ناگفته هايي از زندگي آيت الله حاج آقا مجتبي

پيشينه خانوادگي آيت الله تهراني، همسفري با حاج آقا مصطفي خميني و مقام معظم رهبري، چگونگي آشنايي با امام (ره)، داستان جالب نماز بين راهي در سفر به مشهد و دليل انتخاب آيت الله گلپايگاني براي اقامه نماز بر پيکر امام(ره) از جمله نکات و مطالب مطرح شده در مصاحبه با “مهدي کلهر” بردار آيت الله تهراني به مناسبت چهلم رحلت ايشان است.

جناب آقاي کلهر از پيشينه خانوادگي خود و آيت الله مجتبي تهراني بگوييد؟ شايعاتي که پيرامون نام خانوادگي شما دو برادر وجود دارد، تا چه حد واقعيت دارد؟

– مهدي کلهر: گاهي مي بينيم در برخي از رسانه ها مطالبي منتشر مي شود و به اشتباه عنوان مي کنند که مثلا «آيت الله حاج آقا مجتبي» نام خانوادگي شان را عوض کردند و يا من عوض کردم که اين مطالب کذب است. نام فاميل خانوادگي مرحوم پدرم يعني «آيت الله عبدالعلي» مشهور به «تهراني» و اخوان و همشيره هاي بنده همگي در شناسنامه «شهيدي کلهري» است و در شناسنامه هيچکدام از ما واژه «تهراني» قيد نشده است. شبيه آنچه که در شناسنامه حضرت امام(ره) است. نام خانوادگي ايشان «مصطفوي» است اما شهرت ايشان «موسوي خميني» است که اين نوع نام گذاري ها در گذشته زياد معمول بوده است.

در شناسنامه هيچکدام از ما واژه «تهراني» نيست، بلکه «شهيدي کلهري» است و «شهيدي» آن به خاطر پدربزرگ ما يعني مرحوم « آميرزا غلامحسين شهيد» است که ايشان از شهداي دوره مشروطه در دوره استبداد صغير بودند و مدفن ايشان هم در حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) است که «حاج آقا مجتبي» نيز در نزديکي ايشان به خاک سپرده شدند و بر سنگ مزار ايشان هم مثل بقيه شهدايي که در يک شب در دوره استبداد صغير به شهادت رسيدند نام «شهيدي کلهري» ذکر شده است که البته اين سنگ را به دليل توسعه حرم برداشتند. الان نام خانوادگي همگي ما در شناسنامه «شهيد کلهري» است و شناسنامه پدرمان هم در اداره ثبت احوال موجود است و ذکري از «تهراني» در هيچکدام از شناسنامه ها نيست.

* ما شنيده بوديم که پدر حاج آقا مجتبي تهراني دو همسر اختيار کرده بودند و شما از دو مادر هستيد آيا درست است؟

خير. همگي ما فرزندان همسر سوم پدرم هستيم. ما ۸ خواهر و برادر هستيم که بزرگترين ما «آيت الله حاج آقا مرتضي تهراني» هستند که خداوند عمرشان بدهد و بعدي «حاج آقا مجتبي» هستند تا خواهر کوچک من که آخرين فرزند هستند. ما ۸ فرزند از يک پدر و يک مادر هستيم. پدر ما مرحوم «حاج ميرزا عبدالعلي تهراني» فرزند « شهيد آميرزاغلامحسين شهيدي کلهري» است که در آن زمان نام فاميلي نبوده اما بعدا سنگ مزار مي گذارند و در آن اين نام فاميل ذکر شده است.

برخي به غلط عنوان کردند که من اسم خود را عوض کرده ام و فاميل مادري ام را گذاشته ام که اصلا درست نيست. نام خانوادگي مادر مرحوم‌مان «دانايي» بوده که ايشان دختر «شهيد آيت الله آشيخ روح الله دانايي» بودند که در زمان رضاخان در قزوين توسط عمال رضاخاني به شهادت رسيدند؛ يعني ما خواهر و برادرها نوه دو شهيد هستيم. نکته ديگر اينکه «حاج آقا مجتبي» که بيش از يک ماه در بيمارستان تهران بستري بودند، خانواده گرامي ايشان پشت در اتاقي که ايشان بستري بودند عنوان« کلهر» را نوشته بودند و فرزندان ايشان هم «شهيدي کلهري» هستند.

من نسب خودمان را بيان مي کنم که «حاج آقا مجتبي» فرزند «حاج ميرزا عبدالعلي» مشهور به «تهراني» فرزند « شهيد حاج ميرزاغلامحسين» فرزند « حاج ميرزا ابراهيم» فرزند «حاج ميرزا احمد» فرزند« آميرزا موسي» – که مسجد «آميرزا موسي» تهران توسط ايشان بنا شد که روبروي مسجد جامع تهران است که «حاج آقا مجتبي» در آنجا نماز مي خواندند و احيا مي گرفتند- آميرزا موسي برادر «آميرزا مسيح» معروف در تاريخ است که اين دو برادر به کمک مردم تهران، زنان مسلمان دوره فتحعلي شاه را که بعد از قرارداد ننگين ترکمنچاري توسط «گريبايدوف» وزير مختار روسيه تزاري در سفارت زنداني شده بودند را آزاد کردند که در تاريخ ثبت شده و سريالي بر اساس اين جريان با عنوان « وزير مختار» در زمان امام(ره) ساخته و پخش شد.

پس ما نوادگان «آميرزا موسي» بزرگ برادر «آميرزا مسيح» معروف هستيم که ايشان در تاريخ سياسي ايران هم به «تهراني» و هم به «استرآبادي» معروف است و «آميرزا مسيح» بعد از مرحوم شيخ کليني مرجع تامه در جهان تشيع بودند؛ يعني ايشان از هند آن زمان تا جبل عامل مقلد داشتند و اولين رساله عمليه چاپ سنگي مربوط به همين «مرحوم آميرزا مسيح تهراني» هم عصر فتحعلي شاه قاجار است.

هر دو اين برادر- آميرزا موسي و آميرزا مسيح- فرزند «آميرزا محمد قاضي محمدسعيد» هستند که ايشان هم عصر «ميرزاي بزرگ قمي» از علماي بزرگ شيعه است. باز « قاضي محمدسعيد» فرزند « آميرزا آق بابا» است که ايشان از علماي اصولي حوزه استراباد- منطقه اي در شرق گرگان- بودند. در آن زمان دو جريان قوي فقهي در شيعه وجود داشت يکي اخباريون و يکي اصوليون بودند. «آميرزا آق بابا» فرزند «ميرزا ابوالبرکات استرابادي» است و ايشان در تاريخ فقه مشهور است و ايشان رئيس حوزه اصوليون استراباد- در مقابل اخباري ها- بودند و قاعدتا بايد ايشان هم عصر دوره افشاري باشند.

به هر حال ما به لحاظ پدري مي رسيم به « مرحوم آميرزا ابوالبرکات استرآبادي» که نوه ايشان يعني «قاضي محمدسعيد» به تهران و قم هجرت مي کنند که دو فرزندشان آميرزا موسي و آميرزا مسيح لقب تهراني و استرابادي مي گيرند.

* پس فاميلي «کلهر» به چه دليل از سوي اجداد شما انتخاب شد؟

– از طريق مادر پدرمان يعني «آميرزا عبدالعلي» و مادر پدربزرگ من «آميرزا غلامحسين» اين دو بزرگوار دخترخاله بودند ما به ايل «کلهر» هم مربوط مي شويم که اين دو از نوادگان «ملاي اندرماني» هستند. ملاي اندرماني مرجع بزرگ دوره محمدشاه قاجار بود. در مورد «اندرماني» توضيح بدهم که يک چشمه آب معدني در جنوب تهران کنار امامزاده ابراهيم و صالح آباد فعلي تهران وجود داشت که جنبه درماني داشت که به آن «اندرمان» مي گفتند. ملاي اندرماني بعد از هجرت از غرب کشور در اين منطقه قلعه اي ساخته بودند و تمام کلهري هاي تهران از نوادگان ايشان هستند. دختران ايشان هم مادر «شهيد ميرزا غلامحسين» هستند و هم مادر پدر ما هستند و به اين دليل نام کلهر وارد فاميل پدري ما شده است که اينها اصالتا کلهر غرب کشور هستند که در عصر قاجار به تهران هجرت کرده بودند و خود «ملاي اندرماني» در تاريخ شيعه از مراجع بزرگ بود.

* از دو همسر ديگر پدرتان، چند خواهر و برادر ناتني داريد؟

– ما ۸ خواهر و برادر از يک پدر و مادر بوديم اما يک خواهر ناتني هم از همسر اول پدرمان داشتيم که مرحوم شدند. همسر اول پدرم متعلقه مرحوم «آشيخ حسين کبير واعظ » بودند و از سادات حلوي اصفهان بودند.

* راجع به شخصيت آيت الله مجتبي و ويژگي هاي اخلاقي ايشان بفرماييد.

– حاج آقا مجتبي بيشتر يک جايگاه برادري براي من داشتند و قبل از انقلاب رفاقت بيشتري با هم داشتيم و از آنجا که فاصله سني زيادي با مرحوم پدرم داشتم -حدود بيش از ۵۰ سال- و فاصله سني من با دو برادرم يعني « آيت الله حاج آقا مرتضي تهراني» و «حاج اقا مجتبي» به گونه اي بود که توسط اين دو برادر بزرگ شدم. حاج آقا مجتبي روحيه اي پرشور و اشراقي داشت.

من در طفوليت سفرهاي زيادي همراه «حاج آقا مجتبي» بودم که گاهي حاج آقا مصطفي خميني که از دوستان ايشان بودند نيز همراه ما بودند و حتي يادم هست که مقام معظم رهبري و برادرشان هم گاهي همراه ما بودند. حاج آقا مجتبي زياد اهل شعر و ادبيات بودند و بسيار با شور بود و از طرفي خودشان براي من تعريف مي کردند در زماني که من هنوز به دنيا نيامده بودم، ايشان در نوجواني بر اساس شرايط سياسي و نهضت ملي خيلي پيگير ماجرا و تظاهرات بودند و حتي يادم هست که بسيار کوچک بودم که «شهيد نواب صفوي» به منزل ما آمد و حاج آقا مجتبي آن موقع ۲۰ ساله بودند و شور و شوق داشتند و در فعاليتهاي سياسي حضور داشت.

* چطور شد که ايشان با حضرت امام(ره) آشنا شدند؟

– حاج آقا مرتضي براي من تعريف کردند که وقتي حاج آقا مجتبي در مشهد سطح را خواند، ۲۵ تومان به ما برادر مي دهند و مي گويند به قم برويد و حجره اي را در مدرسه حجتيه براي شما تدارک ديده ام. پدرمان به اين دو تأکيد کرده بودند که درس هر کسي مي خواهيد، برويد اما «حاج آقا روح الله» يعني حضرت امام(ره) را رها نکنيد که اين دو بزرگوار بر همين توصيه پدرمان ايستادند. ما خانوادگي خيلي قبل از ۱۵ خرداد يک چنين دلبستگي نسبت به حضرت امام داشتيم.

* پس از همان زمان ايشان نسبت به حضرت امام(ره) ارادت ويژه اي داشتند، اما چرا کمتر به عنوان يک شخصيت سياسي شناخته مي شوند؟

– بله. ويژگي ديگري که بايد بدان اشاره کنم اينکه با وجود آن شور و هيجان و علاقه اي که به امور سياسي داشت اما فرد تکليف گرايي بود. يعني وقتي امام(ره) به ايشان فرمود که از نجف به ايران برگردند، ايشان آمد و يا به ايشان تکليف کردند که به امور حوزوي و تعليم و تربيت بپردازيد ايشان همين کار را کردند. هم حاج آقا مرتضي و هم حاج آقا مجتبي از مجلس مؤسسان قانون اساسي براي رياست جمهوري معرفي شدند و حتي پوسترهايشان چاپ شد اما اين دو بزرگوار قبول نکردند چون تکليف خود را چيز ديگري مي دانستند.

در اولين خبرگان رهبري به منزل قديمي حاج آقا مجتبي رفته بودم و ايشان به من گفتند که من ديروز خدمت حضرت امام رفتم و گفتم آقا اگر جامعه مدرسين يا روحانيت مبارز براي شرکت در خبرگان به من فشار بياورد، اين براي من تکليف ايجاد مي کند؟ که حضرت امام فرمودند: نخير. و من گفتم که “من نمي خواهم شرکت کنم”.

ايشان به همين راحتي اين مسئله را کنار گذاشت و استدلالشان هم اين بود که کار تدريس و تعليم مهمتر است و راست هم مي گفتند. اين شاگرداني که ايشان قبل از انقلاب داشتند و به منزل قديمي شان در «تکيه حمام خالو» در بازارچه نايب السلطنه در خيابان بوذرجمهري شرقي مي رفتند الان از رجال مملکتي هستند. آن موقع به اين معنا درس اخلاق نداشتند و خيلي از مطالب سياسي بود که بسياري از افرادي که آن زمان فعاليت مبارزاتي داشتند از شاگردان ايشان بودند ولي ايشان به مرور بعد از پيروزي انقلاب به اين ضرورت رسيدند که پايه همه چيز اخلاق است و کم کم مباحث اخلاقي ايشان شکل گرفت.

شما اگر به موضوعات سخنراني ايشان دقت کنيد به اين مسئله پي مي بريد. يادم هست که در تأسيس سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي که به نظر مي رسيد مي خواستند در مقابل سازمان مجاهيدن خلق(منافقين) ايجاد شود، حاج آقا مجتبي خيلي نقش داشتند و تا آن حدي که خاطرم هست در انتخاب اين نام و تجميع ۷ گروهي که بايد در کنار هم قرار بگيرند، تلاش کردند. در آن زمان فعاليتهاي حاج آقا مجتبي بيشتر جنبه سياسي داشت اما بعدها کم کم به اين نتيجه رسيدند که اين افراد قبل از هر چيزي نياز دارند که متخلق به اخلاق الهي شوند و تدريس و تربيت مقدم بر ديگر فعاليتها است.

* در مورد جايگاه و اهميت خاصي که ايشان در نزد علما و سياسيون کشور داشتند، بفرماييد.

– قبل از اين بايد به اين نکته اشاره کنم که در ميان سه چهار برادري که هستيم من با حاج آقا مجتبي بيشتر رفيق بودم و از سال ۱۳۵۰ يعني سه چهار سال بعد از فوت پدرمان بيشتر به هم نزديک شديم و تا بعد از رحلت حضرت امام اين ارتباط وجود داشت و خود ايشان جريان مجلس خبرگان و حتي نمازي که بر پيکر حضرت امام خوانده شد، را برايم تعريف کرد. جريان از اين قرار است که حاج آقا مجتبي به حاج احمد آقا پيشنهاد اقامه نماز توسط آيت الله گلپايگاني را دادند. اين اتفاقات به اين گونه بود که حاج احمدآقا ۲۴ ساعت و يا ۴۸ ساعت قبل از فوت حضرت امام به حاج آقا مجتبي تماس گرفتند و گفتند که حضرت امام در حال فوت هستند و مي ترسم با اين اتفاق ديگر هوش و حواسي نداشته باشم که بپرسم که چه کسي بر امام نماز بخواند و به همين دليل از حاج آقا مجتبي کسب تکليف کرده بودند که ايشان آيت الله گلپايگاني را پيشنهاد دادند.

* دليل انتخاب آيت الله گلپايگاني براي اقامه نماز بر پيکر امام(ره) چه بود؟

– حاج آقا مجتبي خيلي عالمانه و فقيهانه با اين مسئله برخورد کرده بودند. حاج آقا مجتبي از حاج احمد آقا سؤال مي کنند که حضرت امام در موارد احتياط، مقلدان را به چه کسي رجوع مي دادند؟ ايشان مي گويند به «آيت الله سيد احمدآقا خوانساري»- از مراجع عظام تهران بودند- و دوباره مي پرسند بعد از ايشان به چه کسي؟ و حاج احمدآقا مي گويند آقاي منتظري و مجددا سؤال مي کنند که بعد از اينکه آقاي منتظري در ابتداي سال ۶۸ توسط امام کنار گذاشته شدند به چه کسي ارجاع مي دادند؟ حاج احمد آقا گفتند به آيت الله گلپايگاني. حاج آقا مجتبي برايم تعريف کردند و گفت که من (آيت الله مجتبي تهراني) به حاج احمد آقا گفتم اگر نظر امام در موارد احتياط به آيت الله گلپايگاني بوده است، پس به ايشان اطلاع دهيد که آماده باشد به تهران بيايد. اما حاج احمدآقا از من خواستند که خودتان با ايشان تماس بگيريد و من به ايشان گفتم حاج احمدآقا من تماس مي گيرم اما خودتان بايد اين کار را انجام دهيد. اين گفتگو قبل از فوت حضرت امام است.

* پس آيت الله مجتبي تهراني پشت صحنه هاي سياسي بودند اما چطور به عنوان استاد اخلاق معروف شدند؟

– آن چيزي که حضور سياسي ايشان را کمرنگ کرد و بيشتر به حوزه تعليم و تربيت پرداختند ضرورتي بود که در همين بچه هاي پرشور انقلابي احساس مي کردند که پيش ايشان مي آمدند. ايشان احساس کردند اينها قبل از اينکه به مسائل سياسي ورود پيدا کنند به يک چيز بنيادي نياز دارند که همان مباني اخلاق اسلامي است و اين مسائل در سخنراني هاي ايشان مشهود است.

* بيشترين تأکيد ايشان در حوزه اخلاق بر چه مسئله اي بود؟

– يک اخلاق نظري داريم که اگر همراه عمل نباشد خطرناک هم هست يعني نتيجه اش آن چيزي نيست که انبيا براي آن فرستاده شدند و اصل اخلاق، اخلاق عملي است مثل عرفان که عرفان نظري داريم مي تواند منشأ نوعي شارلاتانيسم شود و يک عرفان عملي داريم که موجب تعالي انسان مي شود. در حوزه اخلاق هم همين گونه است يعني اگر حاج آقا مجتبي به بحث اخلاق نظري مي پرداخت فقط اين بود که معالم گم نشود و الا اصرار ايشان بر تخلق به اخلاق اسلامي بود. تأثيري که هر معلم اخلاقي دارد در عمل خودش است. خيلي ها صحبت اخلاقي مي کنند اما خودشان در مقام عمل شايد برايشان سنگين باشد.

آنچه براي حاج آقا مجتبي مهم بود اخلاق عملي بود که از خودشان هم شروع کرده بودند. يادم مي آيد وقتي امام گفتند ديگر لزومي ندارد در ماشين هاي ضدگلوله بنشينيد؛ ايشان جزو اولين کساني بودند که اين ماشين ها را رها کرد و در پيکان نشست و ديگر همينجور رفتار کردند. يا ايشان براي من نقل کرد که در آن اوايل انقلاب در سال ۵۸ با خانواده با قطار به مشهد رفتند و آن زمان هنوز افراد سلطنت طلب يا کمونيست فعال بودند و وقتي براي نماز قطار را نگه مي دارند، نمي گذارند که ۲۰ دقيقه تمام بشود و سر ۱۰ دقيقه سوت مي زنند و قطار حرکت مي کند و خيلي ها نماز را رها مي کنند.

خودشان گفتند که وقتي نماز را شروع کرديم حدود صد و خورده اي پشت من بودند و وقتي برمي گردند مي بيند شايد ۱۰ تا ۱۲ نفر باقي مانده اند و ايشان به من گفتند آقا شاه مهدي ( چون من شب ۱۵ شعبان به دنيا آمده بودم و اينگونه مرا صدا مي کردند) من ديدم بين زيارت امام رضا(ع) که مستحب است و نماز که واجب است، نماز را انتخاب کردم و ايشان به اين نحو تکليف گرا بودند و بين واجب و مستحب، مستحب را انتخاب نمي کرد و اولويت هايش ديني و اخلاقي بود به همين دليل کمتر ايشان و حتي حاج آقا مرتضي را در مجامع عمومي و مراسمهاي مختلف ديده ايد.

حاج آقا مجتبي بسيار منظم بودند و کمتر کسي را در اين حد ديده ام. در همه امور چه خواب، بيداري، چه مطالعه و… نظم داشت. يکي ديگر از ويژگي هاي ايشان اين بود که انتظارش از خودش درست بود؛ نه زياد بود به معني اينکه گله مند باشد و نه کم بود که بعدا حسرت بخورد و به اندازه وسع روحي، جسمي، علمي خودش برنامه ريزي مي کرد و ترتيب واجبات و مستحبات و غيره در ذهنش نظم داشت و کاري نداشت به اينکه مردم چه مي گويند. و اين نوع رفتار کار سختي است، از آنجا که من در خانواده روحاني بزرگ شدم اين مطلب را مي گويم. من کمتر اين مسئله را ديده ام شايد تنها مرحوم پدرم داراي چنين خصوصيتي بود که خيلي دغدغه رعايت ظواهر را نداشت. هر کاري که حرام بود را ترک مي کردند و واجب را به خاطر مستحب، ترک نمي کرد. خيلي رفتارهاي پدرم متعارف نبود و ما در ميان بچه آخوندها تنها کساني بوديم که بيروني خانه فرش بود و در اندروني روي زيلوي نمد بوديم معمولا در منزل اهل علم آن زمان برعکس بود و در اندرونشان فرش بود. اندروني و بيروني زندگي حاج اقا مجتبي يکي بود و آگاهانه اين کار را مي کرد و چنين مرامي داشتند و اينها بسيار اهميت دارد چون عمل علما است که تأثير مي گذارد.

* در موضع گيري هاي سياسي به نظر مي رسد که با هم اختلاف داشتيد؟

– حاج آقا مجتبي خيلي سعي مي کرد در چارچوبي حرکت کند که به آن رسيده بودند و برخي مي پرسند که چرا ما از نظر سياسي با هم اختلاف نظر داشتيم و من مي گويم ما مثل همه افراد از قديم اختلاف نظر داشتيم. در زمان نخست وزيري شهيد رجايي، حاج آقا مجتبي به من گفتند مبادا پست بگيري و اگر مجبور شدي حداکثر مشاور باش اما من به ايشان گفتم نه من رجايي را مي شناسم و هر باري که بر دوشم بگذارد انجام مي دهم. ما اختلاف نظر سياسي داشتيم اما اين نبود که رابطه برادي و رفاقت با هم نداشته باشيم و يا همديگر را قبول نداشته باشيم، اينطور نبود.

* ما در بين مراجع کمتر کسي را به مانند آيت الله مجتبي تهراني مي شناسيمم که تا آخر عمر شريفشان منبر را ترک نکرده باشند و اين ارتباط را با مردم حفظ کرده باشند. اين منش و رفتار را تا چه حد در هدايت جامعه ديني مؤثر مي دانيد.

– حاج آقا مجتبي بسيار فروتن بود و هرچه جلوتر مي رفت اين خصلت پررنگ تر مي شد و به گمانم خودش را به عنوان اولين مورد موعظه مورد خطاب قرار مي داد و اين بسيار مهم است که آدم از خودش شروع کند. اين نوع منش و رفتار ايشان را پدرمان هم داشتند و تکليف خودشان را اين مي دانستند و حتي حاج آقا مرتضي هم همينطور است؛ ايشان از نظر بسياري از بزرگان حوزه تهران و قم به عنوان مرجع تقليد هستند گرچه رساله چاپ نکردند اما درس خارج ايشان سالها شاگردان متعددي را پروش داده است.

خود پدر ما صندلي شبيه صندلي امام در حسينيه جماران داشتند که در منزل بر روي آن مي نشستند و ما منبر نداشتيم و پدر ما تا آخر عمرشان موعظه را جزو تکاليف خودشان مي دانستند. اينکه فردي مجتهد بشود و ديگر بر منبر صحبت نکند اين تکبر و نخوت است مگر پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) تا آخر عمرشان خطبه نمي خواندند؟ اين يکي از مسائل مهم و ملاکي براي شناختن علما است چون «العلما ورثة الانبيا» آيا پيغمبري را مي شناسيد که به محض پيامبر شدن ديگر خطبه نخواند و يا به قول امروزي ها منبر نرود و موعظه نکند؟

حضرت امام خميني(ره) با آن شرايط جسمي سخنراني را رها نکردند و وقتي نتوانستند صحبت کنند شروع به نوشتن کردند که دستخط مبارک ايشان وجود دارد. يکي از ويژگي هاي قابل تأمل حاج آقا مجتبي همين سلوک بود و البته برخي علما هم در تاريخ چنين بوده اند و برخي علمايي که الان حضور دارند چنين منشي دارند و تصور اينکه کسي توان علمي اش بالا مي رود ديگر صحبت نکند اشتباه است چون زکات علم نشر آن است.ما بايد فرمايشات انبيا و اوليا را آويزه گوش کنيم چون “دو صد گفته چو نيم کردار نيست” که آيت الله حاج آقا مجتبي بيش از هر چيزي عامل به گفته هاي خويش بود.
رويش نيوز

دیدگاه های این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *