نشانه قبولي طاعات ماه مبارک چيست

مدير حوزه علميه امام مهدي(عج) درباره علت تکرار ضيافت‌الله گفت: براي اينکه هر سال يک عده جديد در ضيافت‌‌الله ورود کنند. خوان کرم الهي زياد است و پروردگار عالم فقط به اين بندگان خالص خودش دلخوش نيست.
آيت‌الله روح‌الله قرهي مدير مدرسه علميه امام مهدي(عج) حکيميه تهران در ايام ماه مبارک رمضان به شرح دعاي ابوحمزه ثمالي مي‌پردازد که بخش بيست پنجم آن در ادامه مي‌آيد:

عدم انقطاع عطاياي الهي بعد از وداع با ماه مبارک

يکي از نشانه‌هاي عطيّه الهي، اين است که هيچ‌گاه آن که عطا مي‌کند و بخشش او هم زياد است – که بيان کرديم: «منّان» به عنوان بخشش زياد است – انقطاعي در نعمت او نيست و نعمتش هميشگي ‌است.

لذا معمولاً هم اين‌ طور نيست که فکر کنيم متعلّق به ماه مبارک رمضان است. نکته‌اي را مي‌خواهم عرض کنم که بسيار مهم است و چطور در ماه مبارک بيان مي‌کنند: خيرات و برکات زيادي در آن است که نفس کشيدن، تسبيح است؛ دعايتان، مستجاب است و يک آيه، ختم قرآن است و …؛ دليل اين همه برکات، اين همه مغفرت و اين همه رحمت، اين است که در ماه مبارک رمضان، آمادگي ما زيادتر مي‌شود و روح ما آماده پذيرش مي‌شود.

لذا دليل، آن است که وقتي در حال صيام هستيم، حداقل ما در اين ماه مبارک و در آن ساعت صيام ظاهري، اعضاء و جوارح را کنترل مي‌کنيم و همين کنترل کردن عامل براي بيشتر بهره برداري کردن از نعمت خدا مي‌شود.

يک مثال بزنم، در مثال مناقشه نيست، امواج در آسمان وجود دارد، اگر هوا آلوده نباشد و گيرنده شما گيرنده قوي و صافي باشد، راحت مي‌تواند آن امواج را بگيرد، امّا اگر گيرنده، ضعيف باشد، نمي‌گيرد. در ماه مبارک رمضان، گيرنده‌مان قوي مي‌شود، چون ديگر گناه نمي‌کند. دست، چمش، زبان و همه اعضاء و جوارح انسان، تحت کنترل است. لذا معلوم است برداشت و بهره-برداري او از آن نعم، زياد است.

يک مثال ديگر بزنم، وقتي شما در باغ يا کشتزار مي‌رويد و مي‌خواهيد محصولي مثل گندم را برداشت کنيد، يک وقت با دست برداشت مي‌کنيد، يک وقت با داس و يک موقعي هم با دستگاه کمباين، اين کار را مي‌کنيد که معلوم است با هم تفاوت دارد. لذا حدّ من و شما در زمان غير ماه مبارک رمضان که کنترل نکرده بوديم، برداشت از اين نعم، به اندازه يک داس زدن است، امّا وقتي طهارت به وجود آمد، برداشت زياد مي‌شود.

عطاياي پروردگار عالم که دو دستي هم عطا مي‌کند و «باسط اليدين بالعطيّة» است، انقطاع ندارد که فکر کنيم با وداع با مبارک رمضان تمام مي‌شود. امّا مع‌الأسف بعد از ماه مبارک رمضان، آن حالات ماه مبارک که از ما بيرون مي‌رود، ما هم بسط و گسترشمان براي بهره‌وري کم مي‌شود و مبتلا مي‌شويم.

مانند اينکه وقتي جلوي اين شريان‌ها و رگ‌ها، آلودگي به وجود بيايد، ديگر پمپاژ خون صورت نمي‌گيرد. خون همان خون است، ولي اين آلودگي اجازه نمي‌دهد و لذا سکته به وجود مي‌آيد.

پس در ماه مبارک رمضان هم از طرف ماست که نعم الهي بهتر برداشت مي‌شود و إلّا پروردگار عالم هميشه در عطا است و هميشه هم نعمت‌هاي او زياد است.

پروردگار عالم هميشه دارد عطا مي‌کند. چه زماني عطا نکرد؟! چه زماني نعمش را به ما نداد؟! پروردگار عالم دائم دارد نعمت مي‌دهد و آن کسي که نعمت مي‌دهد، تغيير نمي‌دهد. لذا تغيير هم باز از ناحيه ماست؛ يعني ما بعد از ماه مبارک تغييرش مي‌دهيم، «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» و إلّا او که وقتي داد، ديگر داده است.

مستجاب الدّعوه بودن در تمامي ماه‌ها!

عالم پر از نعمت است، امّا در اين ماه مبارک رمضان، به واسطه اينکه گناه نمي‌کنيم و اعضاء و جوارح را کنترل مي‌کنيم، دستگاه گيرايي ‌ما قوي مي‌شود؛ پس برداشتمان هم بيشتر مي‌شود. لذا اگر واقعاً همان حال ماه مبارک رمضان در ماهاي ديگر هم حفظ شود، اي‌بسا به اينکه – البته اين‌طور است، امّا باز با احتياط مي‌گويم که يک موقعي إن‌قلت پيش نيايد، ولي اگر حقيقت آن را بخواهيد همين است – باز هم يک آيه خواندن، يک ختم قرآن بشود، باز هم «دعائکم فيه مستجاب» که در اين ماه فرمودند، «دعائکم في شعبان مستجاب»، «دعائکم في شوال مستجاب» و … باشد. اينکه مي‌گويند: اولياء خدا مستجاب‌الدّعوه هستند، يعني چه؟! مگر فقط در ماه مبارک، دعايشان، مستجاب است؟! خير، چون آن‌ها حالات ماه مبارک رمضان را هميشه دارند، اين‌گونه است.

تغيير نعمت خدا، يا خرابي دستگاه گيرنده ما؟!

پس پروردگار عالم نعمت‌ها را تغيير نمي‌دهد، ما هستيم که دستگاه گيرنده‌مان خراب مي‌شود و ديگر نمي‌گيريم و نمي‌توانيم از نعمت‌ها استفاده ‌کنيم و به گناه مبتلا مي‌شويم.

مي‌خواهيد شمّه‌اي از آن را بدانيد، بعضي از جوان‌ها، با اينکه دل شب حالات خاصّي دارد، بيان کردند: در اين بحث‌هايي که روزها راجع به خطبه شعبانيّه داريد، ما يک حال و صفاي ديگري داريم. مي‌دانيد چرا؟ چون در روز حتّي خوردن هم شما نداريد. الآن که دل شب است و به اينجا آمديد، افطار کرديد و خورديد، ولو حلال باشد، امّا وقتي شکم پر شود، اثر مي‌گذارد. لذا در روز به برکت صيام، حتّي گيرايي افراد هم فرق مي‌کند و إلّا حرف‌هاي شب مثل همان حرف‌هاي روز است. البته مطالبش متفاوت است، امّا چون براي اولياء الهي است، از اين جهت عرض مي‌کنم. تازه اي بسا باز نکاتي در شب‌ها بيان شود که در روز بيان نمي‌شود و همچنين نکاتي در روز بيان شود که در شب بيان نمي‌شود، امّا آن موقع که روزه‌ايم، گيرايي، قوي است و همين خود روزه، فضا را معطّر کرده است.

بيان مي‌کنند: بوي دهان روزه‌دار عندالملائکه، مشک و بوي خوش است. امّا ما مي‌دانيم بوي دهان روزه‌دار خوب نيست. البته حالا همه روزه‌ايم، متوجّه نمي‌شويم. امّا غير از ماه مبارک رمضان، اگر کسي دوشنبه، پنج شنبه‌ها روزه بگيرد، يا در ماه سه روز بگيرد، بقيّه که روزه نيستند، اين شخص که مي‌آيد حرف مي‌زند، بوي دهان او مي‌آيد، امّا همين بو، عندالملائکه، مشک است. لذا چون در ماه مبارک رمضان، همه همين حال را دارند، فضا، معطّر مي‌شود و گيرايي‌ها هم قوي است.

عطاياي همگاني، امّا درک آن فقط توسط مؤمن!

پس پروردگار عالم هميشه مي‌دهد، «وَأَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ» و به همه هم مي‌دهد، «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏». همه، اهل مملکت پروردگار عالم هستند، کافر و مشرکش هم همين‌ طور است، همه، مخلوق خدا هستند و پروردگار عالم به همه دارد عطا مي‌کند. هميشه هم عطا مي‌کند.

اين هم بدانيد و به ذهنتان بسپاريد، بعد در مورد اين نکته‌اي که عرض کردم، حتماً خودتان برويد، تحقيق و مطالعه کنيد: پروردگار عالم در معنوياتش بيشتر هم عطا دارد مي‌کند؛ پس چرا خبري نيست؟! پس چرا يک عده خاصّي، عارف بالله و اولياء خدا هستند؟! براي اينکه دستگاه گيرنده ما، خراب است. ما آن را به گناه خراب کرديم و اتفاقاً اينکه فرمودند به استغفار، نگذاريد گناه، خرابتان کند، همين است؛ چون اگر دستگاه تخريب ‌شود، نمي‌تواند آن رزق‌هاي معنوي را بگيرد.

امّا در ماه مبارک رمضان، همه اين آمادگي را دارند، به خصوص وقتي در صيام هستي و دهانت بسته است. لذا آن موقع است که احساس مي‌کني، در و گوهر الهي که از روايات تبيين مي‌شود و فرمايشات اولياء الهي چقدر لذّت‌ بخش است. عجب نکاتي است. چه فضايي؟! حتّي تفاوت فضا را خود انسان حس مي‌کند و مي‌گويد: فضاي عجيبي است، فضاي خيلي ملکوتي‌اي است. آدم ديگر نمي‌خواهد از مجلس برود! پس معلوم مي‌شود فضا را هم خود ما مي‌سازيم.

به تعبير ديگر فضاي معنوي هميشه هست، «وَأَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» و پروردگار عالم هميشه به اهل مملکتش دارد عطا مي‌کند و نعمات فرارواني را هم دارد مي‌دهد، منتها ما چه زماني آن فضاي معنوي را حس مي‌کنيم؟ آن موقعي که حدّاقل طهارت ظاهري را پيدا کرديم که عرض کرديم طهارت اوّليّه اين است که وقتي مي‌دانيم فلان عمل، گناه است، حدّاقل آن را انجام ندهيم. حالا بعضي اوقات بعضي چيزها را نمي‌دانيم، يک بحث جداست، امّا وقتي مي‌دانم چشم چراني حرام است، انجام ندهم. وقتي مي‌دانم نستجيربالله، نعوذبالله فکر به ديگري، حرام است، انجام ندهم. وقتي مي‌دانم زبان نيش بزند، حرام است، انجام ندهم. وقتي مي‌دانم آبروي کسي بريزد، حرام است، انجام ندهم. لذا اگر اين حدّاقل‌ها را ملاحظه کنيم، اين طهارت اوّليّه حاصل مي‌شود.

در ماه مبارک رمضان اين حدّاقل‌ها رعايت مي‌شود، مي‌گوييم: روزه‌ايم، غيبت نمي‌کنيم و غيبت هم نمي‌شنويم. شايد قبل از ماه مبارک، يک موقع، خداي ناکرده، نعوذبالله، نستجيربالله، ديگران را تشويق به غيبت‌گويي هم مي‌کردي. مثلاً مي‌گفتي: حالا مابقي‌اش چه؟ ديگر چه گفت؟ و …؛ يعني مدام مي‌خواهي طرف ادامه بدهد و دروغ، تهمت يا هرچه را که هست، گوش بدهي. غيبت يعني آنچه که طرف راضي نيست کسي بداند، بيان کنيد.

امّا در ماه مبارک رمضان چون در حال صياميم، مي‌گوييم: آقا! رهايش کن. پس فضا را معطّر مي‌کنيم. همان‌طور که فرمودند: «عطّروا اعمالکم بالاستغفار» پس وقتي اين حالت را داريم، معطّر هستيم.

لذا فضل خدا هميشه هست و او، دائم الفضل است، «يا دائم الفضل علي البريّه». پس اين‌طور نيست که فقط در ماه مبارک رمضان، فضل و کرم داشته باشد، منتها ما در اين ماه مبارک اين خصوصيّت را داريم که به واسطه مراقبه، بيشتر درک و بهره‌برداري مي‌کنيم.

لذا شايد اينکه پيامبر هم فرمودند: اگر مؤمن مي‌دانست ماه مبارک رمضان چيست، مي‌گفت: همه سال ماه مبارک باشد؛ يک معنايش اين باشد که چون انسان در ماه مبارک رمضان که فصل صيام است، فضل و عطاي الهي را – که او هم با احترام و دو دستي دارد مي‌دهد، «يا باسط اليدين بالعطيه» – درک مي‌کند و مي‌چشد، مي‌خواهد که اين حال در تمام سال براي او باشد. پس هميشگي است، منتها ما متأسفانه اين را درک نمي‌کنيم.

لذا تبيين «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏» يعني همين، يعني فقط براي مؤمنين نيست؛ چون نفرمود: «وَأَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلَى أَهْلِ الايمان » يا «علي المؤمنين»، بلکه فرمود: «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک‏»؛ يعني همه را بيان کرد. منتها خصوصيت مؤمن اين است که چون در طهارت روحي است، آن فاز روحاني‌اش بيشتر است و آن‌ها را مي‌گيرد، ولي ما نمي‌گيريم.

تقوا؛ دستگاه جذب نعم دائمي الهي

يک مثال بزنم، در مثال مناقشه نيست، به نظر شما آيا اتم در اين به ظاهر صد سال اخير به وجود آمد يا اينکه اصلاً اتم موجود بود و ما اطّلاع نداشتيم و حالا آن را کشف کرديم؟ موجوديّت اتم بود، خيلي چيزها در عالم از همان روز اوّل غارنشيني و از روز اوّل هبوط به زمين بوده و ما اطّلاع نداشتيم و به مرور بشر اين‌ها را کشف مي‌کند. لذا اختراع را هم گفتيم که اصلاً عنوان خارجي به اين عنوان وجود ندارد، کشف است، خلقي نيست، خلق مِن ناحيه الله تبارک و تعالي است و ما کشف مي‌کنيم، حالا طرق بهره‌برداري‌اش را هم خدا عنايت مي‌کند و إلّا کشف است.

پس نعم الهي هميشه هست، ما در ماه مبارک رمضان آن‌ها را کشف مي‌کنيم و إلّا اين طور نيست که نعمت‌ها در ماه مبارک رمضان به وجود آيد.

کما اينکه الآن اصوات در عالم هست، منتها من و شما اين اصوات را نمي‌شنويم، اين را اوّل از طريق دستگاه راديو جذب مي‌کنيم، بعد تقويت مي‌شود که من و شما بشنويم و إلّا همه اين‌ها در عالم موجود است، ولي من و شما نمي‌بينيم. حتّي گاهي با هم اشتباه مي‌شود، گفتم: گاهي شما يک شماره‌اي را مي‌گيريد، امّا اشتباه مي‌شود.

البته اين هم نکته مهمي است که ارتباط اعداد با حروف از لحاظ علمي چيست؟! حالا عدد را مي‌گيري، مي‌گويي: سلام عليکم – که خوب است اوّل همان سلام عليکم را به جاي الو بگوييم، چون الو هم همان hello بوده است – او سلام مي‌کند، ما هم سلام مي‌کنيم؛ بعد يکدفعه مي‌بيني قاطي مي‌شود و به تعبيري خط روي خط مي‌شود. شما يک شماره‌اي گرفتي، ولي روي يک شماره ديگري افتاد، اتّفاقاً مي‌گويي: آقا! من شماره شما را گرفتم، امّا کس ديگري برداشت. او هم مي‌گويد: اتّفاقاً من هم گوشي را برداشتم، کس ديگر داشت صحبت مي‌کرد.

پس معلوم است اصوات موجود است و از اول هم بوده، ولي آن چيزي که توانست اين را جذب کند، دستگاه است. دستگاه وجودي ما به تقواست که مي‌تواند همه نعم الهي را جذب کند.

مي‌دانيد علّتش چيست که فرمودند: «کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون» شايد متقّي شويد؟ يعني اگر اين مقام تقوا در شما به وجود بيايد، گيرايي‌تان قوي مي‌شود و براساس آن، نعم را مي‌گيريد. براي پروردگارعالم، هيچ فرقي بين عرفاي عظيم‌الشّأن، مثل آيت‌الله بهجت، آيت‌الله خوشوقت و امثالهم – که در زمان خودمان بودند و بيشتر با آنان مأنوسيم – با من که هيچ چيزي از اين معارف درک نمي‌کنم، قائل نيست. خداوند مي‌خواهد که همه ما، از آن نعم بهره‌برداري کنيم، منتها دستگاه طهارت روح و تقواي اولياء خدا، گيرايي زيادي دارد و مي‌تواند جذب کند، ولي براي من ضعيف است!

لذا «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ» يعني همين. من امروز دارم به خصوص راجع به همين «مَمْلَکَتِکَ» بيان مي‌کنم. «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ» يعني همه. منتها پس چرا همه بهره‌برداري نمي‌کنند؟ چون مقام تقوا، کم است «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ‏». عزيز دلم! اگر به مقام تقوا برسيم و اگر درجات تقوا را هرچه بيشتر طي کنيم، به حسب آن تقوا، مي‌توانيم بيشتر هم درک کنيم.

يک مثال بزنم؛ آب، آب است. امّا آب را شما در يک ليوان بريزيد، به اندازه همان است. در يک پارچ يا سماور هم بريزيد، همان است. در يک حوض بريزيد هم همان است و بعد در دريا هم به اندازه همان است. يعني آب، آب است. لذا بستگي به گنجايش من و شما دارد، «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» که اين سعه صدر ما چقدر است و آن وجود ما، چقدر مي‌تواند برداشت کند. يک وقت انبار، يک انبار کوچک است، امّا يک وقت يک انبار بزرگ و سيلويي است که قشنگ همه چيز در آن‌جا مي‌گيرد.

ما چقدر اين وجود خودمان را آماده کرديم؟ پروردگار عالم که لطف و محبّت دارد و فرموده است «عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ»، اين من و شما هستيم که بايد ديد چقدر به اين ظرف وجودي‌مان وسعت داديم، چون به اندازه ظرف وجودي‌مان است که مي‌توانيم برداشت کنيم و إلّا بيشتر از آن، سرازير مي‌شود؛ يعني از آن بهره نمي‌بريم. هر قدر ظرف وجودي خود را گسترش داديم، همان‌قدر مي‌توانيم از اين نعم الهي استفاده کنيم.

راه گسترش ظرف وجودي

لذا اوّلاً اين نعم الهي هميشگي است و براي همه اهل مملکتش مي‌دهد «وَأَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِيَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ»، ثانياً دريافت آن، بستگي به ظرف وجودي خودمان دارد. چطور مي‌شود ظرف وجودي را گسترش داد؟ با تقوا. هرکه تقوايش بيشتر شد، ظرف وجودي‌اش بيشتر مي‌شود.

لذا براي همين فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ‏» متّقين عالم، گرامي‌ترين هستند. چون وقتي به اين مقام رسيدند، بهره‌برداري‌شان هم بيشتر مي‌شود.

يک کسي بهره‌برداري‌اش به اين اندازه است که به او گفتند: واجب است و احساس مي‌کند مجبور است انجام دهد و إلّا در جهنّم مي‌افتد. لذا به تعبيري عذاب وجدان دارد که نماز مي‌خواند. نمازش هم طوري است که همين که الله اکبر مي‌گويد، خيلي سريع مي‌خواند، تا رکوع مي‌رود، مي‌بيني خيلي سريع «سبحان ربي العظيم و بحمده» مي‌گويد و سريع بلند مي‌شود. در سجده هم همين‌طور است، هيچ معلوم نيست رکوع و سجده او چطور شد. تا سلام را هم مي‌دهد، هنوز «السلام عليکم و رحمه اللّه …» نگفته، نيم‌خيز شده، مهر را برمي‌دارد و مي‌دود. مي‌گويد: نمازم را خواندم ديگر، تکليفم را انجام دادم. اين ظرف وجودي‌اش، اين‌ قدر است.

لذا اينکه حتّي دارد بعد از نماز دعا کنيد و إلّا خدا نمازتان را به شما برمي‌گرداند، براي اين است که خدا دوست دارد که شما دست به دعا برداريد و در آستان قدس ربوبي اظهار عجز و طلب کنيد، امّا چنين کسي فقط بدو بدو مي‌خواند و مي‌دود. حتّي نشست و برخاست‌هايش يک جور خاص است، انگار که ورزش مي‌کند، اصلاً انگار نه انگار که نماز است، ولي دارد نماز هم مي‌خواند! اين يک احساس عذاب وجدان دارد که انگار پروردگار عالم الآن منتظر است که او يک تکليفي تحويل بدهد!

مرحوم ابوي مي‌فرمودند: بعضي قبل از اذان، نمازشان را خواندند و همين که اذان مي‌گويد، تحويل خدا مي‌دهند. يعني اين‌ها به سرعت تحويل خدا مي‌دهند!

اين ظرف وجودي انسان به تقوا است که هرچه تقوا بالاتر برود، آن موقع مي‌تواند از اين عطايي که خداوند دارد مي‌دهد و اين عطا هم تمام‌شدني نيست، بهره‌برداري کند. پس بستگي به ما دارد.

چطور يک کار نيک، عامل جذب حسنات ديگر مي‌شود؟

اولياء خدا مي‌گويند: همان خصوصيّاتي که در ماه مبارک رمضان پيدا کردي، حدّاقل آن‌ها را بعد از ماه مبارک حفظ کن. يکي توانسته پنج، شش خصلت به دست آورد، يکي هم بيشتر و يکي هم کمتر، هرچه به دست آوردي، حدّاقل همان را حفظ کن. اگر همان را حفظ کردي، اميرالمؤمنين در باب خلق در روايتي در ميزان الحکمه مي‌فرمايند: هر کس مصر به اين باشد که يک کار حسنه را ادامه دهد، پروردگار عالم راه‌هاي ديگر را برايش باز مي‌کند و حسنات ديگر هم برايش به وجود مي‌آيد. فقط بايد مصر باشد، «الحاح الملحّين»؛ يعني ترکش نکند.

براي همين است که در روايات آمده: اگر شما يک عمل کوچکي را ادامه بدهيد که منقطع نشود، بهترين از اين است که چندين عمل را پراکنده انجام بدهيد. به يک کار نيک عادت کرديد، اين را هميشگي انجام بدهيد. خود اين، عامل براي جذب کارهاي نيک ديگر مي‌شود.

لذا انسان بايد ببيند در ماه مبارک رمضان چه کار کرده است. فرض بگيريم من در ماه مبارک رمضان هر که آمد حرف بزند، گفتم: رهايش کن، غيبت مي‌شود، روزه‌ام. خوب بعد از ماه مبارک رمضان هم اين حال را حفظ کنم، چقدر قشنگ است. اصلاً فکر کنم روزه‌ام. چون فرمود اگر بدانيد چيست، هميشه مي‌خواهيد ماه مبارک باشد. به واسطه همان بود که برکت مطالب داشتم، جذب مي‌شد، حوصله داشتم، مناجات داشتم، لذّت مي‌بردم، در درونم فرح ذاتي داشتم، حالا همان را حفظش کنم. فکر کنم اصلاً در صيامم، بعد، اين، عامل براي مطالب ديگر مي‌شود.

علّت تکرار ضيافت‌ الله

پس فضل و رحمت الهي هست و دائم هم هست، فقط يک شب و دو شب و ماه مبارک رمضان نيست. ماه مبارک رمضان به واسطه اينکه جمع، در صيام، يعني ترک فعل موفّق شدند، خودشان بيشتر فيوضات را بهره‌برداري مي‌کنند که اگر همان حال در ماه‌هاي ديگر هم باشد، حدّاقل براي آن شخص – اگر عمومي باشد که ديگر نورٌ علي نور مي‌شود – مثل اين است که در ماه مبارک رمضان است.

لذا عرض کردم: اولياء خدا مي‌گويند: آغاز ضيافت الله، ماه مبارک رمضان است. يعني اگر کسي جدّي در ضيافت الله وارد شد، «دُعِيتُمْ فِيهِ إِلَى ضِيَافَةِ اللَّهِ» و مهمان پروردگار عالم شد، فکر مي‌کنيد ديگر خودش از اين مهماني بيرون مي‌رود؟! پروردگار عالم هم که کريم است، در مهماني را مي‌بندد و مي‌گويد: برو بيرون؟! خير.

پس چرا هر سال تکرار مي‌شود؟ عرض کرديم براي اينکه هر سال يک عدّه جديد در ضيافت‌الله ورود پيدا کنند. خوان کرم الهي زياد است و فقط به اين بندگان خالص خودش دلخوش نيست. چون عرض کردم در اين فراز هم بيان مي‌فرمايد: «علي اهل مملکتک». يعني خدا مي‌خواهد همه، آيت‌الله العظمي بهجت بشويم. خدا مي‌خواهد همه شيخنا الاعظم، حضرت مفيد عزيز شويم، خدا مي‌خواهد همه ما سلطان‌العارفين، سلطان‌آبادي بزرگ شويم، خدا مي‌خواهد همه ما مثل امام راحل باشيم. امّا اين، بستگي به جنبه‌هاي فردي خود طرف دارد که چقدر براساس تقوا توانسته آن سعه صدر را براي خودش به وجود بياورد و شرح صدر داشته باشد که بتواند از اين‌ها بهره برداري کند.

چگونه متّقي شويم؟

لذا ما ديگر بايد دنبال اين قضيه برويم که ديگر از اينجا به بعد با تقوا باشيم. اولياء خدا گفته‌اند: معني ساده تقوا، اين است که اگر گفتند: آقا اين کار را انجام بده، بگويد: چشم. وقتي گفتند: اين کار، خوب نيست و پروردگار عالم گفته: انجام نده، يا مکروه است و خيلي خوشايند خدا نيست و خيلي نمي‌پسندد؛ بگويد: چشم و انجام ندهد.

همان‌ طور که مکروه را مي‌گويند خدا خيلي نمي‌پسندد. مستحب هم از حبّ است؛ يعني خدا اين عمل را مي‌پسندد و دوست دارد. لذا اولياء خدا مي‌گويند: مستحب براي ما مثل واجب مي‌شود؛ چون خدا مي‌پسندد. پسندم آنچه را جانان پسندد. پس چون خدا مي‌پسندد، من هم انجام مي‌دهم، امّا آن‌جا که مکروه است، خيلي خوشش نمي‌آيد و خوشايند پروردگار عالم نيست، پس انجام نمي‌دهد و مثل حرام مي‌شود.

اگر اين حال در انسان به وجود بيايد، متقي مي‌شود. خيلي سخت نيست، گرچه سخت است! سخت است؛ چون بايد با نفس مبارزه کنيم. ابليس و اين نفس دون نمي‌گذارد که اين حالات، درونت شکل بگيرد، امّا اگر واقعاً اين حال بشود که ببينم خدا چه مي‌خواهد، نه اينکه خودم چه مي‌خواهم، به تقوا مي‌رسيم.

البته اين مطلب سخت است؛ چون امکان دارد مثلاً در يک مسئله‌اي خدا بگويد: آبرويت را خرج کن. همان‌ طور که امام آبرويش را خرج کرد. امام در ابتداي جنگ مي‌فرمود: براي چي مي‌گوييد: جنگ، جنگ، تا پيروزي، بايد بگوييد: جنگ، جنگ، تا رفع کل فتنه، «و قاتلوهم حتي لا تکون فتنه». امّا همان امامي که درست در بحبوحه جنگ به مردم که مي‌گفتند: جنگ، جنگ، تا پيروزي؛ ياد داد که اين غلط است و فرمود: جنگ، جنگ، تا رفع کل فتنه؛ همان امام فرمود: من جام زهر را مي‌نوشم! لذا آبروي خودش را گذاشت. حالا شايد کسي بگويد: چرا تا ديروز اين حرف را مي‌زدي و امروز اين‌ طور گفتي؟! چون اگر کار براي خداست، انسان آبرويش را هم کف دستش مي‌گذارد و إلّا اگر بخواهد حرف خودش را بزند، اين نفس دون مي‌شود که من مطيع پروردگار عالم نيستم.

لذا مي‌دانيد معنا و مفهوم اينکه امام‌المسلمين در نماز جمعه در مناجات با حضرت حجّت بيان فرمودند: اي سيد ما! اي صاحب ما! تو صاحب اين انقلابي، من با اين جسم ناقصم و اين اندک آبرويي که آن را هم شما به من داديد … چيست؟

يعني اگر يک جايي بايد بايستم، مي‌ايستم، ولو به اينکه ديگران بگويند: ديکتاتور است! البته با درايت خود ايشان کار به آن‌جا نکشيد، امّا اگر يک زماني نستجيربالله، نعوذبالله همه هم برگردند و بگويند: آقا! بس است، ديگر حالا شما برو کنار، شما دست بکش؛ مي‌گويند: نه من مي‌ايستم و آبرويم را کف دست مي‌گذارد؛ يعني اين ديگر براي خداست؛ چون آن کسي که مأمور به مطلب الهي است، ديگر نبايد نگاه کند که مردم به او به‌به مي‌گويند، يا نغوذبالله، نستجيربالله لعن و نفرين و مرگ مي‌گويند. براي مردان الهي، هر دو يکسان است. مي‌گويد: من مي‌بينم خدا چه مي‌گويد، مردم هر چه مي‌خواهند بگويند، بگويند.

البته الحمدلله ملّت ايران نشان داد که اين‌ گونه نيست و وعده هم از ناحيه پيامبر آمده که ملّت ايران اين‌ گونه نيست. امّا اگر به فرض – فرض محال که ديگر اشکال ندارد – همين ملّت ايران که مي‌گويد: ما اهل کوفه نيستيم، علي تنها بماند و اين همه شعار مي‌دهد و فرياد مي‌زند و سينه سپر مي‌کند؛ يک روزي نعوذبالله، نستجيربالله همه عليه شدند، امام‌المسلمين مي‌گويد: خير، من آبرو را کف دست مي‌گذارم، امّا تن به خواسته غير خدا نمي‌دهم، اين تقوا مي‌شود، چون براي خدا است.

البته همان که عرض کردم فقط براي خدا باشد، نه براي نفس دون. براي خدا باشد، حالا ولو به اينکه ديگران هم حرف و حديث بزنند و بگويند: آقا! نستجيربالله مثلاً رياست‌طلب، ديکتاتور و … است. بگذار بگويند، کسي که براي خدا کار مي‌کند، اصلاً اين حرف‌ها برايش ملاک نيست. اگر بخواهد اين حرف‌ها را رعايت بکند، معلوم است براي خدا نيست و براي مردم است.

ماه مبارک آمد تا چه به ما ياد دهد؟

پس با اين حال بايد بدانيم که عطاياي الهي براي همه هست و نعم خدا دائمي است. امّا ماه مبارک رمضان خصوصيّتش اين است که گيرايي ما با آن پالس‌هايي که فرستاده مي‌شود، قوي شده و به خوبي مي‌گيريم و إلّا نعم هميشه هست.

يکي از معاني «منّان» هم همين مي شود که دائم نعمت مي‌دهد و هميشه دارد مرحمت مي‌کند. حالا اينکه من نمي‌توانم بگيرم، چون وضع من خراب است. وضعم را بايد درست کنم، طهارت روح پيدا کنم تا بتوانم بهره ببرم.

ماه مبارک رمضان آمد که اين را يادمان بدهد که وضعتان را درست کنيد. حالا خوش به سعادت شما که درست است، امسال هم که دارد مي‌رود. تمام شد. اگر يک فردا باشد و إلّا که هيچ. خيلي هم نمي‌شود با قاطعيت گفت که پس فردا عيد است. چون ماه را بايد ديد. البته مي‌گويند: احتمال قوي ديده نمي‌شود، امّا اي بسا ديده شد و حتّي پس فردا در روز اعلام کردند. البته معلوم نيست، امّا هر موقعي که ماه را ديدند، ديگر تمام است؛ يعني بايد واقعاً باور کنيم که فردا بيست و نهم است؟! يعني تمام شده؟! چقدر بهره برديم؟! چقدر طهارت روح ايجاد شده؟!

نشانه قبولي ماه مبارک

يک نشانه اينکه حالاتي که عرض کرديم در ماه مبارک رمضان براي شما به وجود آمده، اين است که تا حالا وقتي کسي مي‌خواست غيبت کند، مي‌گفتيد: روزه‌ام، رها کن. يا چشم‌هايم مي‌خواهد کار کند، مي‌گويم: روزه‌ام، استغفرالله. زبانم مي‌خواهد کار کند، استغفرالله. گوشم نشنود، استغفر الله. امّا يک نشانه خيلي بزرگ اين است که انسان بعد از ماه مبارک، به‌خودي‌خود متنفّر مي‌شود. تا حالا مي‌گفت: روزه‌ام و مراعات مي‌کرد که اين صيام ظاهري بود، امّا صيام حقيقي اين است که فکرت عوض مي‌شود، «الصيام المرء عن الخطاء افضل من صيام المرء عن الطّعام»، يا بيان شده: «الصّيام القلب من الخطاء افضل من صيام المرء من الطّعام»، صيام قلب، افضل از صيام طعام است که نخوري، حالا تا ديروز مي‌گفتي: روزه‌ام، امّا از اين به بعد خودت بدت مي‌آيد، در اين يک ماه حرف‌هاي رکيک و بي‌خود و دروغ و تهمت و کذب و مسائل ديگر را بيان نمي‌کني، امّا حالا ديگر بدت مي‌آيد. آن موقع مي‌گفتي: روزه‌ام خراب ميشود، حالا اصلاً خود به خود بدت مي‌آيد و اين نشانه قبولي است. حالا بدت مي‌آيد خودت در مجلس گناه بروي، خودت بدت مي‌آيد ترانه و موسيقي‌هاي مبتذل و … گوش دهي. تا حالا به شوق اينکه يک آيه مي‌خوانم، يک ختم قرآن مي‌شود، مي‌گفتم: پس بگذار که اينقدر بريز و بپاش کردند، من روزي يک جزء، دو جزء و … بخوانم، حالا ديگر اصلاً اشتياق به قرائت قرآن داري، يعني ديگر شوق به قرائت قرآن در تو به وجود مي‌آيد.

ماه مبارک تمام شد، اما اصلاً خودت يک گم کرده‌اي داري، نمي‌تواني رهايش کني. يک بنده خدايي بچّه‌دار نمي‌شد، دستورالعملي را که در دعاهاي معصومين وارد شده، به ايشان بيان کرديم، ايشان خودش به من گفت: ما هنوز داريم آن دستور العمل‌ها را انجام مي‌دهيم، لذّتي در آن دعاها هست که نمي‌شود رهايش کرد، گفت: حتي آن مطالبي را که فقط مخصوص آن دوران است که به اصطلاح نطفه را پاک مي‌کند، هم مي‌خوانم.

پس قبلش مجبور بوديم؛ چون مي‌گفتيم صيام است، يا قبلش مجبور بود و براي بچّه‌دار شدن، صده را انجام داد، امّا مي‌گويد: حالا ديگر اين‌ قدر من علقه پيدا کردم که نمي‌توانم رها کنم، عادت کردم و احساس مي‌کنم گم‌شده‌اي دارم.

پس نشانه قبولي ماه مبارک اسن است که در ماه مبارک رمضان مي‌گفتيم: مي‌خواهم روزه بگيرم، ديگر انجام نمي‌دهم، حالا ديگر به خودي‌خود، از شنيدن غيبت، نگاه بد، دروغ و تهمت، رفتن به مجلس گناه، شنيدن ترانه چنين و چنان، زياد خوردن، زياد خوابيدن و … بدم مي‌آيد و به عکس از مناجات، قرائت قرآن و … خوشم مي‌آيد. حالا ديگر اصلاً خودم لذّت مي‌برم، تا قبل برايم يک مقدار سنگين بود، حالا ديگر لذّت مي‌برم که اين خودش نشانه قبولي ماه مبارک رمضان است. اگر اين حال را داشتيم، نشانه قبولي ماه مبارک اينست، چقدر قشنگ ميشود، اين زيبا نيست که حال انسان تغيير مي‌کند؟! همان‌طوري که يک عمر در سال تحويل مي‌خوانديم – که عرض کردم اولياء خدا در شبهاي قدر هم مي‌خواندند که ما هم خوانديم – : «يا مقلّب لبقلوب و الأبصارف يا مدبّر اللّيل و النّهار، يا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا إلي أحسن الحال»، انسان به احسن الحال برسد.

لذا براي به دست آوردن همين حالات است که يک عدّه از اين فضائل و نعمي که براي اهل مملکتش، هميشگي و دائم، است؛ خوب استفاده مي‌کنند. حالا ديگر زمينه روز به روز گسترش پيدا مي‌کند، در مسائل معنوي ثروتمند مي‌شود، فقير إلي الله مي‌شود، ثروتمند از باب مطالب معنوي مي‌شود، چون هر چه فقير إلي الله شدي، ثروت معنوي‌ات هم بيشتر مي‌شود، اين‌طور پروردگار عالم عنايت مي کند.

گذشت، خدايا! باورمان نميشود امّا چه کنيم، البته عمر ماست که گذشت، ماه مبارک که مي‌آيد، امّا معلوم نيست سال ديگر ما باشيم، يا نباشيم؟! در همين ماه مبارک رمضان، خبر دارم از دوستان و رفقايي که بستگانشان غريق رحمت الهي شدند، اصلاً ناگهاني است، تمام مي‌شود، «يا من بدنيا إشتغل قد غرّه طول الأمل، الموت يأتي بغت?ً، و القبر صندوق العمل»، مرگ ناگهاني مي‌آيد، آيا ما سال ديگر هستيم؟! سال ديگر نه، روز عيد فطر هستيم؟! واقعاً همي ن‌طور است، معلوم نيست روز عيد فطر هم باشيم! بايد از آن جبّار بخواهيم هر چه که ما غفلت کرديم و خواب بوديم، تو خودت براي ما جبران بفرما.

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *