مقاله علمی /نگاهی انتقادی به مبانی فیزیولوژیک، زمینشناختی و پیامدهای فرهنگی باور به وجود دایناسورها/نویسنده: مسعود زبانران
چکیده
در قرون اخیر، روایتهای علمی و رسانهای درباره وجود گونههای عظیمالجثه پیشاتاریخی موسوم به دایناسورها، به یکی از پذیرفتشدهترین عناصر فرهنگ عمومی بدل شده است. این مقاله با تکیه بر قوانین فیزیولوژی، اصول مکانیک زیستی، شواهد زمینشناسی و تحلیل فرهنگی، استدلال میکند که بسیاری از جنبههای پذیرفتهشده این روایتها نیازمند بازنگری انتقادیاند. بررسیها نشان میدهد که محدودیتهای زیستی، ناپایداری زمینساختی، و بازسازیهای رسانهای در شکلگیری این باور نقش مهمی داشتهاند. افزون بر این، نفوذ این مفهوم در نظام فرهنگی و رسانهای جهانی، تاثیرات عمیقی بر ذائقه ادبی، ساختارهای نقد و شکلگیری افقهای روانی جوامع داشته است.
مقدمه
ظهور علوم نوین در کنار فناوریهای پیشرفته روایتپردازی، مفاهیمی را در فرهنگ عمومی تثبیت کرده است که علیرغم پذیرش گسترده، از منظر علمی نیازمند تحلیل دوبارهاند. یکی از این مفاهیم، وجود موجودات عظیمالجثهای چون دایناسورهاست. این مقاله با بررسی فیزیولوژی موجودات بزرگ، اصول مکانیک زیستی، پویایی زمینشناختی و همچنین تحلیل اجتماعی-فرهنگی، امکانپذیری زیست چنین موجوداتی را با چشماندازی انتقادی بررسی میکند.
۱. چالشهای فیزیولوژیک در زیست موجودات عظیمالجثه
۱-۱. فشار خون و محدودیتهای قلبی در مقیاسهای بسیار بزرگ
در پستانداران بزرگجثه مانند فیل، قلب برای رساندن خون به مغز باید فشار بالایی تولید کند (۲۶۰–۲۰۰ mmHg). در موجوداتی با ارتفاع ادعاشده ۸ تا ۱۰ متر، میزان فشار موردنیاز ممکن است تا ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیمتر جیوه افزایش یابد. چنین فشاری با ساختار بافت قلبی و دیواره شریانها سازگار نیست و بقای زیستی موجود را با تردیدهای جدی روبهرو میسازد.
۱-۲. قانون توان دوم/سوم و محدودیت مکانیکی اسکلتی
قانون Square–Cube نشان میدهد که با افزایش مقیاس طولی یک موجود، وزن با توان سوم افزایش یافته اما استحکام تکیهگاهها فقط با توان دوم رشد میکند. این ناهماهنگی، پایداری سیستم اسکلتی موجودات بسیار بزرگ را با مشکل مواجه کرده و آنها را از ایستادن یا حرکت طبیعی ناتوان میکند.
۲. چالشهای زمینشناختی در حفظ و تفسیر فسیلها
۲-۱. پویایی زمین و احتمال اندک حفظ ساختارهای عظیم
با توجه به پویایی دائمی صفحات تکتونیکی، فرسایش، دگرریختی لایهها و ناپایداری رسوبات، احتمال حفظشدن استخوانهای بزرگ در طول دهها میلیون سال بسیار پایین است. این نکته احتمال کشف ساختارهای عظیم و سالم را از منظر زمینشناختی زیر سؤال میبرد.
۲-۲. بازسازیهای ترکیبی و نقش تخیل در ارائه اسکلتها
بخش بزرگی از اسکلتهای نمایشدادهشده در موزهها، ترکیبی از قطعات یافتهشده و قطعات مصنوعی ساختهشده با رزین، گچ یا فیبر کربناند. این بازسازیها اغلب با مدلسازی گرافیکی تکمیل میشوند و تصویر نهایی را از واقعیتِ دادههای خام دور میکنند.
۳. پیامدهای روانشناختی، فرهنگی و ژئوپلیتیکی این روایتها
۳-۱. انتقال توجه از واقعیت زیستی به روایتهای آیندهگرا
رواج روایتهایی مانند دایناسورها، حیات فرازمینی و جهانهای دور، ذهنیت عمومی را از واقعیتهای زیستی و اجتماعی دور کرده و نوعی خیالپردازی هدایتشده ایجاد میکند. این فرآیند میتواند انرژی شناختی و اجتماعی جوامع را از مسائل واقعی به افسانههای علمی-رسانهای سوق دهد.
۳-۲. کارکردهای ژئوپلیتیکی و اقتصادی تولید روایت
نظامهای رسانهایِ قدرتمند، از طریق تولید روایتهای فرهنگی، سرمایه ذهنی و مادی جوامع دیگر را جذب میکنند. این فرآیند نوعی استعمار نرم هویتی ایجاد میکند که اثر آن از استعمار کلاسیک عمیقتر است.
۴. تأثیر روایتهای رسانهمحور بر نظام ادبی و خوانش فرهنگی
۴-۱. مصرفیسازی ادبیات
با نفوذ رسانههای تجاری، ادبیات از عرصه تأمل به کالایی برای مصرف تبدیل شده است. ارزش آثار بر اساس فروشپذیری و قابلیت اقتباس سنجیده میشود نه عمق معنایی.
۴-۲. تغییر معیارهای نقد ادبی
نظامهای رسانهای معیارهای نقد را از تأویل و فهم به سادگی پیام و سرعت روایت تقلیل دادهاند. در نتیجه مخاطب بهجای کاوش در پیچیدگیهای متن، بهدنبال روایتهای ساده و تکرارپذیر میرود.
۴-۳. تولید ادبیات توجیهگر نظم مسلط
بخش قابلتوجهی از ادبیات جریان اصلی، مفاهیمی مانند فردگرایی افراطی یا تطهیر قدرت را ترویج میکند و از نقش انتقادی ادبیات فاصله میگیرد.
۴-۴. حذف تدریجی زبان استعاری
در فضای رسانهمحور، استعاره و ابهام ضعف تلقی میشود و متون به سمت شعارزدگی و تکلایگی سوق مییابند.
۴-۵. تضعیف تفکر انتقادی
عادت به مصرف روایتهای آماده، توان تحلیل، پرسشگری و درک تاریخی را کاهش میدهد و ادبیات را به ابزاری برای فراموشی یا سرگرمی تقلیل میدهد.
جمعبندی
ترکیب قدرت رسانه، سرمایه و روایتسازی جهانی، مفاهیمی را تثبیت کرده که در ظاهر علمیاند اما از بسیاری جهات نیازمند بازخوانی انتقادیاند. ادبیات و فرهنگ نیز در این چرخه به بازتولید ساختارهای مسلط تبدیل میشوند. راه نجات، بیدار نگهداشتن خودآگاهی انتقادی و بازگشت به رسالت اندیشگی ادبیات است؛ رسالتی مبتنی بر پرسش، تأمل و گشودن امکانهای نو برای دیدن و زیستن.




