تکریم بانوی ساروی خادمیار اربعین

در ایام اربعین حسینی، بانویی مؤمن و ولایی از شهر ساری که به دلیل شرایط شخصی موفق به همراهی کاروان زائران نشد، با اقدامی ارزشمند نشان داد که خدمت به زائران تنها به حضور در مسیر پیاده‌روی کربلا محدود نمی‌شود.

این بانوی گرانقدر، تبلت شخصی خود را در اختیار روابط عمومی موکب امام‌رضایی قرار داد تا ثبت و بازتاب رویدادهای معنوی این سفر عظیم در فضای رسانه‌ای تسهیل گردد.

در همین راستا، جمعی از مدیران و خادمیاران موکب با حضور در منزل ایشان و دو خواهر بزرگوارش ـ که همگی از خانواده معزز شهید جهان‌پیما هستند ـ از این اقدام معنوی و خالصانه تقدیر کردند.

حاضران در این دیدار، با اهدای تبریکات امام‌رضایی، این حرکت را جلوه‌ای از روح بزرگ و ایمان عمیق دانستند که یاد و نام شهید والامقام جهان‌پیما را در خانواده ایشان زنده نگاه داشته استاین اقدام نشان داد که خدمتگزاری در مسیر سیدالشهدا (ع) می‌تواند در هر شرایط و هر مکانی معنا یابد و هرکس به قدر توان خویش در این جهاد معنوی سهیم شود.

شایان ذکر است

جهان پیما در عضویت بسیجی و در لشکر ۲۵ کربلا در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۵/۴/۱۱ هجری شمسی در منطقه مهران و در عملیات کربلای یک بر اثر اصابت ترکش شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت . پیکر پاک شهید جهان پیما در مورخه ۱۳۶۵/۴/۱۹ تشییع در گلزار شهدای ملامجدالدین ساری به خاک سپرده شد
1-نام و نام خانوادگی ، نام مستعار :

محمد جهان پیما (علی اکبر )
زمان تولد:

14/1/1334 ، شهرستان ساری

3- نام و شغل پدر :

حسین جان ، کارمند شرکت گاز

نام و شغل مادر:

زهره ، خانه دار
جز
5 فرزندخانواده و شهید دومین فرزند بود.
در خانواده ای مومن و خدادوست ، با اوضاع اقتصادی خوبی که از زحمت در شرکت گاز تامین می شد به رشد و شکوفایی رسید .

نزد مادربزرگش که معلم یا همان ملای عم جزء بود به خواندن قرآن و یادگیری عم جزء می پرداخت .

در دوران تحصیل ، به خاطر مشکلات اقتصادی خانواده همراه پدر به کارگری می رفت و در روزهای تعطیل و تابستان در عکاسی افشین کار می کرد

از گروهان ساری سال 54 اعزام به مرکز آموزشی اهواز شد و در سال 56 خدمتش به پایان رسید
از شهید والا مقام
3 فرزند به نام های مهدی ، فاطمه و هدی به یادگار مانده

رفتار و برخوردش با والدین بسیار خوب بود . احترام همه را به جای می آورد . هیچ گاه در مقابل آنان عصبانی نمی شد . به مادر علاقه ای بسیار زیاد داشت و این عشق و علاقه او را وابسته به مادرش کرده بود . با همسر نیز رفتاری کاملاً خوب و صمیمی داشت . به او علاقه ای فراوان داشت و در کارهای خانه نیز به یاری او می شتافت . از جمله کارهایی که او انجام می داد رسیدگی به بچه ها ، گردگیری و خانه تکانی ، پهن و جمع کردن سفره.

مسائل اعتقادی و مذهبی ، سرسختی  اش در انجام عمل دینی و عشق و علاقه اش  نسبت به رعایت حجاب بانوان  و حساسیت نسبت به بی حجابی ، انقلاب و جنبش های مردمی در روحیات و شخصیت وی تاثیر به سزایی می گذاشت .

یکی از خصلت های خوب رفتاری اش که سبب تاثیرپذیری خانواده ، خصوصاً همسرش می شد ، کمک و دست گیری به نیازمندان و هم نوع و رفع مشکلات مردم تا جایی که از دست او بر می آمد کوتاهی نمی کرد .

طی سه مرحله ، از 27/11/62 الی 12/4/65 از سپاه ساری ، لشکر 25 کربلا ، با عضویت بسیجی

5 ماه و 17 روز

4

یک دفعه در سال 61 بر اثر اصابت موج ، از ناحیه سر مجروح شد

تاریخ 12/4/65 منطقه مهران عملیات کربلای 1 بر اثر اصابت ترکش به مقام شهادت نائل آمد .

پیکر پاک و مطهر ایشان در 19/4/65 در گلزار شهدای ساری خاکسپاری شد

در توصیف شخصیت و اخلاقیات شهید همسرش با بیان مطالب و خاطره ای نقل می کند : از وقتی یادم می آید جنگ بود و او نیز به جنگ می رفت . ایشان از مریدان مکتب روح الله بوده و از او  و انقلابی که به پا کرد پشتیبانی می کرد و همیشه می گفت که او را تنها نگذارید . ما در کارها با هم تفاهم داشتیم و در اکثر کارها به هم کمک می کردیم و در انجام کارها مشورت و هم فکری داشتیم . به مدت 7 سال با او زندگی کردم در این سال ها جز مهربانی و صداقت از او چیزی ندیدم . در عمری که از خدایم گرفتم هیچ کسی را ندیدم که چون او باشد . او برایم بسیار عزیز و باارزش بود .

سال 61 او بر اثر صداهای موج از ناحیه سر و عصب بسیار آسیب دید وقتی که امد سردردهای شدیدی داشت . با هم به دکتر رفته بودیم و دکتر گفت بر اثر موج گرفتگی تارهای اعصابش پاره شد. به او گفتم دکتر در جوابت چیزی نگفت که بشود درمان کرد جواب داد شما باید اجازه دهید من یک بار دیگر به جبهه بروم. یک ترکش دیگر به سرم بخورد آن وقت خوب می شوم .

وقتی به خانه می آمد می گفت: به فرزند اولم خیلی محبت کردم و به فرزند دوم نیز تا حدی محبت کردم اما به فرزند سوم که نوزاد و اکثراً خواب بود محبت زیادی نکردم تا در ذهن او بماند و تا وظیفه پدری ام که محبت به فرزندان است را ادا کنم . برای همین فرزند کوچکش را که خوابیده بود به زور بیدار کرد و روی پاهایش می گذاشت و مدام تکان می داد و نمی گذاشت که بخوابد . من گفتم چرا این کار را می کنی ؟ می گفت چند وقت است که من هستم پس باید به او که خیلی کوچک و نوزاد است محبت کنم چون دیگر نیستم .

فردی بود که اصلاً در حق کسی تبعیض قرار نمی داد ، از خانواده گرفته تا مردم به حق و حقوق دیگران خیلی احترام می گذاشت .  

نظری بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *