سفربه جرمونی/سفرنامه محمود محمدی۲

روز پرواز/دو هفته انتظار تمام شد.بالاخره ويزا روز پنجشنبه. بعد عيد فطر دريافت گرديد

خيلي ها گفتند كه پيش امده تا يك ماه هم خبري از ويزا نشد.ما بليط رفتن هم گرفته بوديم. روز بيستم تير.فرصت كمي هم داشتيم تا درصورت اماده نشدن ويزا,بليط عوض كنيم.شركت نفري ۱۵۰۰يورو هزينه هتل و اياب ذهاب بما داد.من پول كمي داشتم ۵۰۰يورو بيشتر نخريدم.۲۰۰تا هم از قبل داشتم.

روز شنبه ساعت حدود شش عصر سرويس امد دنبالم.قبلش مهندس قاجار از بهشهر سوار شده بود.مهندس جعفري هم در ميدان امام حسين سوار شد.از صبح خريد هايي براي المان كردم.تنقلات و بيسكوئيت و برخي وسايل شخصي. خانم از صبح زحمت اماده كردن لباس ها و پختن غذا براي بين راه را كشيد. با انكه تحت تاثير خستگي مسافرت روز قبل سر درد داشت.سري به مادرم زدم و خدا حافظي كردم.همچنين با مادر خانم هم خدا حافظي كردم.پدر خانم, را نديدم.بنده هاي خدا ,باغداران هلو,بد جوري درگير فروش محصول هستند.با برخي از بستگان بصورت تلفني و برخي هم تلگرامي خدا حافظي كردم.رفتن ما با ريسك گير كردن در ترافيك تهراني ها,كه به بهانه هر تعطيلي سري به مازندران ميزنند براي اينكه جوج سيخ بزنند بخورند با نوشابه!!!, همراه بود.گفتيم شش حركت كنيم تا از پرواز جا نمانيم.در فاصله پارك جوارم ترافيك سنگيني بود.خوشبختانه بعد از ان ترافيك روان بود.ساعت نه ونيم در فيروز كوه نمازخوانديم و شام خورديم.ساعت يك در فرودگاه بيت المللي امام خميني بوديم.كارهاي اوليه چك كردن پاسپورت و بليط و تحويل كيف انجام شد. سيصد يورو ديگر ارز آزاد خريدم.براي ارز مسافري  به دلار, كه حدود پانصد تومان ارزانتر است ,بايد از قبل حواله ميگرفتيم كه نگرفتيم.IMG_20160726_100921

يك ساعت قبل اماده بوديم.درست چند دقيقه قبل از اذان زمان حركت بود .پس نميتوانستيم نماز صبح بخوانيم.و نخوانديم .بعدا قضا خوانده شد.در سالن خروج روي صندلي هاي راحت دراز كش شديم.از ان صندلي هاي بشكل مد بالاي حرف آ. برخي خانم ها, داخلي و خارجي هم بشرح ايضا.تقريبا پس از اتمام مراحل خروج, ازادي ها شروع ميشود….

سر ساعت سه و پنجاه و پنج بدون تاخير پريديم.با هواپيمايي اتريش.من به تجربه و اعتقاد شروع مسافرت هايم با خواندن سوره هاي معوذتين و حمد و سپس سه سوره براي هر يك از شش جهت اجين هست.بعلاوه اطمينان از هواپيماهاي خارجي با استاندارد بالا. صندلي ها خلوت بودند. من كنار پنجره نشستم.در هواپيماها رديف سيزده نداريم. بدليل اعتقاد جهاني بر نحوست سيزده اين رديف حذف و پس از رديف دوازده, چهارده داريم

وقتي هواپيما بلند شد ديدن درياي نور در اطراف فرودگاه تعجبم را بر انگيخت.تقزيبا بطور متصل و همه جاي بيابانهاي اطراف تهران مجموعه هاي چراغاني چشم را خيره ميكند.نميدانم ضرورتش چيست؟

بسمت غرب حركت كرديم و از خورشيد صبح گاهي دور افتاديم.حركت بسمت غزب يعني گريز از صبح و روشتايي به غروب و ظلمت!!!! غرب يعني محل غروب. در نتيجه اين دوري از خورشيد صبحگاهي زمان دو ساعت و نيم كش امد. در حالي كه چرت ما را فرا گرفته بود صبحانه اوردند.كره مربا تخم مرغ و قارچ و گوجه ماست شبه كدو و اب و قهوه و اب پرتقال و براي بعضي ها البته ابجو و چاي و…

كم كم خورشيد از پشت كوه و انحناي زمين سر بر اورد.  هوا كه روشن شد توده هاي ابر ظاهر شدند مثل رود خانه ايي سپيد.برخي جاهها نقطه شروع و پايان ابر مشخص بود.هيجان از زيبايي و لطافت…قوزه هاي پنبه را ميمانستند.اروپا اب و ابر زياد دارد.رودخانه ايي بزرگ مثل مار بزرگ, پيچ در پيچ تا دور دستها ميرفت. كم كم ارتفاع هواپيما كاسته شد.زمينهاي سرسبز و جنگلي و برخي جاهها گندمزارهاي درو شده ,منظم و زيبا و با حدود و و ثغور مشخص. دقيق خط كشي شده ..فاصله كه كم شد نماي زيباي خانه ها با سقف هاي رنگي بهتر ديده ميشدند. نيروگاههاي بادي فراواني ديده ميشد.بذهنم امد اين بادي ها ي سه دست, هر لحظه دو دست در هوا دارند. چرخ و رقص دستها… نوعي التماس از خدا و ايين شكر گذاري.صوفيه فرقه مولوي دستها را بالا و كمر را ميچرخانند و اينجا برعكس. ..هر كس به طزيقي..IMG_20160726_100925

IMG_20160726_100914

IMG_20160726_100909

IMG_20160726_100856

IMG_20160726_100844

ساعت شش و به وقت وين پياده شديم.

امروزمان بجاي بيست و چهار ساعت بيست و شش ساعت شد.دو بار ساعت ۴ تا شش و نيم را ديديم.بدليل اختلاف ساعت كه المان از زمان ما عقب است .در محل چك پاسپورت متاسفانه يك خانواده ايراني با جعل ويزا مواجه شد.مامور اعلام كرد ويزايشان جعلي است.انگليسي بلد نبودند.با اينكه دو فرزند دبيرستاني داشتند.كمكشان كردم.مامور گفت بر گردانده ميشوند.برخي دلالان سود جو با اعلام اينكه ميتوانند ويزا تهيه كنند ,انرا جعل ميكنند و خانواده ها را گرفتار.مردمي كه مدتها در انتظار گرفتن وقت سفارت هستند با كمال استيصال به اين واسطه ها و دلالان پناه مي اورند و نتيجه ….

در اينجا من موبايلم را در حالت ايرپلن مد قرار دادم.خط بدليل رومينگ تعطيل.تماس از طريق ايمو يا تلگرام.

تا پرواز هامبورگ دستشويي رفتم.دستشويي ها دو قسمت دارند.يكي كاسه ايي براي ادرار سر پا در فضاي عمومي.دومي توالت فرنگي براي تخليه امعا و احشا(فونت حمزه ندارم) در قسمت كاسه ايي مكن است دو سه نفر كنار هم بايستند و…شايد فكر كنيد بي فرهنگ هستند.در شهر و كشور ما همين بيست سي سال قبل چاله دستشويي داشتيم كه افراد براي تخليه بول كنار هم مينشستند و..گاهي هم در حين كار با هم حرف ميزدند.من بارها در مسجد مهراباد و توفيق و اوائل انقلاب در مسجد جامع تجربه كردم.طنز واقعي هم گاهي ايجاد ميشد.يك بار يكي نشسته بود و بسمت بغل دستي پرتاب ميكرد.تجاوز حريم!!!.بغل دستي پرسيد”برار ته اينتاره هم مش يعقوب بوريه؟”اشاره به مشهدي يعقوب گلبستاني كه اكثر و شايد همه پسران هم عصر ما را ختنه كرد و گاهي هم تيغ در ميرفت و…

خلاصه دستشويي هاي اينجا اب ندارند و بايد با دستمال پاك كرد و براي نماز و طهارت بايد در فرصت مناسب حمام كرد.من چند بار با دستمال پاك كردم.الحق اين دستشويي هاي فرنگي راحت هست.مستراح واقعي…

ساعت هفت و پانزده از وين پرواز كرديم.هواپيماهاي استرين اير وي تلوزيون ندارند.در سفر قبلي ام به المان از ال ايتاليا استفاده كرده بودم.صفحه تلوزيون نشان ميداد كجا هستيم..به ونيز كه رسيده بوديم خلبان اعلام كرده بود و ارتفاع پرواز را كم كرده بود تا بهتر ببينيم.  اينبار خبري نبود.در پروازهاي ايراني شكلات براي كاهش استرس هم ميدهند. اما اينجا خبري نبود.

اطراف وين از بالا منطقه ايي  كشاورزي بود عمدتا گندم كه درو شده بود.ابر ها جالب بودند. قالب مشخص كه ابتدا و انتها ي انها معلوم بود. فرشي گسترده در اسمان.پنبه هاي تميز كنار هم. مثل حالتي كه لحاف دوزي ميكنند.

 مجله ايي كه در جيب صندلي بود را بيرون اوردم. من و مهندس جعفري كنار هم نشسته بوديم. مطالعه كرديم.قيمت برخي اقلام را نوشته بود.كمر بند ۹۹يورو.كيف جيبي ۹۸ يورو…به پول ما ۴۰۰هزار تومان!!!انواع سيگار مالبرو سي و نه, وينستون سيو پنج, ديويدوف يك باكس هاوي ۴نخ سيگار شصت يورو.روي جعبه ها نوشته :  smoking seriously harms your and others around you.      . يك جعبه مداد رنگي فابر كستل ۱۶مداده با يك مداد معمولي و سه تراش و سه جلد دفتر ۱۹يورو.حدود ۷۵هزار تومان.

اسنك دادند.خورديم .يك كيك و يك ليوان قهوه و اب پرتقال.به سلامتي سر وقت رسيديم هامبورگ.نيروگاههاي بادي در جاي جاي مزرعه ها هويدا بود.المان از اتريش سر سبز تر بود.جنگل و ابگير هاي متعدد. جالب جنگل هاي خصوصي. كه اينجا زياد است.مرز جنگل ها مشخص است.مثل زمين كشارزي.در فرودگاه از وين كه مهر ورود خورديم  ديگر اينا پاسورت مهر نخورد .ويزا شنگن است و كشورهاي عضو مثل استان ها…

در فرودگاه دنبال اين بديم كه وسيله مناسب براي رفتن به هتل پيدا كنيم.گران نباشد.از چند نفر پرسيديم.هر كس راهي پيشتهاد داد.يك راننده اتوبوس راهنمايي كرد كه از يك خط خاص بپرسيم.راننده ايي ارام و خوش اخلاق كفت شما را جايي ميرسانم و روش رفتن به هتل را ميگويم.و مجاني رساند و از اتوبوس پياده شد و راهنمايي كرد.اتوبوس خط ۲۳ نيندورهوف ما را تا جايي كه بايد ميرسيديم. رساند.با نفري ۲.۲يورو و پس از كمي گيج گيجي پياده مسيري را تا هتل پيموده و رسيديم.حدود ده و نيم به وقت اينجا. دو دختر زيبا ما را پذيرش كردند.كلي سوال داشتيم .پرسيديم و جواب دادند.اعم از روش گرفتن بليط هفته گي اتوبوس براي چند نفر و محل تفريح و گشت وگذار و…ساعت سه ميبايست اتاق تحويل ميگرفتيم.تا ان موقع گفتيم گشتي در اطزاف بزنيم.

 

دیدگاه های این مطلب

1 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. ارادتمند شما مهدی از جامخانه در گفت:

    درود بر جناب محمدی .عالی بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *