فرح آباد نیمی از هویت ساری هست/ محمدیان

فرح آباد نام یه روستا در بخش رودپی شمالی شهرستان ساری هست که به قول خود فرح آبادی ها نیمی از هویت ساری هست.من از وقتی گوگل مپ رو شناختم خیلی باهاش کار میکنم و برای همین معمولا از کسی آدرس و نشونی نمیپرسم.قبل از اینکه به فرح آباد برم فقط ۲ تصویر از فرح آباد داشتم.یکی مسجد جامع قدیمی و دیگه ساحل و دریای فرح آباد.تصویری هم که از مسجد داشتم یه بنای قدیمی آجری با گنبد و مناره که احتمالا راجع بهش بیشتر از واقعیت تعریف کردن.خلاصه طبق عادت قدیم که میرم تا یکی پیدام کنه رسیدم به رودخونه ی فرح آباد.از رو گوگل مپ جایی که بودم رو پیدا کردم.با دقت که نگاه کردم یه محوطه با یه حوض میانی تو قسمت غربی رودخونه پیدا کردم.از اینجا غیر منتظره های سفرم شروع شد.دوربینم رو برداشتم و رفتم به سمت اون محوطه.جلوشو با حصار بسته بودن.البته که من رفتم داخل.یه محوطه ی بزرگ که خیلی زیاد علف هرز توش رشد کرده بود.دنبال اون حوض میانی میگشتم که فیسسسس یه مار از زیر پام رد شد! یه مار سیاه بزرگ.توجهی نکردم.رسیدم به حوض میانی.از چهارطرف مسیر آبراهه داشت.نمیدونم آب بهش وارد میشد یا ازش خارج می شد.مسیر آبراهه و حوض کلا با آجر ساخته شده بود.البته نه این آجری که شما میشناسین.آجرهای شاه عباسی که فکر کنم در حکم سنگ مصنوعی الان باشه و اندازش هم به گمانم ۲۰ در ۲۰ باشه به ضخامت ۶ سانت.یکی از این آبراهه ها منتهی میشد به یه عمارت که با لوله داربستی و ایرانیت براش سقف درست کرده بودن تا از اینی که هست خرابتر نشه.عمارت که چه عرض کنم بقایای عمارت.دقیقا چسبیده به ضلغ غربی رودخونه می شد.البته در ارتفاع حد اقل ۵ متری از سطح آب و من مطمئن نیستم آب همیشه در این سطح بوده باشه و شاید این اسکله قایقرانی شاه بوده.اونجا دنبال یه چیزی بودم که بتونم راجع بهش یکم بنویسم.لوله ۳ اینچی سفالی آب! یعنی من تا حالا فقط شنیده بودم که آب رو با لوله های سفالی منتقل می کردن اما به چشم ندیده بودم! ۹۹ درصد مصالح اونجا آجر بود و ۱ درصد دیگه هم احتمالا آجر بود.درست تو قسمت شمالی اون محوطه یه دیوار ممتد و بلند کشیده شده بود که در سمت شرقش میرسید به یه تقریبا برج!هیچ راه درست و حسابی هم وجود نداشت که بهش برسم.مجبور شدم از بین اون علف ها رد بشم و شدم.به محض اینکه پای اون تقریبا برج رسیدم یه مار سرخ چاق بزرگ جلو چشم ظاهر شد.خواستم از جلو چشاش دور شم که اون طرفتر یه دونه دیگه دقیقا همون شکلی از زیر پام رد شد.یعنی تو اون لحظه دوس داشتم بپرم تو رودخونه.مرام گذاشتن کاری باهام نداشتن.اما اگر تو اون علف ها روشونو لگد میکردم هم مرام میگذاشتن؟! دوربینمو برداشتم چندتا عکس از برج انداختم.نکته جالب این بود که اون محوطه هرجایی که میرفتی حوض بود و آبراهه و اگر این نبود یه مسیر پیاده رو که کلا هم همشون آجری بودن.بعدا فهمیدم اون برج، برج جهان نمای شاه عباسی بود. احتمالا این مارها هم نمیدونستن که دیگه جز آجر چیزی نمونده،حس نگهبانی داشتن.یکی نیست بهشون بگه پاشید برید مردیم از ترس. ۲-۳ تا عمارت دیگه مثل اولی بود که با دیدن این چندتا مار دیگه جرات نکردم برم سمتشون.از بهترین راهی که میشد سعی کردم برگردم که باز هم تو مسیرم ۲ تا مار دیگه از زیر پام رد شدن.تو تمام عمرم حتی تو باغ وحش هم انقدر مار یک جا ندیده بودم.با هزار نذر و نیاز به سلامت از اون محوطه خارج شدم.حالا شاید بعدا مشخص بشه نیش زدن یا نزدن.برگشتم سمت ماشین دیدم ان دورترها بقایای پل بزرگ هست.پل آجری مطمئنا شاه عباسی.اینجا همه چی مال شاه عباسه.رفتم سمت پل و از وجه شمالیش چندتا عکس انداختم.یکی صدام کرد و بهم تذکر داد که مراقب زیر پام باشم.گفتم قربونت تا حالا ۵ تاشو رد کردم.اسمش میلاد بود.میلاد مظفری.خونشون نزدیک این پل تاریخی بود.گفت اگر بخوای میتونی بری روی پل! چرا که نه و رفتیم.پل از دوطرف به یه شکل نیست.یه قوسی سمت جنوبیش داره که در سمت شمالیش نیست.این پل از خشکی شروع میشه و تا ابتدای رودخونه تموم میشه.یعنی اصلا به آب نمیرسه.نه اینکه کلا نرسیده باشه.الان که زیادش رفته کمش مونده اینطوریه.روی پل دوتا ستون آجری هم داره که مثل شاخ میمونه برای پل.به گمونم شب ها روش آتیش روشن میکردن. احتمالا برای علامت دادن بود. از اینور رودخونه به اونورش که نگاه می کنی فکر می کنی که یه جزیره اونوره.چون درخت های بلند و انبوه رو تو ساحلش داره و پشتش مشخص نیست.اما من بهتون میگم پشتش میشه اونور رودخونه تجن و کلی زمین که مال مردمه.همین.البته همین یه چند میلیاردی قیمتشه… چند میلیارد همین.حمام قدیمی محل هم چسبیده به ورودیه غربیه پل هست و اینطور که از کاشی های داخلش مشخصه تا یه دهه پیش ازش استفاده میشد.نمیدونم چرا قسمت زنونه خیلی از قسمت مردونه بزرگتر بود.حمام پر از حوضچه بود و جایی که به حوضچه های بزرگ می رسید سقفش بلند و گنبدی می شد.اون قدیم نمیدونم سیستم گردش آب وجود داشت یا نه،اگر نداشت به گمانم اگر صبح میرفتی حمام تمیز می شدی،اگر دیرتر میرفتی کثیفتر می شدی. البته اینا همش شوخیه و مطمئنن مردم باهوش ایران قدیم همه جوانب رو در نظر می گرفتن.لوله های سفالی انتقال آب بی شک اینجا هم استفاده می شد. دوست جدید فرح آبادیمون گفت ما اینجا یه پل چوبی معلق هم داریم.می خوای ببینی؟مجموعه-فرح-آباد farah_2014.04.20_398968 download download (2) download (3) download (1) 773293
من!دزدان دریای کارائیب!پل چوبی معلق!گالیور… شبیه فیلم ها شده بود.رفتیم که ببینیم.گفتم این چقدر تکون می خوره.گفت خیلی.کف پل با تخته پوشیده شده بود و فاصله ی تخته ها جا به جا فرق داشت.فقط یه فرقی با پل های قدیمی تو فیلم ها داشت و اونم این بود که به جای طناب که میشد با چاقو پارش کنی از سیم بکسل های خیلی قوی استفاده شد.البته اونقدری که فکر میکنین ترسناک نبودبه شرطی که کسی نخواد با شما وقتی اون وسط هستی شوخی کنه و بخواد پل رو بلرزونه،اگر اینکارو کردن بایستی شنا بلد باشین.البته این دوست خوب جدیدمون مهمون نوازی سرش می شد و اونقدری پل رو نلرزوند که کار به شنا بکشه.متشکرم رفیق! اون روز با میلاد شاید ۲ کیلو آلوچه خوردیم.منکه میگفتم طعم همشون یکیه اما اون میگفت این ترش تره،این شیرین تره.میخواست خوبش رو بکاره تو حیاطشون.گفتم رفیق تو این گرما با چه حسی مشکی پوشیدی؟ گفت رفیق امروز هفتم پدر بزرگمه.تسلیت گفتم و یادم نیومد وقتی هفتم پدربزرگم بود من چه حالی داشتم.۲ سالم بود،چه حالی داشتم؟ خیلی با پدربزرگش رفیق بود و هنوز رفتنش رو باور نکرد.هنوز گریه نکرد.هنوز بغضش نترکید.با این حال که بعد از ظهر مراسم هفتم پدربزرگش بود،بدون اینکه ازش بخوام اومد و شد راهنمای فرح آباد.خدایی میلاد خیلی مردی.گفت بریم ناهار خونه ی ما و بعد از ناهار بریم مسجد جامع و ساحل رو ببینیم.خواستم سریع قبول نکنم،گفتن نه بیشتر ازین مزاحم نمیشم که خب تاثیری نداشت.منم نه اینکه از چتر شدن بدم میاد.اما گفتم اول بریم مسجد و ساحل رو ببینیم بعد بریم برای ناهار.با خودم گفتم رودخونه که فکر نمیکردم چیز خاصی داشته باشه اینهمه خوب بود،مسجد که کلی حرف و قول راجع بهش هست دیگه چجوریه.اینم بگم که ساحل رودخونه اسکله ی قایق های موتوری مردم فرح آباده.عکسم انداختیم.بیشترش تو اینستامون هست.
گفت بفرما!گفتم میخوام مسجد رو ببینم،باید بلیط بگیرم؟گفت نامه داری؟گفتم آقای گردشگر هستم برای گزارش اومدم.دیگه پول نگرفت راه داد.وارد مدخل مسجد که شدم یه خونواده دیگه هم بودن که داشتن از در و دیوار عکس مینداختن.اون اول چندتا عکس قدیمی قاب کردن رو دیوار که مسجد رو در حالت های قبل از مرمت و در حین مرمت نشون می داد.یه بار تو دوران دانشجویی به همراه بچه های ورودی خودمون رفتیم اردوی علمی به یو سی اف اصفهان.بعدشم رفتیم اصفهان گردی.مسجد جامع شاه عباسی فرح آباد منو دقیقا یاد مسجد امام یا همون مسجد جامع سلطانیه که تو میدان نقش جهان اصفهان بود انداخت. یادش بخیر،که البته برای ما از فیزیک هسته ای فقط همین یادش بخیر ها مونده!
این دو مسجد از خیلی جهات شبیه بهم هستن و از خیلی جهات هم نه.مثلا این مسجد هم ایوان و مناره بلند داره،حیاط مرکزیه،گنبد مقرنس کاری شده داره.اما این مسجد تو فرح آباد کلا آجر بود و اون مسجد تو اصفهان کاشی کاری های خیره کننده داشت. حوض میانی مسجد فرح آباد از دو سمت شرقی و غربی آب راهه داشت.وقتی مسجد رو مرمت کردن یه سری از دسترسی ها به بام رو مسدود کردن.جاهایی رو کلا بستن.سنگاب هم ندیدم.یا از اول نداشت یا بردنش،به هر حال من ندیدم.مسجد اصلی تو ضلع جنوبی حیاط قرار داره که گنبد بزرگ آجریش رو میشه از جاده هم تماشا کرد.از محل تا ساحل ۲ کیلومتر فاصلست که اگر گردشگریمون توسعه یافته بود احتمالا این فاصله در حاشیه رودخونه یا مرداب پیاده راه ساخته می شد که یا پیاده یا با درشکه مسیر رو طی کنیم.ما که با ماشین رفتیم و نرسیده طبق روال همه جا ورودی دادیم.ورودی بده دریا نگاه کن.اینم از گردشگریه ما.تازه بعدشم ساعتی برای استفاده از آلاچیق پول بده.کاری نداریم نسبت به ۳ سال پیش که اومده بودم یکم تغییر کرد.کف سازی کردن و البته دیگه دنبال دردسر نگشتن و با بتن سر و تهشو جمع کردن و البته آلاچیق هم ساختن.رستوران ۲ طبقه ی شاخص دریای فرح آباد همونه که درست روبروتونه و پایه هاش داخل آبه.نسبت به قبل تر و تمیز تر شده،نو نوار شده،رنگ آمیزی شده.ورودیش رو فکر کنم از اول ساختن.تو محوطه ی ساحل هم چندتایی دست فروش بودن که آش و باقالی داشتن.اسب سواری بلدی؟ اسب هست میتونی سوار شی،بلد نیستی؟سوار شو افسار اسب رو صاحبش میگیره.دور آرتیستی با قایل هم اگر دوست داشته باشید هستن قایقرانایی که آموزش دیدن و مجوز قایقرانی دان.جلیقه نجات می پوشین و میرین سافاری امواج خروشان دریای کاسپین. تا یادم هست اضافه کنم که یه مدت به فرح آباد میگفتن خزر آباد.حتی تو گوگل مپ هم نوشته خزر آباد.اما میلاد میگه “فرح باد” نام اصلیه این منطقست که شاه عباس صفوی اسمش رو گذاشته.الان دوباره میگن فرح آباد و این فرح ربطی به نام همسر محمدرضا پهلوی نداره.البته من این رو میدونستم و نوشتنش اینجا به این دلیل بود که سوءتفاهم پیش نیاد.
کلا گردشگری ما با اروپایی ها و آمریکایی ها فرق داره و تیپ گردشگریمون یه جور نیست،با این حال من سر در نمیارم چرا مردم ما فقط تابستون ها و کلا فصول گرم سال میرند به دریا؟ من به لطف دانشگاه مازندران ۴ سال کنار دریا زندگی کردم و دریا رو تو فصول مختلف سال دیدم.این رو از من داشته باشید که فصل دیدن زیبایی دریا تابستون نیست.زمستونه.وقتی دریا موج داره،وقتی آسمون آبی نیست و دریا رنگ خودشه.هوا سرده و دریا با قدرت به ساحل موج میکوبه.صدای غرش دریا رو میشه تو زمستون شنید. مثل بابلسری ها که زمستونا که توریست نیست و شهر خلوته با ماشین میرن لب آب. یکی دو ربع ساعت دریارو تماشا می کنن و برمیگردند.شاید به نظر ساده بیاد اما غرق زیباییه.امتحان کنید.خواستم یه سری به فرمانده قدیم دریابانیم که الان فرمانده پاسگاه دریایی فرح آباد هست بزنم که نبود.وقتی داشتیم برمیگشتیم میلاد رستوران ها و سوپرمارکت های لب دریارو نشونم داد و گفت که تو اون پاساژ یه رستوران سنتی داره به نام کافه دانشجو.اگر رفتین فرح آباد یه سر بهش بزنید.بگید از طرف آقای گردشگر اومدین بهتون تخفیف میده.قولشو گرفتم.از مرداب و سفره خونه سنتیش و قایق های پدالو هم براتون عکس انداختم.برگشتیم به محل و ناهار رو در منزل نو رفیقم خوردیم.ساعت ۳ شروع مراسم هفتم پدربزرگ میلاد تو آرامگاه روستا بود که مقبره امام زاده سید محمد هم همونجاست.عموی میلاد ۱۱ روز قبل از تولد من شهید شده بود.تو سن بیست و پنج سالگی.نموندم که مراسم تموم بشه و از میلاد به خاطر مهمون نوازیش تشکر کردم و سفرم رو تموم کردم.
نمیدونم چرا فرح آباد که یه زمانی خیلی شلوغ تر و پر رونق تر از ساری بود الان حتی شهر هم نیست.اگر قرار باشه شیرهای نفت رو ببندیم و متکی به نفت نباشیم،لازمه بعضی انحصارات رو لغو کنیم تا صنعت توریسم بتونه توسعه پیدا کنه.امیدوارم مسئولین بخش از داشته های فرح آباد بیشتر استفاده کنند و فرح آباد رو به جایگاهی که قبلا داشت برسونن.
آمده ایم که چیزی به این دنیا اضافه کنیم،دایناسورها هم وقتی منقرض شدند به دنیا نفت اضافه کردند.باشد که برای سرزمینمان مفید و سازنده باشیم.

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *