“خیرخواه” انسانی سالم و صادق،دلسوز و راهنمابود/به قلم مهندس محمدی

معلم یکی ازاصلی ترین ارکان مدرسه است.برای همین ،پس از ذوق و شوق خرید کیف و کفش و دفتر و کتاب پیش از شروع مدرسه ،دانستن اینکه با کدام یک از معلم یا معلمان باید سال پیش رو را سپری کرد، ازمهمترین و هیجان انگیزترین بخش های سال تحصیلی است.دانش آموزان ممکن است از سابقه معلمی خبر داشته باشند و ای بسا ، با معیارهای خود ،معلمی را سخت گیر و اهل تنبیه و یا شاید هم مهربان ،تلقی کنند.
در دوره راهنمایی ، دلهره ها و امیدها برای داشتن معلم مورد نظر بیشتر از دوره ابتدایی است.چون هر درسی یک معلم بخصوص دارد.گاهی برای درسی معلمی که دوست دارند نصیبشان میشود و گاهی نه.
ما در سال ۶۱ در مدرسه ولیعصر مهر آباد نیز چنین حالی داشتیم.هنوز تنبیه سخت کاملا حذف نشده بود و معلمان معتقد به سخت گیری حضور داشتند.از دوستان و برادرانمان که از ما بزرگتر بودند وصف برخی را شنیده و با آنها آشنایی داشتیم وخدا خدا میکردیم که معلم ما نباشند.
تازه وارد مدرسه راهنمایی شده بودیم .در همان روزها و ساعات اول، معلمی وارد کلاس شد که خنده از روی لبهایش دور نمیشد. خود را معرفی کرد و سپس از ما خواست خود را معرفی کنیم.محمد علی خیرخواه و معلم تعلیمات دینی.معلوم بود که با فامیل برخی از بچه ها آشناست . اولین چیزی که نظر ما را جلب کرد سوختگی روی پیشانی اش بود .از بالا و کنار ابروی چپ تا کمی از سمت بنا گوشش سوخته بود.بیشتر اثر سوختگی با موهایی بلند تر پوشانده شده و کمتر نشان داده میشد.بزودی خنده ها و صدای بلندش توجه را از صورتش دور کرد.در همان سوال وجوابهای اول متوجه شدیم لحن و صدای او متناقص نما ست.خنده و لحن او حکایت از این داشت که بچه ها را در حد شان میبیند و نیازمند ملاطفت و مهربانی میداند و صدا و خواسته اش حکایت از جدیتی که انتظار دارد در درس و ادب ممتاز باشند.حرفها و شوخی های شاگردان را میشنید و گاهی هم خود شوخی میکرد.
اون سالها برخی از معلمان علاوه بر درس به تربیت دانش آموزان هم توجه خاصی داشتند.حال و هوای انقلاب بعلاوه شرائطی که جنگ در جامعه ایجاد کرده بود ،دسته ایی از معلمان با حال و هوای انقلابی را برجسته کرده بود.آنها در کلاس درس و در شهر و روستا رفتاری مذهبی و سیاسی ،متناسب با عقیده انقلابی خود بروز میدادند و شاگردهای مدرسه را هم تشویق به انجام کارهایی میکردند که نمود انقلابی داشت.از امام و انقلاب وشاه میگفتند و در درسها ،بخصوص دروس فارسی وانشاء و عربی و دینی از هر فرصتی برای بیان مسائل تربیتی و مذهبی استفاده میکردند.
آقای خیرخواه به وضعیت شاگردان در خارج از مدرسه هم اهمیت میداد.از انها میخواست بجای بازی و علافی به درس و کمک به خانواده مشغول باشند. اون روزها بیشترین تفریح ما رفتن به رودخانه و یا رفتن به زمین فوتبال شهر برای دیدن بازی فوتبال و یا بازی های دیگر در کوچه ها بود .روزهای جمعه با موتورش به اطرف رودخانه و زمین فوتبال شهر و یا محله ها می آمد و اگر شاگردی را آنجا میدید ،در اولین فرصت از او درس میپرسید و چنانچه بلد نبود حضورش در آن مکان ها را به رخش میکشید ومنت میکرد.این مواخذه او برای ما تقریبا سخت و همراه با شرمندگی بود.بخصوص اگر از وضعیت خانوادگی کسی خبر داشت .اگر از خانواده ضعیف بود به او میگفت که درس بخواند تا کاره ایی شود و به پدر و مادر ش کمک کند.و یا اگر از خانواده ایی آبرومند بود ،به حفظ حرمت و آبروی خانواده تاکید میکرد .حتی اگر از خانواده ایی متمول بود باز حرفی برای نصیحتش داشت.منظور او توجه به محیط های مستعد خلاف و یا پرهیز از بیهودگی و علافی بود و همواره هدف اصلی را به دانش آموزان یاد آوری و مسئولیتشان را یاد آوری میکرد.
در سالهای بعد آقای خیرخواه معلم ریاضی ما شد .نکته جالب برای ما این بود که وقتی فهمیدیم ایشان معلم ریاضی است هیچ عدم تناسبی بین رشته اش و درس تعلیمات دینی ایی که میداد احساس نکردیم.انگار او از نظر دانش و رفتار مذهبی کاملا با موضوع درس انطباق داشت.رفتارش بیانگر درسی که میداد بود.اصولا اغلب معلم ها چنین بودند.یادم می آید شهید قدرت الله آهنگری در وصیت نامه اش جمله ایی نوشته بود به این مضمون که ” با شهادتم درس چگونه زیستن و چگونه مردن را به شما میدهم.” و این نه تنها مختص شهید آهنگری نبود بلکه اغلب معلمان انقلابی و مذهبی ما را شامل میشد .
اون سالها سالهای شور و حرارت وطن دوستی و انقلابی گری بود.رفتن به جبهه و تکریم شهیدان و یا شرکت در تظاهرات انقلابی و اردوهای تربیتی و رزمی و گردهمایی های بسیجیان معمول ومرسوم بود.معلمان انقلابی و مذهبی ما اهتمامی جدی به حضور در جبهه داشتند و یا در فضاهایی انقلابی حضوری فعال داشتند.همه اینها خود درسی بود برای ما.ما معلمهای خود را همراستا با آموزه های انقلابی مذهبی میدیدم.یادم نمیرود روزی را
که بسیاری از معلمان ما به جبهه اعزام شده بودند و برای خداحافظی با لباس بسیجی وارد مدرسه شده و از
سوی دانش اموزان تودیع شدند.
دوره ایی پر از شور و حرارت بود.مدیران ومعلمان خوب ما مثل آقایان ابراهیم نژاد ،بردبار شعبان بامتی ،خیرخواه ،یگانه جعفری ،قاسم جعفری ،و..از ویژگی های آنها این بود که در رفتار و گفتار و ظاهر و باطن فرقی نداشتند و با ما حس نوعی همسانی داشتند.لباس پوشیدن آنها و …مثل اغلب دانش اموزان بود.
بسیاری از دانش آموزان از روستاهای اطراف به مدرسه ما می آمدند.
در ایام بارانی جاده های روستا شدیدا گلی و نا مناسب بود و دانش آموزان روستایی مجبور بودند که چکمه بپوشند . با آن چکمه ها ی گل آلود وقتی وارد مدرسه میشدند بعضا اذیت میشدند.برخی به همین علت خجالت میکشیدند و میخواستند که چکمه نپوشند.این مسئله باعث ناراحتی انها و خانواده های آنان میشد. آقای خیرخواه برای دلگرمی این دسته از دانش آموزان خودش چکمه میپوشید.روزی دانش اموزی از او پرسید که چرا شما مثل بسیاری از معلمها کفش نمیپوشید؟ پاسخ جالب و تکان دهنده ایی داد. آقای خیرخواه گفت که میداند بسیاری از دانش آموزان کفش مناسب ندارند و بعضا باید اغلب چکمه بپوشند .من هم چکمه میپوشم که آنها خجالت نکشند.
سالهای دوره دبیرستان دیگر با او رفیق بودیم. وقتی او را میدیدم در سلام پیش دستی میکرد و احترام میگذاشت.به همه شاگردانش .با او صمیمی بودیم و راحت.از اینکه میدید درس میخوانیم چهره اش شکفته میشد.تشویق میکرد و آرزوهایش را پنهان نمیکرد.
در سال ۶۵ وقتی به جبهه اعزام شدم ،در گردان ویژه شهدا با او و همان معلمهای دوره راهنمایی ،در گردان یا در لشکر، همسنگر شدم.بامتی ،یگانه جعفری ،شاملی ،ابراهیم نژاد و… برخی از معلمهای ما مجروح شدند و برخی سالم برگشتند و در پشت جبهه و سر کلاس باز همان تعهد و همان اخلاص و…
موضوع جالب برای من علاوه برمشارکتشان در فضای معنوی جبهه و نماز ها و دعاهای گردان،مطالعه و خواندن روزنامه و بخصوص تحلیلهای آنها بود.دائم شرائط سیاسی و انقلابی کشور را تحلیل میکردند.تحلیل از روی تعهد و دغدغه نه از روی هوا و هوس و یا جانبداری خاص بی هدف و یا …
در عمل فعال سیاسی بودند و در شهر ها هم بخصوص در ایام انتخابات بصورت فعال در جلسات توجیهی و تبلیغی هم برای مشارکت در انتخابات و هم حمایت از کاندیدای مورد نظر فعالل بودند و به تمام معنا یک شهروند مسئولیت شناس و مسئولیت پذیر بودند.
در سال ۶۸ کنکور دادیم.آن زمانها کلاس کنکور و یا موسسه برای تعیین رشته نبود و اگر در برخی شهرهای بزرگتر بود هزینه اش را نداشتیم که استفاده کنیم.بسیاری از معلم های ما گفتند که ما به شما کمک میکنیم.روزی که نتیجه کنکور اعلام شد ، میبایست از بین تمام رشته ها ۱۲ گزینه بعلاوه ۲ گزینه بورسیه را در فرم وارد کنیم.استرس داشتیم.اعلام شد هر کس نیاز به راهنمایی دارد به منزل محمد علی خیرخواه برود. از صبح ایشان و آقایان اسماعیل نادری ،معلم شیمی و سید مصطفی سجادی ،معلم فیزیک آماده بودند که با توجه به وضعیت نمره ،برای دانش اموزان انتخاب رشته نمایند.موضوعی که متاسفانه این روزها شبیه افسانه است.تعدادی معلم دلسوز تمام روز در جایی جمع شوند و وقت و حوصله خود را برای بچه های مردم بکذارند.هزینه چای و شیرینی و …احیانا ناهار و شام و…مهمتر از همه بدون مزد ، مسئولیت سرنوشت عده ایی را بگردن بگیری.اینها را امثال خیر خواه ها انجام میدادند.
من و مهندس محمد علی خیرخواه از سال ۶۱ تا کنون یا همکلاس بودیم یا هم رزم.در کلاس او ایستاده بود و من نشسته .در سنگر رزم هر دو بیدار و آماده دفاع و جانفشانی و بعد ها در دانشگاه ،ایشان در رشته مهندسی ماشینهای کشاورزی و من در رشته برق …در همه این احوال او برایم چند نقش را بعهده داشت.
آقای خیرخواه در مقام معلم و پدر دینی و معنوی ما بود.بعد ها در شهر و در فعالیتهای سیاسی و مذهبی و در جنگ برادر و دوست شفیق و در دانشگاه مثل یک راهنما …
او در مدرسه معلم و دلسوز بود .در جامعه خیرخواه و فعال و در جنگ رزمنده بود و زمانی که جنگ تمام شد احساس کرد که باید برای ارتقاء خودش و کشور تلاش کند.علیرغم مشغله زندگی ومسئولیت در نقش همسر و پدر خانواده ،به دانشگاه رفت و بعد ها در دانشگاه منطقه به تدریس مشغول شد.
این سالها اما او را کمتر در بگو مگو های سیاسی دیدم.گاهی که با هم صحبت میکردیم از فضای اخلاقی حاکم بر فعالیتهای سیاسی دلزده بود .خودش را کنار کشید و سعی کرد هیزم اتش کسی نباشد ولی البته هوشیار و وظیفه شناس بود.
وقتی باز نشسته شد به کار کشاورزی مشغول شد .همیشه در تکاپو و همیشه فعال و مفید.
برای من ایشان یک ملاک بود.انسانی سالم و صادق .دلسوز و راهنما .از میان خیل آدمهایی که مثل شاقولی هستند برای سنجش .
در سیاست و رفتارهای مسئولانه و در دیانت و مردم گرایی ،در دانشجویی و کمال و…
بنظر من این سالها که در سیاست کمتر دخالت میکرد سیاست ضرر کرد.چون سیاست و بسیاری از امور از انسانهای خوب و فهیم و خودساخته و سالم اعتبار میگیرد. سیاست و سیاست ورزی بدون آدمهای سالم افتخاری ندارد.
محمد علی خیرخواه خیلی زود از میان ما رفت .رفتنش اشک ما را در آورد و رشک ما را بر انگیخت .اهل بهشت شایسته رشک و حسرتند که با رفتن چون اویی بر تعداد آنها اضافه شده و از جمع آدمیان زمینی یکی از خوب ها و خوبی ها کم شد.یاد و نامش تسلای خاطر دوستان
محمود محمدی

شایان ذکر است :حاج محمدعلی خیرخواه آکردی- ازفرهنگیان بازنشسته نکایی صبح جمعه ۱۷ اسفند۹۷ براثرعارضه سکته دارفانی راوداع گفت.
پیکرآن مرحوم از مقابل اداره آموزش وپرورش نکا به سمت مسجدامام حسن روستای طوسکلا بر روی دستان مردم قدر شناس منطقه تشییع ودرآرامگاه این روستا تدفین شده است .
ضمن علو درجات برای آن سفر کرده مراتب تسلیت این مجموعه به خانواده محترم و سایر بستگان اعلام میگردد

دیدگاه های این مطلب

5 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. مهندس سورکی در گفت:

    سلام
    ان شاء الله خداوند مهربان این معلم فرهیخته و وارسته را با سالار شهیدان همنشین نماید و خدا رحمتش نماید و دوران راهنمایی یکی از پرتلاش ترین و مهربان ترین معلم ما ،خیرخواه مهربان بود واقعا دلسوز ، منظم و جدی در کار علم و دانش سرکلاس حاضر می شد.
    به خانواده داغدار این معلم فرهیخته تسلیت عرض می نمایم و علودرجات برای ان مرحوم و صبر جمیل برای خانواده از درگاه احدیت مسئلت می نمایم.

  2. خدایش رحت کند
    سال ۶۵ معلم دوران راهنمایی ام در مدرسه شهید مدرس بودبه خاطر استخدام کاری در تهران سالها توفیق زیارت ایشان را نداشتم تا اینکه حدود سه الی ۴ سال پیش ایشان را در نکا دیدم عرض ادبی خدمتشون کردیم وگفتم افتخار شاگردی جنابعالی را داشتم و خوشحال شدویاداور شدم که در دوران راهنمایی به خاطر دلسوزی وعشق به شغل شریف معلمی بدون مزدی کلاس جبرانی درس ریاضی از ساعت ۷ صبح لغایت ۷/۳۰ دایر کردی وماهم می امدیم سری تکون داد وفرمودند گذشت آن زمان که کلاس جبرانی……….خداوند به خانواده اش صبر دهدوایشان را رحمت کند.

  3. احمد خیرخواه در گفت:

    سال ها پیش روزی در عقلانیت او غرق شدم، و متحیر منطق قوی و بینش متقن او گشتم، رو به او نموده و گفتم من نمی گویم تو عاقلی، زیرا شمار عاقلان از توان بیرون است، اما می گویم تو عقل هستی ، یعنی آن چیزی که تاج سر عاقلان است .
    اکنون فراق تو برایم مصداق آن سخن امیر المومنین هست که فرمود :
    یقولون موت الفتی صعب
    مفارقة الاحباب والله اصعب
    ( می گویند که مرگ جوان دشوار است به خدا سوگند که جدایی دوستان دشوارتر است.
    از نویسنده فهیم و عریف و قدر شناس این مقاله آقای مهندس محمدی سپاس گزاریم

    • محمود محمدی در گفت:

      هو رب
      خدایش رحمت کند
      در روز مراسم مرحوم بنا به دعوت جناب استاد ابراهیم خیر خواه مقرر شد که عرائضی بکنم که بدلیل ضیق وقت میسر نشد.میخواستم بر این نکته اشاره کنم که ۱- مرگ به خودی خود صعب و سخت است .از اینرو یکی از اسباب تربیت و تذکر آن هدف پیامبران است.
      قوم سبا به پیامبر خود اعتراض داشتند که
      طوطی نقل و شکر بودیم ما مرغ مرگ اندیش گشتیم از شما
      ۲- مفارقت از دوستان حتی از مرگ هم سختتر است .همان شعری که آوردید.
      ۳- مفارقت و جدایی انسان های راستین چون مرخوم محمد علی حقیقه ثلمه و لطمه ایی بر کاروان بشریت وارد میکند.گرچه کائنات با وجود امثال مرحوم به تکلیف خود در زایش و حضور این انسانها عمل نموده است اما انسان ها از غیبت شان خسارت میبینند.سخنی که علامه جعفری در مرود حضرت علی میفرمود که اگر کائنات فقط یک علی هم تحویل کاروان بشر دهد به تکلیف خود عمل کرده است در مورد امثال خیرخواه هم صدق میکند.اما همیشه اسمان جای رشک دارد که جای اینان است و زمین باید اشک ببارد که نمیتواند آنها را در خود نگه دارد.

  4. طوسی زارم رودی در گفت:

    به نام خدا
    ای معلم هدفت عشق است ایثار**هزاران خفته از درس تو بیدار
    سلام ودرود خدای بزرگ وملائک مقربش بر روح وجسم معلمان این مرز وبوم که جز عشق نکارند ودرسشان همان درس آزادگی وایمان وزندگیست.و استاد خیر خواه که سلام وصلوات خدا بر او باد،از بزرگ مردان معلم وزحمتکشان زیبا ساز روح وجسم دانش آموزان وطن بود که انسان می ساخت با محبت نگاه ومهر درسش، انسانی الی الله وفی سبیل الله…! چون بقول امام معلمان وشهداء،امام خمینی (ره):(هدف معلم هدایت مردم بسوی الله است).روحش شاد وراهش پر رهروباد.شادی روحش صلوات:اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *