سردار طوسي،سردارخوبي‌ها,الگويي بي‌ماننددرتواضع بود

محمدحسن قاسمي طوسي معروف به طوسي در ماه شعبان سال ۱۳۳۷هجري شمسي در روستاي طوسكلا از توابع شهرستان نكا در استان مازندران به دنيا آمد. وي دوران كودكي‌اش را در دامن مادري مؤمنه و پدري پرهيزگار گذراند و در سال ۱۳۴۴ به دبستان ابتدايي روستاي محل سكونتش رفت، براي گذراندن دروس راهنمايي در مدرسه‌ فردوسي نكا نام‌نويسي كرد، پس از آن به دبيرستان طالقاني ساري رفت، در اين مرحله بود كه با تعدادي از انقلابيون آشنا شد تا اينكه پس از تحمل زحمات و زجرهاي فراوان و گذراندن سختي‌ها و مشكلات، به گروه‌هاي مبارز عليه حكومت شاه پيوست. همين زمان بود كه با انديشه‌هاي امام خميني آشنا شد، به دليل مشكلات مالي و روحيه انقلابي موقتاً دست از درس خواندن كشيد و با دختر عمّه‌اش خانم عرب‌زاده ازدواج كرد.با آغاز تجاوز دشمن به ايران اسلامي دل از فضاي آرام شهر بريد و به جبهه‌هاي حق عليه باطل پا نهاد تا بقيه عمر خويش را در ميدان نبرد براي اعتلاي اسلام به كار بندد. اين شهيد بزرگوار با رشادت‌هاي فراواني كه در عرصه نبرد از خود به جاي گذاشت خيلي زود نظر فرماندهان را به خود معطوف كرد و به تدريج مسئوليت‌هاي مهمي ار جمله جانشين فرمانده لشكر ۲۵ كربلا شد، آموزش نيروهاي تحت امر، بازسازي و ترميم يگان رزمي، تقسيم كار و تعيين مأموريت‌ها تا پايين‌ترين رده، فعاليت براي آماده سازي روحي و رواني نيروهاي تحت امر با انجام سخنراني قبل از عمليات، امور مربوط به شناسايي و طراحي عمليات، شناسايي و جذب نيروهاي داراي مديريت براي جابجايي و سازماندهي از جمله مسئوليت‌ها و سمت‌هايي بود كه اين فرمانده در طول دفاع مقدس عهده دار آن بوده است. * پدر شهيد اخلاص و تواضع را رمز يادگاري سردار مي داند محمد علي طوسي پدر شهيد طوسي در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در نكا درباره خاطرات خود درباره محمد حسن اظهار كرد: محمد حسن پسر مؤمن، متواضع و فروتن و دينداري بود و از همان ابتدا و در دوران طاغوت نيز مخالفت با رژيم طاغوت را در سر داشته است تا جايي كه براي خدمت سربازي حاضر به خدمت كردن به اين رژيم و در امنيه نشد. وي ادامه داد: محمدحسن با دختر عمه‌اش ازدواج كرده بود و هنوز چند وقتي از ازدواجش نگذشته بود كه موقع خدمت سربازي‌اش فرا رسيد، اصلا رضايت نمي‌داد به سربازي برود، چند بار اصرار كردم كه نمي شود از سربازي فرار كرد. اما محمد حسن مي‌گفت: من به طاغوت خدمت نمي‌كنم تا اينكه چند باراز پاسگاه ژاندارمري، امنيه آمدند كه پسرم مجبور شد به خدمت سربازي اعزام شود، او را يك‌راست به پادگان آموزشي در بيرجند بردند اما مدتي نگذشته بود كه از آنجا فرار كرد. وي ادامه داد: محمدحسن يك راديوي كوچك خريد، اخبار فارسي را از كشورهاي ديگري مي گرفت و آن را به ديگران منتقل مي‌كرد تا اينكه مبارزات علني شد و پسرم جزء كساني شد كه به‌صورت منسجم بر عليه شاه تظاهرات را سازماندهي مي‌كردند. طوسي گفت: در دوران جنگ در برخي از عمليات‌ها با هم بوديم و ايشان آنچنان در طول جنگ در پي رسيدگي به امور بود كه گاهي غذا خوردن را از ياد مي‌برد و تنها به اطلاعات و عمليات مي‌پرداخت. پدر شهيد طوسي در ادامه خاطرنشان كرد: پسرم جزء رضاي خدا به چيز ديگري نمي‌انديشيد فقط به صرف اطاعت از فرماندهي تن به اين مسئوليت‌ها مي‌داد، هيچگاه خود را لايق فرماندهي بسيجيان نمي‌دانست و هميشه مي گفت؛ فرمانده اصلي امام زمان (عج ) است و گاهي كه از فرط خستگي به ايشان مي‌گفتم خسته شده‌اي كمي استراحت كن، فرمانده كه اين همه كار نمي‌كند، مي گفت؛ من هم سرباز رهبر و امام زمان (عج) هستم و فرقي با ديگران ندارم و بايد با تمام توان تلاش كنم. * شهيد طوسي عاشق خدمات‌رساني به مردم بود
حليمه عرب زاده همسر سردار طوسي درباره همسرش گفت: محمدحسن قبل از اينكه يك فرمانده خوب و قوي باشد، همسر و پدر خوبي در خانه بوده است. وي بيان داشت: وي بسيار صميمي و مهربان بود و به‌ندرت پيش مي آمد كه برخورد تندي داشته باشد، شهيد در شجاعت، مديريت، ازخودگذشتگي برخورد متواضعانه زبانزد خاص و عام بود به‌ طوريكه هيچ يك از دوستان و همرزمانش هيچ خاطره بدي از او در ذهن ندارند. عرب زاده در رابطه با ازدواج و خاطراتش ادامه داد: دي ماه سال ۱۳۵۷ بود كه دخترم متولد شد، غروب روز ۲۶ دي ماه ۱۳۵۷ بود كه ديدم محمد حسن خوشحال و خندان مي‌آيد با صداي بلند گفت:مادر سميه، گفتم: چه شده چرا اين قدر خوشحالي؟ گفت: شاه خائن فرار كرد، حالا كه مردم همه خوشحال هستند من بايد براي دخترم جشن مفصلي بگيرم، مدتي از اين ماجرا گذشت كه ديدم يك روز به من مي‌گويد؛ مي‌خواهم بروم تهران، به كمي پول احتياج دارم، گفتم؛ تهران براي چه؟ گفت؛ حضرت امام مي‌خواهند بيايند گاردي‌هاي شاه اعلام كرده اند كه نمي‌گذارند امام خميني بيايد، ما مي‌خواهيم براي حفاظت جان امام و همراهانش به تهران برويم، بالاخره پول فراهم كرديم ايشان و دوستانشان به تهران رفتند كه پس از ديدار با امام به مازندران برگشتند. وي ادامه داد: در طول دوران جنگ ما به ندرت محمد حسن را مي‌ديدم و اغلب در جبهه بود اما ما در مازندران با پدرشان زندگي مي‌كرديم تا اينكه با اصرار ما نيز به اهواز بردند و چهار سال در اهواز زندگي كرديم، در آنجا ما با بانوان هم رزمي‌هايشان جلسات خانگي داشتيم و به وضعيت رزمندگان و دوخت و دوز و كارهاي پشت جبهه رسيدگي مي‌كرديم، يك روز جمعه با دخترم آماده شديم كه به نماز جمعه برويم همانطور كه مي‌رفتيم ناگاه دخترم گفت: مامان، بابا، من هر چه نگاه كردم كسي را نديدم و به راهم ادامه دادم كه يك اتوبوس جنگي كنارمان ترمز زد و گفت؛ سوار شويد هر چه نگاه كردم نشناختم كه ناگاه محمد حسن پارچه روي صورتش را برداشت و گفت: بياييد سوار شويد به نماز برسيم. عرب زاده درباره ديدارهاي آخرشان نيز مي‌گويد؛ براي امتحانات دخترم و ديدار با خانواده چند ماهي بود كه آمده بوديم و بعد از گذشت سه تا چهار ماه ايشان نيز به مازندران آمد و در هنگام ورود به منزل تا چشمم به ايشان افتاد فهميدم كه اين ديدار آخر ماست و شهيد طوسي ديگر رفتني است در نگاهش چيز ديگري بود، شهيد طوسي نوراني شده بود و طوري بود كه من هنگام صحبت كردن با ايشان نمي‌توانستم به چهره‌شان نگاه كنم و همان ديدار آخرمان بود كه ايشان رفتند. ابتدا مفقودالاثر بودند و كسي از ايشان خبري نداشت و بعد از سال‌ها، ايشان را براي ما آورند. وي ادامه داد: شهيد طوسي عاشق خدمات‌رساني به مردم، صداقت و راستگويي، احترام به والدين و خانواده‌هاي شهدا بود و وقتي از جبهه مي‌آمد محله و زندگي ما پر از صلح و صفا و آرامش بود. همسر شهيد طوسي تصريح كرد: ايشان سرشار از معنويت به خدا بود و به دخترمان ياد داده بود همواره بر سر نمازهايش دعا كند شهيد شود و دختر كوچكمان نيز همين كار را كرده و ايشان آمين مي‌گفت. عرب زاده در پايان اين گفت‌وگو ولايت‌پذيري، رعايت تقوا و دينداري را مهم‌ترين عامل سعادت و جاودانگي دانست و يادآور شد: شهيد طوسي نيز مهم‌ترين دغدغه‌اش تقوا و دينداري بوده است كه اميدوارم خداوند در ادامه راه ، ما را در اين امر موفق بدارد. *بخشي از وصيت نامه سردار شهيد طوسي اين حقير در نزد پروردگار از اينكه قصور و كوتاهي كرده باشم خود را گناه كار مي‌دانم و شرمنده‌ام از اينكه عمل مثبتي انجام نداده‌ام از يتك تك برادران ديني و به ويژه برادراني كه به نحوي با آنها سروكار داشتم مي‌خواهم اين بنده گناه كار را از تندي‌ها، غيبت‌ها و هر خطايي كه احيانا نسبت به آنها مرتكب شده باشم ببخشند و به بزرگي خودشان مرا عفو كنند. در صراط مستقيم الهي راه برويد و به عبادت، تلاوت مستمر آيات قران كريم، توجه به نماز، روزه ، دوري از غيبت و تهمت بپردازيد و در آموختن علم مادي و معنوي و بكار گرفتن آن در مسير انقلاب كوشا باشيد كه در غير اين صورت مورد بازخواست خداوند قرار خواهيد گرفت. ذكر خدا و ياد او را هميشه آويزه گوشتان قرار دهيد و به مجاهدت و عبادت در راه خدا بپردازيد (توصيه شهيد به همسرش). توصيه مي‌كنم در تربيت دخترم حداكثر كوشش خود را به خرج دهيد او را به‌گونه‌اي بار آوريد كه دختري مومنه، آزاده ايثارگر و فداكار ودر حد توان همچون حضرت رقيه (س) باشد و ايشان هم سعي كند كه در حجاب نمونه و در عبادت بي‌نظير و در ايثار و فداكاري در راه خدا پيشتاز و در آموختن علوم ديني و اسلامي كوشا باشد( تاكيد شهيد در تربيت فرزندش). بايد همه دست به دست هم داده خالصانه به ريسمان الهي چنگ زده و با قلبي مملو از ايمان، تقوا و خلوص در مسير اين حركت الهي تلاش كرده تا خداي ناكرده گزندي به اسلام عزيز و قرآن كريم نرسد و ما هم عاقبت به خير و در نهايت به مقام قرب ذات باريتعالي نايل گرديم. پدر و مادرم: درود خدا بر شما باد، شمايي كه تمامي وجودتان را براي اين انقلاب و اسلام قرار داد، و فرزندان خود را براي جهاد در راه خدا به جبهه فرستاديد و خودتان، اگر در جبهه نيستيد تمامي وجودتان در جبهه و سنگرهاي رزمندگان است و در اين راه فرزندان عزيزتان ابراهيم را براي رضاي خدواند تقديم كرديد و حتي با پيكر مطهر و خونين‌اش نيز ملاقات نكرديد زيرا هديه‌اي كه به پيشگاه خدا فرستاديد حتي حاضر به پس گرفتن آن نشديد، اين براي شما افتخاري بس بزرگ است. دنيا محل امتحان و آزمايش است و كاروان‌سرايي است موقت، قافله مرگ فرا خواهيد رسيد و همه در نوبت قرار دارند و در مهلت مقرر بايد بسوي او بازگشت، آنچه را خداوند تقدير مي‌كند كسي قادر به آن نخواهد بود خداوند دقيقه و ثانيه‌اي مرگ كسي را به تأخير نمي‌اندازد پس چه بهتر كه انسان زندگي‌اش را در مسير طاعت الهي و براي كسب رضايت خداوند قرار دهد و همواره بياد او باشد. در پايان به همه شما توصيه مي‌كنم كه در برابر تمامي مصائب وارده، به خداوند پناه ببريد و به ياد حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت زينب (س) و سالار شهيدان حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) خودتان و قلبتان را آرامش ببخشيد چون اين بزرگواران بيشترين مصائب را در طول تاريخ اسلام براي رضاي خداوند به جان و دل خريدند، انتظار دارم اگر شهادت نصيب من شد صبر و استقامت پيشه كنيد كه خداوند با صابران است. پاسدار شهيد محمد حسن طوسي سرانجام در دشت تفتيده‌ شلمچه در سال ۱۳۶۶ در سن ۲۹ سالگي و با اصابت تركش‌هاي خمپاره ۶۰ م.م عراقي‌ها و در حالي كه در نزديك‌‌ترين محل به دشمن، استقرار يافته بود، براي هميشه از زمينيان فاصله گرفت و آنگونه كه خود خواسته بود و بارها به دوستانش گفته بود، ابتدا به فضيلت گمنامي رسيد و كسي از مكان افتادن جنازه اش مطلع نشد و پس از سال‌ها فراق و هجران، شهيد طوسي دوستان، خانواده و همرزمانش را در لشكر ۲۵ كربلا از چشم انتظاري در آورد و در حالي كه هشت سال از شهادتش مي‌گذشت در سال۱۳۷۴هجري-شمسي باقي مانده‌ پيكرپاك و مطهرش روي دست شاگردان و يارانش قرارگرفت و اكنون در مزار شهداي طوسكلا و در بارگاه قدسيان آرام گرفته است. خانواده طوسي سه شهيد به نام هاي محمدحسن، محمد حسين و محمد ابراهيم تقديم اسلام و انقلاب كرده است.
یادش گرامی و نامش همواره زنده باد .

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *