بازخوانی خاطرات نوجوان انقلابی دیروز در نکا

در این بخش به خاطرات نوجوان انقلابی از روستای شیرکای واقع در بخش هزار جریب نکا خواهیم پرداخت .
لازم به یاد آوریست این گفتگو در روز دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ در سایت بلاغ انتشار یافته است.
مردم نکا، در جریان مبارزات پیش از انقلاب، یکی از فعال‌ترین مناطق استان مازندران به شمار می‌آمده‌اند که در این گزارش به نشر بخشی از وقایع آن دوره‌ی نکا می‌پردازیم.
برای بازخوانی خاطرات مبارزاتی دوران انقلاب در شهرستان نکا، خیلی به جست‌و‌جوی زیاد، نیازی نیست، هرجای شهر را که بگردی به راحتی می‌توانی، از یادگاران آن دوران بیابی که هرکدام دارای خاطرات جالبی از آن زمان هستند.

در این میان، می‌توان از نواجوان ۱۲ ساله‌ی شیرکلایی آن دوران انقلاب نام برد که در عین پرداختن به تحصیل، در کنار پدرش، گوشه چشمی هم به جریان درحال شگل‌گیری انقلاب داشته و فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی را هم دنبال می‌کرد.

وی پس از فعالیت در جریان پیروزی انقلاب، راهی جبهه‌های حق علیه باطل شد و در زمان جنگ هم در این عرصه حضور داشت، تا اینکه به دریافت نشان پر افتخار جانبازی شیمیای، نائل آمد و امروز هم در راه خدمت به مردم شریف نکا، در سنگر اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان، مسئولیت آن را بر عهده دارد.

در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، برای بازخوانی خاطرات انقلاب، با محمد مهدی قلیان به عنوان یکی از نوجوانان زمان انقلاب، به گفتگو نشستیم تا حال و هوای آن روزهای نکا را از زبان وی جویا شویم.

چگونه در جریان انقلاب و اتفاقات روز قرار میگرفتید؟
در عین اینکه ۱۲ سال داشتم و برای تحصیل در بهشهر و بقیه اوقات در روستای شیرکلا هزارجریب نکا بودم، با توجه به حضورم در شهر، از معلمان، اقوام و دوستان، از جزئیات مطلع می‌شدم، همچنین در تظاهرات نیز شرکت می‌کردم و این حضور، خود باعث اطلاع از کم و کیف نهضت می‌شده است.

آیا حال‌وهوای انقلاب، در روستای شما هم وجود داشت؟
بله، در روستای شیرکلا، تقریبا هر هفته یکبار تظاهرات راه‌اندازی می‌شد و من شعارهایی را که در شهر می‌دادند، یادداشت می‌کردم و در روستا به پدرم میدادم و ایشان نیز آنها را انتخاب و بعضاً ویرایش می‌کرد و در راهپیمایی پخش می‌کرد.

شعارهای آن روزها در ذهنتان هست؟
بله، همیشه در ذهنم مرور می‌کنم، با توجه به حضور اقشار مختلف شرکت کننده در راهپیمایی‌ها، شعارها تنوع داشت، مثلاً جوانان شعار می‌دادند “شاه فراری شده، سوار گاری شده”، “ما می‌گیم شاه نمی‌خوایم، نخست وزیر عوض می‌شه”، “ما می‌گیم …! نمیخوایم، پالون …! عوض می‌شه”، “لحظه به لحظه گویم، زیر شکنجه گویم، یا مرگ یا خمینی”.

نوجوانانی هم از سر شیطنت، توله سگی را در یک ظرف حلبی روغن ۱۷ کیلوئی انداخته و دو گروه می‌شدند، گروه اول می‌گفتند: این چیه؟ گروه دوم جواب می‌دادند: حلبی، گروه اول: توش چیه؟ گروه دوم: پهلوی، مسن‎ترها می‌گفتند: “ایران شده فلسطین، مردم چرا نشستین؟”، “نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه، روح خدا خمینی، رهبر ما خمینی”، “ایران کشور ماست خمینی رهبر ماست”، “تا خون در رگ ماست خمینی رهبر ماست”، “این است شعار ملی، خدا قرآن خمینی”.

آیا در آن زمان، مزاحمت‌هایی برای فعالیت‌های شما هم ایجاد می‌شد؟
علاوه بر مشکلاتی که نیروهای رژیم شاه، بعضاً بوجود می‌آوردند، یادم میاد منافقین یا همان به اصطلاح مجاهدین خلق، کلیشه‌هایی که ما تن دیوارها و درختان جنگل زده بودیم و این شعارها را نوشته بودیم را پاک می‌کردند و جایش شعار “این است شعار ملت، خدا قرآن محمد” را می‌زدند.

هدف آنها تکریم پیامبر(ص) نبود، بلکه آن‌ها می‌خواستند حضرت امام خمینی(ره) رهبر این انقلاب نشود، می‌دانید که در انقلاب، علاوه بر قشر عظیم ملت، گروه‌های دیگری مانند منافقین به سرکردگی مسعود رجوی و مریم عضدانلو و نهضت آزادی به سرکردگی ابراهیم یزدی، حزب توده و … نیز بودند.

اگرچه آن‌ها هم به دنبال سرنگونی شاه بودند، ولی هرگز استقرار حکومت اسلامی را نمی‌خواستند و بیشتر سعی داشتند، ذهن مردم را از رهبری حضرت امام خمینی(ره)، دور کنند، لذا تلاش داشتند هر شعاری که در برگیرنده رهبری حضرت امام بود را کمرنگ کنند.

از همراهی عزاداری‌ها و فعالیت‌های انقلابی آن دوران خاطره‌ای دارید؟
مردم، با اوج‌گیری نهضت، به صورت دسته‌روی به تبعیت از مراسم محرم و صفر، به روستاهای همجوار می‌رفتند و شعار می‌دادند و به سخنرانی روحانیت و نوارهای صوتی حضرت امام گوش می‌دادند.

خاطره دیگری بگویم که پس از فرار شاه با حمایت جیمی کارتر رییس جمهور وقت آمریکا، از روستای لاکتراش با محوریت مرحوم حاج رمضان ولیزاده، به صورت دسته روی آمده بودند محل ما و شعار می‌دادند “مرگ بر کارتر و مهمان او”200

دائی ما حاج عیسی علی‌نژاد، روحانی محل بود، وی معتقد بود، باید بگوئیم مرگ بر شاه ایران، چرا که امام حسین(ع) شاه کربلا و امام رضا(ع) هم شاه خراسان است، لذا این شعار را همان شب سرودند که: “بحق قرآن، بحق صاحب الزمان، مرگ بر شاه ایران
پس از انقلاب، ارتباط بین روحانیون و انقلابیون در سطح شهر و روستا چگونه بود؟
بعد از پیروزی انقلاب و در جریان انتخابات، در شهر تظاهرات به نفع ابوالحسن بنی‌صدر صورت می‌گرفت و گروه‌ها پا می‌کوبیدند و شعار می‌دادند: صددرصد بنی‌صدر، منهم چند پوستر را به روستا بردم و تن دیوار خانه چسباندم.DSCN8871

پدرم که به خانه آمد، فوراً پوستر را کند و شب در مسجد با صدای بلند به مردم گفت: گول این ریش‌تراشیده را نخورید، به دکتر حسن حبیبی رأی دهید، مراجع و علما ایشان را تأیید کردند و نامه‌ای محرمانه را به من نشان داد.

این نامه، حامل پیامی بود که توسط حضرت آیت الله حاج شیخ حسین محمدی لائینی، پدر بزرگوار امام جمعه فعلی نکا، خطاب به معتمدین روستا نوشته شده بود، لذا بنی صدر به تعداد انگشتان دست هم در روستا رای نداشت.

حرف آخر به نوجوانان و جوانان؟
انقلاب ما مرهون خون شهدا، وحدت کلمه و رهبری حکیمانه حضرت امام بود، باید با همین ابزار، انقلاب را تحت رهبری امام خامنه‌ای حفظ کرد و بدست حضرت بقیت‌الله الاعظم سپرد، هرگونه اختلاف و دل خوش کردن به جریانات سیاسی داخلی و خارجی، ما را به بی‌راهه می‌برد.

فراموش نکنیم که ما مسئولیم و فردای قیامت، باید پاسخگوی عملکرد خود باشیم، اگر روی شعار نهضت حسینی ایستادگی کنیم، خشنودی حضرت ولیعصر(عج) و رضای الهی را بدست خواهیم آورد، از شما دست اندرکاران سایت ما، بخاطر تلاشهایتان برای نشر گنجینه خاطرات انقلاب تشکر می‌کنم.

دیدگاه های این مطلب

2 نفر دیدگاه خود را در مورد این خبر بیان کردند. شما نفر بعدی باشید

  1. ماشالله به قلیان!انقلابی !جنگجو!مدیرنمونه!و….
    کی میره اینهمه راه رو؟؟؟؟؟؟

    • باسلام وتشکر از جناب گمنام
      البته هرکسی باید دینش را به جامعه ادا نماید نه اینکه سهمش را مطالبه کند معمار و معیار انقلاب حضرت امام ره می فرمودند هی نگویید انقلاب برای نا چه کرده است بگویید ما برای انقلاب چه کردیم
      هرچند بیش مصاحبه جدید نیست و مربوط به سال ۹۳ هست ولی نشان میدهد مردم روستاها نیز به مانند شهرها در انقلاب نقش داشته اند بعنوان مثال مرحوم پدرم بواسطه داشتن کتاب شعر نسیم شمال توسط پاسگاه بازداشت شده بود و کتاب را در لابلای کاه طویله مخفی کرده بود ومامورین پیدا نکردند وپس از بازجویی و یک شب بازداشت با وساطت بزرگان لایی آزاد شد
      اینکه فرمودید جنگجو وانقلابی و…
      عرض کردم کسی مجبورم نکرده بود سال دوم دبیرستان کتابها را به دوستم بسپارم و عازم جبهه شوم
      کسی هم مجبورم نکرده بود به همراه پدر ودایی و…شعار انقلاب سر بدهم و…لذا از کسی طلبکار نیستم و تا زنده ام پای عقایدم میایستم و از خدا توفیق استمرار این طریق تا شهادت را مسیلت میکنم
      واما کی بره اینهمه راهرو…حتما هستند کسانی که این راه را بروند واز خدا میخواهم شما را در راه درست توفیق بدهد وصبر وتحمل نیش و کنایه راهن در ما بیشتر کند
      والسلام علی من التبع الهدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *