شهدای غواص در آغوش دریا…/به قلم ابراهیمی گتابی

به بهانه اولین سالگرد تشییع و تدفین شهدای گمنام غواص

شهدای غواص در آغوش دریا…

چه روز فراموش نشدنی بود.
همان روزی که آفتاب زل زده بود در چشمهای مانده به راه.
هوای شهر پر شده بود از بوی انتظار که تو را مست می کرد.
انگار ماه ها جابجا شدند، اردی بهشت آنهم در چله تابستان!
آن روز همه اهالی برای دیدار آمده بودند‌،
وقتی می گوییم همه! یعنی تمام مردم.
نه اینکه مردم تمام شدند
تمام مردم باهم شدند برای استقبالی که نه تشریفاتی بود و نه رنگ تشریفات داشت.
نامه نگاری نشده بود.
مدیر اداره ای برای به صف کردن بچه های مدرسه ابلاغیه نگرفت.
رئیس سازمانی موظف نبود اتوبوس به اتوبوس استقبال کننده به شهر بیاورد. .

همه استقبال رنگ و بویش از جنس مشتی خاک بود،ساده و صمیمی، بی تکلف.
خیابان به خیابان ،میدان به میدان برایشان ایستادند تمام قد برای سروقامتانی که جز چند تکه استخوان، نبودند.
تا بحال استقبال به این بزرگی دیده بودید که در میان انبوه جمعیت چیزی از آنها بخواهید؛ گره ای ،قفلی دست و‌پای زندگی را بسته باشد، نه اینکه داد بزنید یا برای دادن نامه از سد آهنین محافظین خودتان را پرت کنید وسط جاده،توی دلتان با خودتان بگویید و عن قریب به آن برسید!
کاش دوباره برگردند، گره به کار این شهر افتاده و بازهم در حال احتزار است، نفسش بالا نمی آید، هوای بهشتی شما حیات دوباره میدهد، می شود دوباره برگردید…

علی ابراهیمی گتابی- ۸ ذی القعده ۱۴۳۷IMG_20160813_233415

دیدگاه های این مطلب

1 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. احتضر یحتضر احتضار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *