تعلیم وتربیت ازمنظرابن سينا/عنوان تحقیق مرتضی سورتیچی
تاریخ انتشار خبر : ۹۲/۰۷/۲۷
چکیده :تعليم و تربيت امري پيچيده؛ پردامنه و وقتگير است. براي اقدام به اين کار خطير اولين گام تعيين اهدافي است که قصد داريم به آنها برسيم و رسيدن به اين اهداف مستلزم استفاده از روشهاست. آگاهي از روشها و اهداف تعليم و تربيت بويژه تربيت اخلاقي مستلزم شناخت آراء مربيان و فيلسوفان بزرگ است. از اينرو هدف پژوهش حاضر بررسي تطبيقي تربيت اخلاقي از ديدگاه ابن سينا مي باشد. روش مورد استفاده در اين تحقيق کيفي و از نوع بررسي تطبيقي است. اهميت اخلاق و تربيت اخلاقي از نظر ابن سينا بيان گرديده و سپس اهداف و روشهاي تربيت اخلاقي مورد بررسي قرار گرفته است. اهداف تربيت اخلاقي ابن سينا از منظر فردي و اجتماعي بررسي شده اند.
نتيجه تحقيق نشان مي دهد که مهمترين و اصلي ترين هدف تعليم و تربيت را رسيدن فرد و جامعه به سعادت و کمال مي داند، کسب اعتدال و ميانه روي و کسب فضائل اخلاقي نيز از مهمترين اهداف تربيت اخلاقي اين فيلسوف است
عفت کلام و روش تشويق و ترغيب و استفاده از تهديد از مهمترين روشهاي مشترک در تربيت اخلاقي ابن سينا مي باشد.
کليد واژه ها: تعليم و تربيت – بررسي تطبيقي – فضائل اخلاقي
مقدمه :در تمدن بشري اهداف تربيتي جايگاه و اهميت خاصي داشته اند مثلاً تمدن عبري بر مفهوم مذهبي تربيت تکيه مي کرد و ضمن تربيت بايستي خداشناسي صحيح حاصل مي شد. در آتن منظور از تربيت هم روشنگري عقلي بود و هم آمادگي براي شهروندي، در اسپارت سپاهيگري را هدف تربيت مي دانستند. آرمان تربيت رومي اين بود که فرد را براي فداکاري در راه سرزمين نياکان آماده سازد، او را در عادتهاي خود معتدل و ميانه رو بارآورد و کاري کند هيچگاه از شکستها مأيوس نشود. در قرون ميانه کيفيات روحاني تربيت اولويت داشت.
در دوره رنسانس آرمان ديگري پيدا کرد، استعدادهاي ذاتي بشر مورد تجليل قرار گرفت و بر تربيت فرد گرايي به جاي جمع گرايي روحاني، تأکيد شد. در عصر جديد شديداً بر هدفهاي علمي تربيت تکيه مي شود. (ماير، ۱۳۷۴، صص ۱۸ و ۱۹) در ايران باستان هدف عمده تربيت اين بود که کودک را عضو مفيد جامعه بارآورند. (صديق، ۱۳۴۷، ص ۵۷(
مکاتب تربيتي، فيلسوفان و صاحبنظران علوم تربيتي نيز اهداف و روش هاي تربيتي را اين گونه بيان کرده اند: خواجه نصيرالدين طوسي هدف اصلي تعليم و تربيت را رسيدن به کمال دانسته است. فردريک ماير هدف تربيت را روشن نمودن افکار نوع بشر دانسته است.
افلاطون عقيده داشت که هدف تربيت خوب آن است که روح و بدن را از همه زيبايي ها و کمالاتي که قابليت پذيريش آن ها را دارند برخوردار سازد. (ماير، ۱۳۷۴، ص ۱۲) در تعليم و تربيت اسلامي مهم ترين اهداف آموزش و پرورش عبارتند از: پرستش خدا، تقوا، تعليم حکمت، عدالت خواهي، تکامل انسان، برادري، همکاري، دوستي با ملل ديگر، پرورش نيروي تفکر، پروش روح اجتماعي و پرورش شخصيت اخلاقي
جان لاک هدف تعليم و تربيت را تشکيل قواي ذهني از راه تمرين مي داند. به عقيده افلاطون مهمترين روش آموزش، روش ديالکتيک (گفت و شنود) است و آن روشي است که به ياري آن انسان مي آموزد چگونه از آنچه به حس در مي آيد آغاز کند و به سوي جهان معنوي بالا رود. (کاردان، ۱۳۸۱، ص ۲۹) روش تعليم در مدارس يهودي بيشتر کتابي بود و بر تقويت حافظه تأکيد بسيار مي شد.
روش آموزش جان لاک مانند کمنيوس است يعني بايد از محسوس به معقول و از ساده به پيچيده پيش رفت و بيش از آموزش شيوه استدلال، کودک را به مشاهده و تجربه برانگيخت.
عرفا بهترين روش تربيت و رسيدن به کمال و سعادت را توجه به گوهر خويش و يا به تعبير ديگر دل آدمي که آيئنه معرفت است، مي دانند.
اکنون که اهميت و جايگاه اهداف و روش هاي تعليم و تربيت در بين فلاسفه و انديشمندان علوم تربيتي مشخص شد، با توجه به عنوان پژوهش لازم است اين موضوع را از ديدگاه دو فيلسوف و متفکر برجسته مشائي يعني ارسطو و ابن سينا، که به ترتيب نماينده فلسفه يوناني و ايراني اسلامي، هستند بررسي نماييم تا پاسخي هرچند مختصر براي سؤالات پژوهش فراهم نماييم.
اهميت تربيت و اخلاق و تربيت اخلاقي از منظر ابن سينا چيست؟
شاخص مميز تئوري بوعلي سينا در تعليم و تربيت ورود مستقل و مستقيم وي در مباحث تعليم و تربيت است بدون اين که تعليم و تربيت را به صورت هضم شده در اخلاق و سياست بنگرد. با تدوين رساله تدابير المنازل، علاوه بر آنچه در کتاب هاي شفا، قانون و اشارات در اين باره بيان کرده است، وارد جزئيات مسايل تربيتي شده و به بحث درباره مراحل رشد کودک و اصول و روش هاي تربيتي پرداخته است. (کاردان و ديگران، ۱۳۷۲)
ماهيت تعليم و تربيت از نظر ابن سينا عبارت است از: «برنامه ريزي و فعاليت محاسبه شده در جهت رشد کودک، سلامت خانواده و تدبير شئون اجتماعي براي وصول انسان به کمال دنيوي و سعادت جاويدان الهي» (کاردان و ديگران، ۱۳۷۴، ص ۲۸۴)
ابن سينا نيز بر امتياز انسان بر ساير موجودات از جهت هاي مختلف، که يکي از آنها قابليت پذيرش تعليم و تربيت است، اينچنين تأکيد نموده است: «خداوند قادر متعال خصايصي از نعمت هاي خود را به نوع انسان اختصاص داده و نسبت به آن ها مقام آدمي را در ميان کائنات از بسياري از مخلوقاتش برتر و بالاتر نموده است. در اثر اين امتياز و برتري، وجود بشر زيباترين مخلوق شده و طبيعتش کامل ترين طبايع گشته و ترکيبش معتدل ترين ترکيب گشته است. خدا به انسان قوه تميز داده و به سبب آن فرق بين خير و شر و تفاوت بين رشد و گمراهي را براي او معلوم و روشن نموده است. و نيز به سبب همين قوه فضل، صانع را بر مصنوع و مالک را بر مملوک و زمامدار سياست را بر کساني که در تحت سياست و تدبير واقعند فهمانده است»(نجمي، ۱۳۱۹، ص ۱۸)
راجرزبيکن، ابن سينا را بزرگترين استاد فلسفه بعد از ارسطو لقب مي دهد و توماس اکويناس با احترامي همچون افلاطون از وي سخن مي گويد. متفکران مسلمان در مشابه انگاري تربيت با عادت، از ارسطو متاثرند و در واقع ارسطو را بايد اولين کسي دانست که روان شناسي عادت را توجيه کرده است. (عطاران، ۱۳۷۱)
ابن سينا اولين فيلسوف مسلماني بود که از تعليم و تربيت به عنوان يک موضوع مستقل ياد کرد. او انواع مختلف تعليم و تربيت را توصيف مي کند اما مهم ترين آن ها را تربيت عقلي مي داند که عبارت است از پرورش ذهن.(زيباکلام مفرد، ۱۳۸۴، ص ۲۸)
اهداف تربيت اخلاقي از ديدگاه ابن سينا
ابن سينا کتاب تدابيرالمنازل خود را با بيان امتياز انسان نسبت به ديگر موجودات و بهره مندي انسان از قوه تميز و خرد، آغاز مي کند:
«خدا به انسان قوه تميز داده و به سبب آن فرق بين خير و شر و تفاوت بين رشد و گمراهي را براي او معلوم و روشن نموده است و نيز به سبب همين قوه فضل، صانع را بر مصنوع و مالک بر مملوک و زمامدار سياست را بر کساني که در تخت سياست و تدبير وي واقع اند فهمانده است.
انسان به وسيله اين قوه مجهز و متمکن شده است به اين که آنچه را که بين خالق و مخلوق مي باشد بشناسد و آفريدگار و صانع قديم را براي عالم اثبات کند.»(نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۴)
اصلاح نفس
وي اولين هدف تربيتي را اصلاح نفس مي داند و بر اهميت آن تأکيد دارد: «نخستين سياستي که سزاوار است انسان را به آن آغاز کند سياست نفس خود اوست يعني اول بايد در اصلاح نفس خود بکوشد، سياست و تدبيرش را در آن کار و کوشش به کار برده، خويشتن را صالح و نيکو بنمايد چه نفس آدمي نزديکترين و محترم ترين چيزهاست نسبت به او و در ميان آنها به عنايت و توجه سزاوارتر و شايسته تر است (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص )
رسيدن به کمال و سعادت
«به نظر ابن سينا اساساً هدف فلسفه استکمال نفس است. البته استکمال هر دو قوه نفس و هدف استکمال نفس رسيدن به سعادت.
نفس به نظر حکما و از جمله ابن سينا داراي دو قوه است. يکي قوه عالمه يا قوه نظري و ديگري قوه عامله يا قوه عملي. يعني دانستن و به کار بستن هر دو به اشتراک اسم عقل ناميده مي شوند:
عقل نظري و عقل عملي، و هر يک از اينها داراي کمال مخصوص است.
از اينکه گفتيم نفس داراي دو قوه است، تصور نشود که نفس تجربه پذير است. هرگز چنين نيست و کثرت را در ساحت والاي نفس راه نيست. نفس. جوهري است واحد «ان النفس ذات و حده و لها قوي کثيره.» (خوانساري، ۱۳۵۹، ص ۶۹)
«کمال خاص نفس ناطقه به اين است که عالمي معقول بشود که صورت کل عالم و نظام معقول کل عالم در آن مرتسم شود و به نحوي که خود هيات کل وجود را استيفا مي کند و به صورت عالمي معقول که موازي عالم موجود خارجي است درآيد عين عبارت (ابن سينا) اين است که:«حتي تستوفي في نفسها هيئته الوجود کله فتنقلب عالماً معقولاً موازياً للعالم الموجود کله.»(بن سينا، ۱۳۷۰، ص ۲۹۳)
پس بايد شخص کل عالم هستي و مراتب وجود، چه مراتب نزولي و چه مراتب صعودي، همه را به خوبي همچنانکه هست بشناسد و هيئت کل وجود، و نسبت اجزاء آن به يکديگر، در نزد او تقرر يابد. و نظامي را که از مبدأ اول که حق اول و جمال مطلق است. تا دورترين مراتب موجودات وجود دارد، بشناسد و به آن خيري که در کل هستي فيضان دارد پي ببرد. و به عنايت و کيفيت آن واقف شود و دريابد که ذاتي که متقدم بر کل موجودات است چه نحوه وجودي دارد و چگونه وحدتي، و چگونه بايد او را شناخت و به نحوي که به هيچ وجه من الوجوه، کثرتي و تغييري عارض آن نشود. بعد ببينيد که نسبت و مرتبت موجودات نسبت به آن چگونه است و همچنين به وجود علل غايي که در حرکات کلي وجود دارد، پي ببرد. و البته هر قدر که روشن بيني آدمي در اين مورد بيشتر شود، به همان نسبت استعداد وي براي نيل به سعادت بيشتر شود. (ابن سينا، ۱۳۷۰، ص ۲۹۶) به اين ترتيب کل هستي چنانکه هست در آينه ضمير انسان منعکس مي شود و (ذهن آينه تمام نماي عالم خارج مي شود و به تعبير عرفا جام جهان نما) و اين امر از راه کسب مجهولات به وسيله معلومات براي انسان ميسر است. و از اين رهگذر عقل هيولاني به مرحله عقل بالفعل و عقل مستفاد مي رسد. (ابن سينا، ۱۳۷۰، صص ۷۰ و ۷۱(
ابن سينا در رساله السعاده و ذکر الحجج علي جوهريه النفس» مي گويد: برخي گمان مي کنند که سعادت عبارت از رسيدن به لذات حسي و رياستهاي دنيوي است، ولي کسي که اهل تحقيق باشد، مي داند که هيچ کدام از لذتهاي حسي سعادت نيست، زيرا همگي با نواقص و ناملايمات همراه است.
به عقيده شيخ الرئيس، سعادت حقيقي عبارت از امري است که ذاتاً مطلوب است و به دليل خودش گزينش مي شود و مسلم است آنچه مطلوب با لذات است و امور ديگر هم به سبب آن مطلوب واقع مي شود، برتر از امري است که به دليل چيزهاي ديگر طلب مي شود.
سعادت بالاترين چيزي است که انسان به دنبال کسب آن است و هدايت به راه سعادت نيز بالاترين هدايتهاست، چرا که شرافت هدايتها به غاياتي است که به آن رهنمون مي گردند. سعادت بزرگ، «نزديکي به حق اول است» که مطلوبهاي ديگر در برابر آن ناچيز است و حکماي الهي ميل و رغبتشان براي نيل به اين سعادت، بيش از رسيدن به سعادت جسم است. (اعرافي و ديگران، ۱۳۷۷، ص ۲۷۶)
وي راه کسب سعادت را «نيل به کمال در دو قوه علمي و عملي مي داند» و توصيه مي کند که همه براي تحصيل سعادت حقيقي بکوشند. وي مي گويد:
اي برادر شفيق، اين سيره نيکو را به کارگير و از ضد آن بپرهيز. سعادت حقيقي را به دست آور و از شقاوت حقيقي برحذر باش. پس شايسته است که از الم ابدي بترسي و به سعادت و مصلحت جاوداني راغب باشي. (اعرافي و ديگران، ۱۳۷۷، ص ۲۷۷)
ابن سينا مراتب اهل سعادت و شقاوت را به اين صورت شرح مي دهد که: سعادتمندان در سه رتبه عرفا، نفوس سليمه و بله قرارز مي گيرند.
وي براي عرفاي متنزه بالاترين لذات و بالاترين مراتب سعادت را قائل است و مي گويد: «عارفان پاک هنگامي که (با مرگ) چرک بدن از ايشان فرو مي افتد و از شواغل جدا مي شود و به طور کامل به سوي عالم قدس و سعادت پرکشيده، به بالاترين کمال متخلق مي گردند و بالاترين لذات (که لذت عقلي است) براي ايشان حاصل مي شود.
البته بوعلي تصريح مي کند که لذات اين عارفان پاک، به هنگام انتقال از اين جهان اختصاص ندارد بلکه اينان که متوغل در تأمل جبروت و معرض از شواغل هستند، در همين عالم نيز در حد تمکن خويش حظ وافري از لذت خواهند داشت. گروه دومي که ابن سينا آنها را اهل سعادت مي داند نفوس سليمه اند که وي آنها را اينگونه توصيف مي کند: «آناني که بر فطرت خويش باقي اند و نه در نفوسشان حق (معارف و علوم) نقش بسته و نه به عقايد مخالف حق آلوده گرديده اند. هم اينان که با شنيدن ذکري رواني که به احوال مفارقات اشاره مي کند به علت مناسبتي که نفوسشان با عالم مجردات دارد، به شوق مي آيند و فرح و لذت و حيرت در ايشان پديد مي آيد»
گروه سوم «بُله»: نفوسي هستند که از کمال و ضد کمال، هر دو خالي هستند، که پس از انتقال به عالم ديگر، به کمک تعلق به جسمي، چون هوا و بخار که موضوع تخيلات آنها باشد استکمال مي يابند بوعلي تصريح مي کند اين نفوس مي توانند در انتها به سعادتي که براي عارفان نائل گردند.
نکته اي که در اينجا لازم است به آن توجه شود اين است که عدم نيل نفس به کمال خويش از دو امر ناشي مي شود نقصان عقل و وجود امور مضاد با کمال نفس، شيخ نفوسي را به کمال نرسيدن آنها ناشي از نقصان استعداد باشد «بُله» مي نامد و براي آنان عذابي قائل نمي شود، زيرا عذاب براي نفسي حاصل مي شود که مشتاق به نيل به کمال باشد و اشتياق زماني تحقق مي يابد که فرد نسبت به کمالات خويش آگاهي يابد. چون علم به اينکه نفوس داراي کمالات حقيقي هستند، امري بديهي نيست و نيازمند اکتساب نظري است. افراد «بله» از اکتساب آگاهي نسبت به اين کمالات عاجز هستند. (اعرافي و ديگران، ۱۳۷۷، ص ۲۷۸)
از نظر ابوعلي سه گروهي که اهل شقاوت اند و در عذاب خواهند بود عبارتند از: جاحدن، معرضان و مهملان
۱- جاحدان: کساني که ضد کمال را تحصيل کرده اند، که در حقيقت از نظر ماهيت منکر کمال نفوس هستند.
۲- معرضان: آنان که به امري اشتغال يافته اند که آنها را از اکتساب کمال دورساخته، ولي آن امر ضد کمال نبوده است.
۳- مهملان: نفوسي که به کسب هيچيک از علوم اشتغال نورزيده اند و در کسب کمال سستي و تنبلي مي کنند. (اعرافي و ديگران: ۱۳۷۷، ص ۲۷۹)
ابن سينا تعليم و تربيت را داراي دو بعد فردي و اجتماعي مي داند پس اهداف آن نيز به دو دسته اهداف فردي و اجتماعي تقسيم مي شود و در اينجا به بررسي اهداف مي پردازيم.
الف- اهداف فردي
۱ – وصول انسان به سعادت در دنيا و پس از مرگ
۲- ودشناسي و تربيت و اصلاح نفس
۳- شکوفايي عقل و ادراکات
۴- ارضاي نيازهاي روحي فرد
۵- اشتغال و درآمد از راه حلال
۶- آمادگي براي ازدواج و تشکيل خانواده پس از اشتغال
۷- احساس کرامت و عزت نفس (تدبير منزل)
۸- مهم ترين هدف (فردي تربيت) ايجاد عادت به تفکر در انسان هاست. (زيباکلام مفرد، ۱۳۸۴، ص ۷۳(
ب- اهداف اجتماعي
۱- سعادت جامعه
۲- پايداري و تقويت بنيان خانواده
۳-معاشرت صحيح و عقلاني در جامعه (تدبير منزل)
بطور خلاصه اهداف تربيت اخلاقي از نظر ابن سينا به دو گروه فردي اجتماعي تقسيم مي شوند که در جدول ذيل به آن اشاره شده است:
اهداف فردي اهداف اجتماعي
۱- سعادت انسان در دنيا و پس از مرگ ۱- سعادت جامعه
۲-خودشناسي ۲- معاشرت صحيح اجتماع
۳-تربيت و اصلاح نفس ۳- کرامت و عزت نفس اجتماعي
۴-اهداف پيشگيرانه (مانند تنبيه که هدف آن پيشگيري از اعمال ناشايست است) ۴- پايداري بنيان خانواده که اولين نهاد اجتماعي است
۵- ميانه روي در زندگي ۵- تدبير امور منزل و جامعه
۶- دستيابي فرد به اصول فضايل اخلاقي (عفت، حکمت، شجاعت و عدالت)
روشهاي تربيت اخلاقي از ديدگاه ابن سينا
شناخت کامل فرد براي اصلاح او
بوعلي بر شناخت کامل خصوصيات نفس براي اصلاح آن تأکيد دارد: «همچنين کسي که مي خواهد بر نفس خود سياست بکند و فاسد را اصلاح نمايد، جايز نيست بر اين کار شروع نمايد مگر پس از آن که همه عيوب و صفات بد نفس را کاملاً بشناسد و الا اگر از بعضي از آنها غفلت کند مانند زخمي مي باشد که ظاهراً آن را اصلاح و ملتئم بنمايد ولي در باطن چرک باقي بماند، اين چرک پس از مدتي قوت يافته دوباره زخم را تجديد مي کند، چرکي که در زير پوست پوشيده بوده نيروگرفته، پوست را پاره کرده، در جلو چشم نمايان مي گردد. همچنين اگر از عيبي از معايب نفس غفلت شده در مقام اصلاح و تزکيه نفس، ازاله آن حاصل نگردد وقتي که موقع مناسبي به دست آورد مانند آن چرک سر در مي آورد». (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۱۹.)
استفاده از دوست خردمند براي اصلاح نفس
دومين روشي را که بوعلي سينا براي اصلاح نفس پيشنهاد مي کند، استفاده از کمک دوست (دوستان) خردمند است: «معرفت و شناخت انسان درباره نفس خود مورد اطمينان نيست زيرا که آدمي در باب معرفت عيب هاي خود زيرک و تيزهوش نيست بلکه کندي و غباوت به خرج مي دهد. به علاوه در مقام محاسبه نفس در حساب نيک و بد صفات و اخلاق خود درست دقت نمي کند بلکه زياد مسامحه و سهل انگاري مي نمايد و زياده بر اين دو علت، جهت ديگري هم هست که آن هم در اين سلب اطمينان کمک مي کند و آن اين است که عقل انسان در مقام نظر به احوال خود از مداخله و آميزش هواي نفس سالم و ايمن نمي باشد. پس نظر به علل و جهات مذکور هر که مي خواهد نيک و بد صفات و احوال خود را بشناسد، در بحث از احوال و جستجو از معايب خود به کمک برادر و دوست خردمندي که چون آئينه خوبيش را خوب و بدي و زشتيش را بد و زشت نشان بدهد محتاج و نيازمند است. (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۲۰)
نصيحت و ارشاد
ابن سينا از نصيحت به عنوان يک روش تربيتي نام مي برد و راه نصيحت و اصولي را که در انجام آن بايد رعايت کرد که اين گونه شرح مي دهد:
– آهسته و ملايم سخن گفتن:
«:طريق ارشاد و راه نصيحت اگرچه طرف، شخص خردمند باشد آن نيست که ديوانه وار و بدون مراعات و ملاحظه راه و روش شروع به نصيحت و ارشاد بنمايي بلکه سزوار است که با آن شخص که خردمند است از راه مشورت بيايي، با او چنان با رفق و ملايمت مشي کرده سخن بگويي که آدمي با زخم خون دار بدن خودش با رفق و ملايمت رفتار مي کند، با نرمي و آرامي خون آن راز مي شويد.»
– مکان نصيحت:
«در خلوت ترين جاها و مستورترين احوال نصيحت آغاز کني.»
– اشاره تلويحي در حين نصيحت:
« و در متنبه ساختن وي به عيوبش تعريض و تلويح و اشاره بهتر و مؤثرتر از تصريح مي باشد و سخن را در ضمن امثال گفتن زيباتر از کشف و آشکار گفتن است.» (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۲۵)
توجه به طرف مقابل در هنگام نصيحت
در گفتن نصيحت بايد از يک وجه استفاده کرد و به شنونده فرصت داد تا پيرامون آن تفکر کند.
– در گفتن رأي و در نظر خودت زياده از يک وجه نگو و بگذار رأي تو در قلبش مخمر گردد و در اطراف آن فکر و انديشه بنمايد تا عاقبت کار را بداند.» (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۲۵)
زمان نصيحت بايد مناسب باشد:
«اگر ديدي رفيق و همنشينت به سخن و نصيحت تو اعتنا نمي کند سخن خود را قطع کرده معني و مقصود آن را به غير آنچه مقصودت بوده حمل نموده و روي سخن را برگردانيده، نصيحت و ارشاد را به وقت ديگر که نشاط و فراغت و صفاء قلب داشته باشد مي گذاري. (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۲۶)
مقايسه اخلاق خود با ديگران
ابن سينا بهترين روش اصلاح اخلاق را مقايسه اخلاق خود با ديگران مي داند «کسي که مي خواهد در اخلاق و عادات خود تصرف و اصلاح کند بايد از اخلاق و صفات و عادات مردم آگاه شده و آنها را با اخلاق خود مقايسه بنمايد و بداند که او هم مانند ديگران است، افراد بشر مثل و شبيه همديگرند.»
اگر ديد اخلاق و صفات خوبي در آنها هست بايد بداند که در او هم مانند آنها هست، آشکار است و يا پنهان، اگر ظاهر است بايد مراقب و مواظب آن ها باشد تا محو و نابود گردد و اگر پنهان است بايد آن ها را به هيجان درآورده و زنده کند و در اين کار مسامحه و سهل انگاري را به خود راه ندهد در اين صورت اين اخلاق و صفات در اسرع وقت و به آسانترين وسيله دعوت صاحبش را اجابت مي نمايند.» (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۲۷).
به کار بردن فضيلت
سعادت عبارتست از به کار انداختن و به کار بردن فضيلت به طور کامل و نيز به نحو مطلق نه نسبي. غرض از نسبي اشاره به کارهايي است که حاصل زور و الزام اند، و مراد از مطلق وصف کارهاي ارجمند و بلندپايه است. (عنايت، ۱۳۸۴، ص ۴۰۸)
ارسطو پس از تعريف سعادت به راه و روش تأمين فضيلت اشاره مي کند و مي گويد «تأمين فضيلت هر کشور، نه کار بخت، بلکه حاصل دانش و مملکت داري است. فضيلت هر کشور وابسته به آن است که افرادي که در حکومت شرکت دارند داراي فضيلت باشند.» (عنايت، ۱۳۸۴، ص ۳۰۹).
«روشن است که فضيلت و نيکي از سه چيز پديد مي آيد: منش و عادت و خرد. زيرا نخست آدمي بايد با سرشتي زاده شود که سزاوار آدمي باشد و نه دام، و دوم بايد تن و روانش داراي آن چنان ويژگي هايي باشد که او را به کسب فضيلت و نيکي توانا کند. ولي پاره اي از ويژگيها است که داشتن آن به هنگام زادن به کار نمي آيد، زيرا عادت بعدها آن ها را دگرگون مي کند. در واقع، طبيعت برخي از ويژگي هاي تن و روان آدمي را چنان مي سازد که بر اثر عادت پذيراي دگرگوني به بهتري يا بدتري مي شود. ولي انسان گذشته از سرشت و عادت با خرد نيز زيست مي کند. چون تنها جانداري است که از خرد بهره دارد؛ از اين رو در او هر سه گوهر (سرشت، عادت و خرد) بايد با يکديگر هماهنگ باشند زيرا آدميان اغلب به حکم خرد برخلاف سرشت و عادت خويش عمل مي کنند، به شرط آن که يقين يابند که خلاف ورزيدن (با سرشت و عادت) به سود آنهاست. (عنايت، ۱۳۸۴، ص ۵۰)
کسب روزي حلال
ابن سينا پس از بيان راه هاي امرار معاش (که يکي از راه ارث و ديگري از راه کسب مي باشد) بر لزوم آموختن صنعت يا صنايعي براي هر فرد تأکيد داشته و انواع صنعت ها را اين گونه تقسيم بندي نموده است: «صناعات ارباب مروت سه گونه است: ۱- از ناحيه عقل و آن عبارتست از رأي صحيح و نظر صائب در مشورت و حسن تدبير. اين صناعت ارباب سياس و تدبير و صاحبان مقام وزارت مي باشد.
۲- از ناحيه ادب و آن عبارتست از نويسندگي و منشي گري و نجوم و پزشکي و غيره. اين صناعت ادباء است.
۳- از ناحيه دست ها مانند شجاعت و اين صناعات سوارکاران و تيراندازان است. کسي که مي خواهد يکي از اين صناعات را براي خود وسيله زندگاني اتخاذ کند بايد بکوشد که بنيان آن راز بر پايه محکم و استواري قرار بدهد و در آن پيشرفت و ترقي شايان نموده و بر همگنان خود تقدم و پيشي گيرد تا در ميان صاحبان آن کار پست و ناقص به شمار نيايد و عقب مانده هم محسوب نگردد.» (نجمي، ۱۳۱۹، ص ۳۱)
محبت و تواضع
با توجه به اين که دختران، مادران و زنان آينده هستند و نقش مهمي در تربيت فرزندان خود دارند ابن سينا توجه خود را به برترين صفاتي که زنان بايد دارا باشند، معطوف داشته است و اين صفات براي آنها برمي شمارد:» خردمند، ديندار، با شرم، زيرک و با فطنت باشد، دوستدار و با محبت و ولود (=زاينده) باشد، زبان دراز نباشد، مطيع شوهر باشد، پاکدل و بي غش باشد، در پشت سر مرد و حال غيبت او امين باشد، وزين و سنگين و با وقار و با هيبت باشد. در مقام خدمت به شوهرش تکبر نورزد بلکه فروتن باشد. تدبير کار و کردارش را خوب و نيکو بنمايد. اندک شوهرش را به صرفه جويي زياد کند. گرد و غبار حزن و اندوه را از دل شوهرش به وسيله اخلاق نيکو و زبانش پاک کند و هُموم شوهرش را با لطف مداري خود تسليت دهد.» (نجمي زنجاني، ۱۳۱۹، ص ۳۸).
به طور خلاصه روشهاي تربيت اخلاقي از منظر ابن سينا عبارتند از:
۱- زيباگويي و عفت کلام
۲- روش اعتدال (پرهيز از افراط و تفريط)
۳- روش دوستيابي خردمندانه
۴- شناخت کامل نفس و خصوصيات آن
۵- روش محبت
۶- روش الگو برداري از الگوهاي خوب
۷- آموزش روش هاي پيشگيرانه مانند دقت در انتخاب هاي مهم زندگي
۸- تشويق، ترغيب و تنبيه
۹- نصيحت
۱۰- رقابت در کارهاي نيک
۱۱- روش تدبير در امور مختلف(که ابن سينا بيشتر به تدبير منزل اشاره داشته است)
۱۲- آموزش انفاق براي حل مشکلات مالي و اقتصادي افراد جامعه
۱۳-آموزش حرفه و صنعت براي کسب درآمد از راه حلال
۱۴- آموزش روش ازدواج صحيح و مناسب براي داشتن زندگي سالم
نتيجه گيري :
ابن سينا معتقد است که اخلاق، خير و فضيلتي است که در همه امور بايد مد نظر باشد و تربيت اخلاقي فرد در جامعه، را تضمين کننده کمال و سعادت او را در دنيا و آخرت مي داند. سعادت بالاترين چيزي است که انسان به دنبال کسب آن است و هدايت به راه سعادت نيز بالاترين هدايتهاست، چرا که شرافت هدايتها به غاياتي است که به آن رهنمون مي گردند.
و ابن سينا مهمترين و اصلي ترين هدف تعليم و تربيت را رسيدن فرد و جامعه به سعادت و کمال مي دانند.
موضوع :تعليم و تربيت از ديدگاه ابن سينا
استاد مربوطه :دكتر حسين باقري
دانشجو:مرتضي سورتيجيم
مربوط به درس :فلسفه آموزش و پرورش
پاييز ۱۳۹۲
منابع تحقيق:
۱- آريا، امير(۱۳۴۸)، معرفي آراء روان شناسي و تربيتي ابوعلي سينا با مختصر افکارش. پايان نامه ي کارشناسي ارشد، دانشگاه تهران، دانشکده ي روان شناسي و علوم تربيتي.
۲- آموزگار، محمدحسن (۱۳۷۹). فلسفه و مکتبهاي تربيتي، تهران. انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي
۳- ابن سينا (۱۳۷۰). الهيات نجات. ترجمه ي سيد يحيي يثربي. تهران، انتشارات فکر روز.
۴- ادياني، سيديونس (۱۳۸۴). بازشناسي فلسفه ابن سينا. تهران. انتشارت نقش جهان.
۵- اسماعيل علي، سعيد و جواد رضا، محمد(۱۳۸۴). مکتبها و گرايشهاي تربيتي در تمدن اسلامي. تهران. انتشارات سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
۶- طاران، محمد(۱۳۷۱)، آراء مربيان بزرگ مسلمان درباره ي تربيت کودک. تهران. انتشارات مدرسه.
۷- فرامرز قراملکي، احد (۱۳۸۵). روش شناسي مطالعات ديني. مشهد. انتشارات دانشگاه علوم اسلامي رضوي.


























