ای خواهرم،قبل ازهرچیزاستعمارازسیاهی چادرتو می ترسدتا سرخی خون من.”

شهیدمحمدحسن جعفرزاده: “ای خواهرم،قبل ازهرچیزاستعمارازسیاهی چادرتومی ترسدتاسرخی خون من.”
جمله،جمله زیباو پرمغزی است،جمله ای کوتاه امابلند،جمله ای کم واژه اما با معنا. جمله ای که فقط از چند واژه تشکیل است، اما جمع این واژگان در دنیای جملات بار معنایی خاصی را در پی دارد، معنایی ژرف و عمیق. امازیبایی اجتماع این واژگان فقط دردنیای جملات نیست،در دنیای حقیقی هم جمع این واژگان زیبا می شوند، در دنیای واقعی هم وقتی این واژگان در یک فرد متبلور می شوند، زیبا می شوند، در دنیای واقعی دیگر این واژگان آن واژگان قدیمی نیستند، دیگر چادر مشکی نیست، دیگر خون شهید نیست، در دنیای واقعی همه کوثر می شوند و غیر او ابتر می شوند.
آری مصداق واقعی این واژگان در دنیای حقیقی هدیه خداوندی است بر بهنرین برگزیده اش، مصداق واقعی این واژگان در دنیای حقیقی گلی می شود از گل های بهشت، مصداق واقعی این واژگان در دنیای حقیقی فرشته ای می شود در کالبد انسان، مصداق واقعی این واژگان در دنیای حقیقی نوری می شود در ظلمات دنیای ما، مصداق واقعی این واژگان در دنیای حقیقی امانتی می شود در میان ما، اما چه امانتی؟ اما چه امانتداریی؟ اما….
آری همه واژه های مقدس در وجود زنی مقدس چون فاطمه(س) خلاصه می شود، آن چادر مشکی که استعمار از آن می ترسد، ارثیه زهرای مرضیه(س) است چادر مشکی که از خون سرخ شهید هم شریف تر می شود، یادگار صدیقه طاهره(س) است، آن چادر مشکی که امروز برای ما به یادگار مانده است و یادگار خواهندماند، یادآور ظلمی است که به خاندان عصمت و طهارت شده است، آن چادر مشکی همان چادری است که مادر شیعیان جهان برای حمایت از امام زمانش به سر کرد و به پشت درب خانه رفت، آن چادر مشکی همان چادر خاکی شده ی کوچه های مدینه است که حضرت آن را به زمین می کشید و به یاری مولایش می شتافت، آن چادر مشکی همان چادری است که جای کفش قدرت طلبان و استعمارگران آن روز بر روی آن نقش بست، آن چادر مشکی همان چادری است که….
آری این چادر نیز همان چادر است و استعمار گر هم همان استعمارگر است، استعمارگر آن روز می خواست صدای اذان از ماذنه ای بر نخیزید، استعمارگر آن روز می خواست در دین تحریف ایجاد کند، استعمار گر آن روز می خواست صدای پیامبر را که از گلوی علی(ع) بیرون می آمد را بفشرد، تا دیگر هیچ صدایی در هیچ جایی ندای توحید وعدالت را سر ندهد، استعمارگر آن روز می خواست اسلام محمدی را به اسلام دیگری تغییر دهد، اسلامی که دیگر جز سلام از آن باقی نماند، استعمارگر جدید هم همان هایی را می خواهد که استعمار گران گذشته می خواست، استعمارگر جدید کمی تغییر روش داده است، والا منشش و فکرش همان است، این استعمارگر هم می داند که آنچه وحدت آفرین و امید بخش و شور آفرین است همین چادرفاطمی است، که مردم زیر آن جمع می شوند، استعمارگر می داند همین چادر فاطمی است که مردم برای برپا نگه داشتنش خون می دهند، استعمارگر می داند همین چادر فاطمی است که مردم برای نگه داشتنش از دنیا و ما فیها می گذرند، استعمارگر می داند همین چادر فاطمی است…..
آری اینگونه است که آن شهید بزرگوار این جمله زیبا را می فرماید، و اینگونه است که این جمله وقتی زیباتر می شود که همه واژه های مقدس آن در یک فرد متبلور می شوند، یعنی، چادر مشکی و خون شهید و می توان به آن افزود، پشت در و میخ در و کوچه های مدینه و …
محسن جمشیدی کوهساری
www.aqa.blogfa.com

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *