حسين اسلامي مورخ ساروي؛ما چهارشنبه سوری را ازاعراب گرفتيم

ما چهارشنبه سوزي مي کنيم، آدم سوزي مي کنيم که مثلاً بگوئيم که ما هم آدم هستيم؟ خود سوزي براي چه؟؟ اين ننگ بي معرفتي را به کجا ببريم؟ چه پاسخي به تاريخ بدهيم؟؟

چهارشنبه ترجمه يوم الاربعا عربها است، ما ايرانيها هفته نداشتيم، تقسيم بندي ماه به چهار هفته و هر هفته هفت روز به نام شنبه و ….. جمعه ، ريشه عبري و عربي دارد. ما ايرانيها دوازده ماه داشتيم که هر ماه سي روز بود و هر روز هم يک اسم ويژه خودش را داشت، پس با ۱۲ ماه سي روزه ما ۳۶۵ روز را مي گذرانيم و پنج روز آخر را پتک patek مي ناميديم . ما چهارشنبه نداشتيم که حالا در اين روز مواظب باشيم جن زده نشويم. اين يک رسم و باور عربي است که چهارشنبه داشتند و چهارشنبه را هم نا مبارک مي دانستند ، صد البته ما ايرانيها جشن آتش داشتيم ، اين روشن کردن آتش را يونانيها و رو ميها از ما گرفتند و به همين دليل چون جشن آتش براي آنها ريشه دار نبود، براي آنها اصالت نداشت ، آنها آتش باز و ترقه باز شدند ، و دوباره آنرا تهوّع کردند تا بعضي از ما آنرا جمع کنيم و به مراسم چهارشنبه سوزي بياوريم .
امّا ما چرا آتش مي افروختيم ؟ ما ايرانيها براي پذيرايي از ارواح در گذشتگان به اعتبار اينکه آتش: نور، حرارت، پاکي، طراوت، سازندگي، زندگي و سلامت مي بخشد و اصولاٌ نور يک مظهر خدوندي است . تاريکي مظهر شيطان و اهريمن است. و اين نور است که زشتي ها، بيماريها، آفات، بلاها و اهريمن را بيرون مي کند و به اعتبار غلبه روشني بر تباهي، آتش مي افروختيم ، آتش به آسمان و به بالا گرايش دارد و نيايش در کنار آتش نشانه و راهي به جانب اهورا مزدا است، نه آتش پرستي!!
امّا در کجا آتش مي افروختيم ؟

ما ايرانيها در پشت بام خانه ها در يک ظرف مخصوص آتش مي افروختيم ، در بالاي تپه و کوه آتش مي افروختيم، در کنار آتش دعا و نيايش و اوراد ويژه مي خوانديم، اين يک رسم ديني و اعتقادي بود، مراسم پرستش اهورا مزدا در کنار آتش که نور است و زندگي، و نگاه به اوج آسمان دارد برگزار مي شد. آتش بازي و آتش پرستي که در شأن يک ملّت با فرهنگ نبود، ما آتش را گرامي مي داشتيم، و آتش را نمي پرستيديم، ما آتش را پرتوي از نور ايزدي به شمار مي آورديم، آتش يک وسيله ي آزمايش و اثبات بي گناهي مثل سياوش و حضرت ابراهيم شد .

ما به آتش توهين نمي کرديم، ما به آتش بد نمي گفتيم، ما ايرانيها از روي آتش نمي پريديم و بدزباني نمي کرديم که« زردي من از تو». اين جمله يک بي احترامي به آتش است که ما ايرانيها مرتکب اين کار زشت نمي شديم، ما که اينقدر بي فرهنگ نبوديم، ما عنصري را که مقدس مي شمرديم بد و بيراه نمي گفتيم!! آتش در يک ظرف مخصوص بود ، با آداب ويژه روشن مي شد، در کنارش دعا و نيايش بود ، انواع نذر و هديه مي گذاشتيم، همان آجيل هفت مغز را نه براي شکم چراني خودمان که براي هديه به ديگران در کنارآتش مي گذاشتيم، آش نذري را هم براي تقديم به ديگران تهيه مي کرديم.
ما چرا آتش را در پشت بام و بالاي کوه و تپه روشن مي کرديم؟ باز هم دليل داشت، ما به اعتبار اينکه در اين پنج روز آخر سال بعد از اينکه خانه ها را روفت و روب کرديم، همه چيز پاکيزه مي شد در شبي که معمولاً شب سال بود، جشن و سرور داشتيم. نه چهارشنبه آخر سال، اصلاً ما چهارشنبه نداشتيم که حالا چهارشنبه سوري يا چهارشنبه سوزي بر پا کنيم، ما جشن و سرور و سور داشتيم، ما جشن هاي آب و جشن هاي آتش داشتيم، اين جشن آخر سال مثل جشن شهريورگان، جشن آذرگان، جشن ارديبهشت گان، و جشن سده، در کنار آئين هاي خودش، آتش هم مي افروختيم، اين آتش به نوعي مقدس هم بود، مثلاً در جشن سده يک اخگر از آتش را به خانه مي برديم که تا آخر سال خاموش نشود و در تمام زمستان آتش را زنده نگاه مي داشتيم، با روشن کردن آتش، شادماني و آغاز جشن را اعلام مي کرديم، آتش براي ستايش اهورا مزدا بود، و البتّه براي راهنمايي ارواح ، تا به خانه خودشان برگردند و راه را گم نکنند.

چون باور داشتيم که در اين پنج روز آخر سال ،روزهاي پائين آمدن ارواح و فَروَهَرها است، حتي به اين باور بودند که خلقت انسان در سه روز آخر سال اتفاق افتاد، اين جشن آخر سال از جشن نوروزهم مهمتر بود، چها روز اول را به آماده شدن براي اين جشن بزرگ و روز پنچم سر آغاز جشن بزرگ بود، خانه ها را تميز مي کرديم که فروهر ها از آسمان با ديدن روشنائي و آتش به خانه و کاشانه خود برگردند، آتش به نوعي چراغ راهنماي ارواح بود که در روشنائي به خانه خود برگردند.ما غير از افروختن آتش به تهيه کردن آجيل هفت مغز، از هفت نوع ميوه خشک شامل پسته، بادام، سنجد ، کشمش، گردو ، يرگ هلو و انجير هم اقدام مي کرديم، بعد ها بعد از ورود اعراب ، هفته و روزهاي هفته و شب جمعه و … پيدا ش.

و در اين چند سال اخير، آداب و رسوم مختلف، مثل فال گوش، فال کوزه ، آش رشته ، آش بيمار، قاشق زني، کجاوه اندازي، شال اندازي ، کوزه شکني، آب پاشي، باز کردن قفل، و در زمان قاجار رفتن به زير توپ مرواريد و نشستن دختران دم بخت روي چرخ کوزه گري و يا گردو شکني هم پيدا شد، و در اين چند سال اخير براي مرگ اين آئين ويژه باستاني ايراني، در يک رفتار تقليدي از ابتذال غرب، ما چهارشنبه سوزي درست کرديم تا آيندگان بدانند، که ما بوديم اينگونه خود زني مي کرديم و اينهمه بي فرهنگ بوديم.ما براي شفاي بيمار تب دار که او را نمي کشتيم!! خودمان را که نبايد بکشيم!! ما چهارشنبه سوزي مي کنيم، آدم سوزي مي کنيم که مثلاً بگوئيم که ما هم آدم هستيم؟ خود سوزي براي چه؟؟ اين ننگ بي معرفتي را به کجا ببريم؟ چه پاسخي به تاريخ بدهيم؟؟خدايا شر سازمان سياسي و غير فرهنگي ميراث و گردشگري و صنايع دستي را حداقل در مازندران از سر ما کوتاه بفرما.
شمال نيوز

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *