همسنگردیروز ابوعمار: نمی دانم چرا شهید نشدم

صحبت از دوران دفاع مقدس که می شود ، بغض می کند ، رویش را برمی گرداند و چند ثانیه بعد با دستمالی خیس و چهره ای خندان ، گفتگویش را ادامه می دهد
سیدخالق سجادی این روزها فرماندار بهشهر است اما در سال های نبرد و حماسه و همنشینی با سفیر مرگ ، در سنگری دیگر مشغول خدمت به سرزمین پاک ایران بود . او هر چند در ۱۴ سالگی عازم جبهه ها شد اما پختگی کلام و رفتارش با یادآوری خاطرات آن روزها نشان می دهد ، جنگ به معنای واقعی کلمه و به فرمود پیر جماران ، مرد را از نامردها جدا کرد . خاطره ناشنیده سجادی ، در آستانه آغاز هفته دفاع مقدس بسیار شنیدنی و عبرت آمیز است .

آنانكه در چند سال مبارزه و جنگ به هر نحوي خود ، خانواده ونزديكان خود را از آن دور داشته اند، بدانند از معامله با خداي بزرگ طفره رفته اند و دچار خسارتي عظيم شده اند كه جبران آن هرگز ميسر نيست.

حديث مكرر عشق و شهادت دمادم در دشتهاي خونرنگ جنوب وصخره هاي گلگون غرب لاله هاي كوهي را درموجي ازاشك وآه مي شست تا تاريخ آيندگان مملو از عطر بالهاي پرستوهاي عاشق شود..شن هاي گرم وسوزان جنوب با خون اين پرستوها جان مي گرفت وشقايق ها از لابه لاي اين خاكهاي معطر،كربلارا به شهادت قداستشان گواهي مي گرفتند ونينواي شلمچه دفتر ديگري از حماسه پرواز پرستوها بود، دفترهاي لبريز از شجاعتها، شهامت ها وشهادت ها كه سند پيروزي را امضا كرده بودند.

بعد از عمليات پيروز كربلاي پنج، شلمچه آبستن حوادث مختلفي شد و بادهاي سياه كفر درصدد جبران شكستي عظيم، هر آنچه داشتند، رو كردند. اوايل بهار سال۶۶ همراه با نسيم دلاويز معطر گلهاي صحرايي، بوسه هاي گرمي را نثار خاكهاي تفته جنوب كرديم و غروب يكي ازروزهاي فروردين به منطقه عملياتي شلمچه رفتيم . بچه ها دسته دسته در سنگرشان مستقر مي شدند و آتش دشمن از چپ و راست مي باريد . به انتظار عمليات نشسته بوديم و سنگرهايمان غرق گرماي راز و نياز بود. فضاي عطر آگين سنگر مرا در خود غرق كرده بود. احساس عجيبي داشتم.

هيچكس به خود نمي انديشد و همه ، همه چيز جز خدا را در نظر دور مي كردندبه ياد جمله اي از يك شهيد سعيد افتاديم كه در وصيتنامه اش نوشته بود: كسانيكه براي هزار دليل زندگي مي‌كنند نمي‌توانند به يك دليل بميرند و كساني كه به دليل زنده اند به همان يك دليل مي ميرند.

در اين خيل جماعت به آرزوي پرواز، سلاح بردوش، خاكريزهاي دشمن رايك به يك فتح مي كردند . لحظات گرم عمليات فرا رسيده بود و آتش دشمن بيشتر از پيش مي باريد.

مرتضي قرباني فرمانده دلاور لشكربراي بدرقه ما آمده بود و ما پس از بوسيدن كلام ا… مجيد راهي عمليات شديم. برادران اطلاعات لشكر ۲۵ كربلا پيشاپيش گردان ما حركت مي كردند. ستاره هاي آسمان در انتظار حركت ما و شليك سلاح آتشين نشسته بودند.

در تاريكي شب و در يك ستون به حركتمان ادامه مي داديم و آتش دشمن نيز شديد تر از پيش مي باريد سمت راست ما نيز لشكر ۱۹فجر وسمت چپ ما بچه هاي لشكر وليعصر (عج) بسوي دشمن حركت ميكردند حركت به جلو در لابه لاي گلوله هاي دشمن همچنان ادامه داشت وگاه گاه صداي تكبير وذكر وناله زخمي ها شنيده مي شد لحظه اي ايستادم و به دور و بر خودم نگاه كردم .

پيكرهاي پاك شهدا در زير نور منورها احساس عجيبي را در من برانگيخت . در طي مدتي كه در جبهه حضور داشتم چنين صحنه هايي را كمتر ديده بودم . در معبر ميدان مين عده اي از بچه ها به خيز بودند عده اي ديگر نيز به جلو مي رفتند ومن نيز براي عقب نماندن از قافله شروع به سينه خيز در داخل معبر كردم كه يكدفعه سوزشي در پاي راست و پشت شكم وقفسه سينه ام حس كردم

درد شديدي سراپاي وجودم را فرا گرفت دستم را به محل سوزش گذاشتم گرمي خون را حس كردم شكاف عميقي در ناحيه قفسه سينه پهلوي راستم ايجاد شده بود وخون شديدي از محل زخم مي رفت . خودم را به گوشه اي كشاندم تا راه عبور بچه ها سد نشود و به بچه ها گفتم كه به راه خود ادامه دهند . يك تير بار دشمن از روبرو به شدت بروي بچه ها گلوله مي ريخت شدت آتش

تير بار به حدي بود كه تعدادي از بچه ها زمينگير شده بودند تا كه يكدفعه صداي فرمانده بگوشم رسيد كه به آرپي جي زن دستور داد سنگر تير بار را خاموش كند او هم آرپي جي را برداشت و در داخل گودالي پريد كه نا گاه صداي انفجار بلند شد . مين دو پاي آر پي جي زن را قطع كرد . آر پي جي از دستش افتاد لحظات به كندي مي گذشت . بچه ها به كمك هم او را از معبر بيرون آوردند نميدانستيم چه كنيم . تير بار بشدت كار مي كرد و گلوله هايش قدرت حركت بچه ها را گرفته بود . فاصله زيادي بين جلوييها و بچه هاي داخل معبر افتاده بود . در اضطراب لحظه ها مي سوختيم كه ناگهان يكي از برادران روحاني آر پي جي را برداشت و داخل گودال پريد با اينكه او هم يك پايش قطع شد با شليك گلوگه آر پي جي سنگر تير ب

ار را منهدم كرد و راه عبور را براي بقيه بچه ها هموار كرد فكرم تماما متوجه كساني بود كه از معبر گذشته و نميدانستيم چه مي كنند . احساس سردي تمام وجودم را گرفنه بود . حس كردم لحظات آخر عمرم فرا رسيده است . به انتظار امداد گران نشسته بودم كه ديدم دو نفري كه پايشان قطع شده بود به شكل سينه خيز به طرف عقب حركت كردند . بفكرم رسيد تا آنجا كه امكان دارد خودم را به عقب بكشم پس بند همايلم را باز كردم تا بهتر بتوانم حركت كنم .

مقداري روي زمين سينه خيز رفتيم اما شدت جراحات مانع حركتم شد. سعي كردم بهر شكلي كه شده روي پاهايم بايستم و به طرف عقب حركت كنم .گلوله هاي دشمن ازهر طرف ما را دربرگرفته بود و اين نهايت بي فيضي بود كه گلوله اي من را به قله هاي آسمان نمي كشيد، به خاكريز رسيدم و داخل سنگر شدم كه ناگاه صداي ذكر آرپي جي زن و آواي نيايش سوزناك آن روحاني بزرگوار گوش دلم را نواخت.زمزمه هايي كه از عمق فراق و نهايت بغض بر مي آمد كه چرا فقط پايم قطع شد، چرا شهادت نصيبم نشد، چگونه مي خواهم با پاي قطع شده به جبهه برگردم و عجب اينكه يكسال بود همين روحاني بزرگ را با پاي قطع شده در جبهه ديدم اين فلسفه در تاريخ هيچ وقتي تكرار نشده بود. و هيچ دلي لذت اين مناجات را نمي فهميد جز قلبي كه فقط به عشق خدا مي طپيد.

اين صداي سوزناك و ناله‌ها و مناجات براي ابد در دل صخره‌ها و لا‌بلاي خاك‌ها نقش بست تا گواهي بر صداقت و قداست رزمندگان باشد . با آمبولانس به عقب برگشتيم . بچه‌ها تا كانال پرورش ماهي در اين عمليات (كربلاي ۸ ) پيش رفتند و ما شرمنده‌تر از پيش نتوانستيم از پله‌هاي عروج تا قله‌هاي سرخ شهادت اوج بگيريم ، اما چه لاله‌هايي كه در نهايت عشق و صداقت مسافر لبخند شدند و ستاره‌ها را در آغوش كشيدند . ما مانديم تا كوله‌ بار شرمندگي را بدوش بكشيم و بلاگردان اين روزها باشيم . ياد آن روزهاي خون و شرف پايدار و دروازه شهادت همواره باز، تا كه نوبت عاشقي‌مان فرا رسد .

******

قرار گرفتن در مسند فرمانداری بهشهر مانع نشده تا سجادی خلق و خوی بسیجی وار خود را به فراموشی بسپارد . منش های انسانی و اخلاقی همرزم سرداران شهيد ابوعمار ، کیانمهر ، یونسی ، آشکاران و بالوئی ، برگرفته از مکتب دوران دفاع مقدس و آمیزه های اصیل اسلامی و دینی ، همچنان همراه او باقی مانده و سجادی همچنان همان جوان خاکی مسلک ۱۴ ساله ای است که به روی مین می رود تا معبری باز شود و مسیری برای همسنگران باز شود .
بهشعر سلام

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *