یه طرف چشمه بزرگ ننوست.واز طرف کوههای ترشیدوو..سر مرز دارای چشمه های فراوان

  10. روستاي كلا جزدهستان زارم رود نكا به مركزيت زيارتكلاست نميدونم چطوري ميگن مال بهشهره؟

  11. عمو رحیم دمت گرم عجب شعری سرودی ….

  12. محمد مهدی قلیان در گفت:

    شعری در مورد روستای شیرکلا
    اما شیرکلائیها باوفامی//هم خاش اخلاقیمی هم با خادامی
    کوره ی تش دره سوزنه غم غم//بهین جمع بواشیم همه دور هم
    خاشه شیرکلا ئه مردمه قارون//همه با وفا و همه با ایمون
    بهین جمع بواشیم صفا هاکانیم//صحبت از امروز و فردا هاکانیم
    صحبت هاکانیم از هوا و زمین //از لیلم و سوما تا بالا زمین
    صحبت هاکانیم از زمین و هوا//از ده دله مزرع یا از چالوکا
    آسیو پش مزرع و موزگل صحرا//لجا منده صحرا هسته با صفا
    شکارچی ره باورین بی بوریم شکار//تیرنگ دره پره ام لوبیا جار
    آسمون بنه سیو نز ره هارش//یقد دیگرا هوا کانده وارش
    زمستون خسیل بورده ورفه ته//گوسفن وعلف و گو و دشن که
    دهه فجر بمو هاکانین خنده//هاشنین جنگ پیروزی چه قشنگه
    قرآن و سرود وشعر و مقاله//تردستی و تئاتر و مسابقه
    همه با همدیگه بوئین مهربون//دهقون و گالش و چوبدار و چوپن
    جمعه ها بورین سرخاک اموات//خاش مرده ها وه برست صلوات

  13. انصاری از سمنان در گفت:

    همه شاعر شدند دست پروین اعتصامی رو از پشت بستند دوستان تا حالا کجا بودند.

  14. باقری از چاله پل در گفت:

    عمو رحیم قول دادینا؟؟

  15. فدای امام خامنه ای در گفت:

    طبق خبر رسیده کوروش محمدیان نه احمد محمدیان بعدش درضمن دیدن یک روستا انقدر گزارش عکس لازم نیست همه مردم نکا از این روستا ها اطلاع کاقی دارند وقت داشتید ازسیاست خارجی مطلب بنویسید باتشکر

  16. آقای یداللهی اگر وقت کردی به روستاهای دیگه هم یری بزن ضمناً دروغ نزن من از نکا تا لایی پشت سرت بودم شما ساعت ۱۱/۱۵ از نکا داشتید میرفتید پس چطور مینویسی ساعت ۱۰ والله از شما بعیده اونهم خبر نگار اوه اوه اوه

  17. كوروش محمديان آكردي در گفت:

    با تشكر از نيوزنکا.خوشحالم كه انقدر هزارجريب در جمع نكايي ها ارزش داره.هدف ما از سفرنامه نويسي يادآوري داشته هامون در همين شهرستان خودمونه.ما از سيست خارجي نمينويسيم.چون جز دردسر براي من و اهالي رسانه هاي محلي چيزي نداره.دوستان يا تاييد مي كنند يا تكذيب.در حوزه اطلاعات بنده سياست خارجي جايگاهي نداره.من براي شهرم مي نويسم.براي مردم شهرم.براي سرزمين پدريم و مردمش.هدف هاي بالاتر از سفرنامه نويسي در سر داريم اما من به تنهايي نميتونم.يك حركت همگاني لازمشه.
    در ضمن طبق اطلاعت بنده نام شهريار شاعر تبريزي محمد حسين بود.

    • فدای امام خامه ای در گفت:

      احمد محمدیان شمابا سیاسیت داخلی اشنایت داری …. بیشتر از ازاین نگم پس برای ما قصه حسین کرد تعریف نکن احمدمحمدیان چرا به اسم خودت افتخار نمکنی احمد محمدیان

  18. چشمه مریو چ ربطی به درمیزار داره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *